غزل شمارهٔ ۳۴۹
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۳۴۹ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۳۴۹ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۳۴۹ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۳۴۹ به خوانش حجت الله عباسی
غزل شمارهٔ ۳۴۹ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۳۴۹ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل شمارهٔ ۳۴۹ به خوانش فاطمه زندی
غزل ۳۴۹ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
من بیت اول رو اینجوری شنیدم
"ناصح گمان مبر که نصیحت کنم قبول
من گوش استماع ندارم لمن تقول"
با توجه به واژه "من" فعلهی تقول و نصیحت کنم درست است.
مصرع دوم من گوش استماع ندارم لمن تقول درست است به معنای: من گوش شنیدن ندارم، برای که میگویی؟!
لمن یقول که نوشته اید، چندان معنای رسا و زیبایی نمیرساند.
بله،لمن تقول درسته.
با توضیحات استاد حسن انوری:
لمن یقول: به آن کسی که {نصیحت} میگوید - نصیحتگو
::
گمان نکن منِ دلداده نصیحت بشنوم ... که گوش استماع برای شنیدن «آنکسی که نصیحت میگوید» ندارم
در نسخه جناب فروغی :
... لمن یقول آمده است که به همان معنی که خانم مینا فرمودند ، اشاره دارد
طبق نقل (به مضمون) گزیدهٔ غزلیات سعدی به انتخاب و شرح دکتر حسن انوری معنای بیت عربی این است:
«یا منیتی!» یعنی ای آرزوی من! جان من سرانجام در آرزو (هوی) از بین میرود (زایل میشود). اما یاد تو در جان از بین نمیرود.
بسیار فرق باشد از اندیشه تا وصول..
یعنی هیچ کس راجب بیت پنجم هیچ توضیحی نداره؟
هیج کس هیج سوالی درباره مصرع دوم بیت پنج نداره.
فقط لمن یقول؟!!!!
گرامی ابولحسن
روزی سرت ببوسم و در پایت اوفتم
پروانه را چه حاجت پروانه دخول
میگوید: من که چون پروانه ای گرد تو می گردم احتیاج به اجازه داخل شدن به حریم تو ندارم.
پروانه ی دوم به مانای اجازه نامه است.
گرامی ابولحسن
جواب شما در باز بینی ست
یک دم نمیرود که نه در خاطری ولیک
بسیار فرق باشد از اندیشه تا وصول...
بیدل گمان مبر که نصیحت کند قبول
من گوش اِسْتِماع ندارم لِمَن یَقُول
استماع: شنیدن نیست بلکه گوش دادن است.
برای آخر مصرع دوم، سه شکل متصور است:
لِمَن یَقُول: در حالی که جمله پرسشی نباشد؛ در این صورت «مَن» موصول است. در این صورت، چنین معنی چنین میشود:
من گوشی برای گوش دادن به نصیحتِ کسی که نصیحت میگوید ندارم.
لِمَن یَقُول: در حالی که جمله پرسشی باشد؛ در این صورت «مَن» کلمه استفهامی است و از جمله قبل جدا میشود. در این صورت معنی چنین میشود:
من گوشی برای گوش دادن به نصیحت ندارم. برای چه کسی نصیحت میگوید؟
لِمَن تَقُول: در این صورت، قطعا جملۀ پرسشی است و «مَن» کلمه استفهامی است و از جمله قبل جدا میشود. در این صورت معنی چنین میشود:
من گوشی برای گوش دادن به نصیحت ندارم. برای چه کسی نصیحت میگویی؟
به نظر بنده جمله سوم بهترین حالت است. توبیخ و تشر به نصیحت کننده که با این شکل القاء میشود بسیار به سخن سعدی نزدیکتر است.
تا عقل داشتم نگرفتم طریق عشق
جایی دلم برفت که حیران شود عقول
عقول با ضم و فتحِ اول صحیح است (عُقول: جمع مکسرِ عقل – عَقول: اسم مبالغه به معنی بسیار دانا و عاقل) به نظر میرسد وزن فَعول در اینجا صحیحتر باشد چون با 8 قافیه دیگر هم وزن است و با فعل مفرد «شد» تناسب دارد، به علاوه اینکه سعدی میخواهد بگوید آنها که خیلی عاقل بودند درماندند چه رسد به من.
اگر عُقول باشد معنی چنین است: دل من به جایی رفته است که عقلها حیران شوند.
اگر عَقول باشد معنی چنین است: دل من به جایی رفته است که فرد بسیار عاقل حیران شود.
آخر نه دل به دل رود؟ انصاف من بده
چون است من به وصل تو مشتاق و تو ملول؟
آخر مگر این طور نیست که دل به دل راه دارد و مرتبط است؟ انصاف بده با این وجود چرا من مشتاق وصل تو هستم و تو از من دلگیری؟
یک دم نمیرود که نه در خاطری ولیک
بسیار فرق باشد از اندیشه تا وصول
یک نفس نمیرود که در خاطر من نباشی اما بین اندیشه و فکر تا رسیدن، بسیار فرق است.
روزی سرت ببوسم و در پایت اوفتم
پروانه را چه حاجت پروانه دخول
پروانه: همان موجود لطیف و ظریف – پروانه: مجوز / پروانه نیازمند به اجازه وارد شدن نیست.
گنجشک بین که صحبت شاهینش آرزوست
بیچاره در هلاک تن خویشتن عجول
صحبت: همنشینی
سعدی خود را گنجشک و معشوق را شاهین میداند و میگوید گنجشک را ببین که آرزوی همنشینی با شاهین را دارد. این بیچاره در نابود کردن خودش بسیار عجله دارد.
نَفْسی تَزولُ عاقِبةَ الأَمر فی الْهویٰ
یا مُنْیَتی و ذِکْرُکَ فی النَّفْس لایَزول
تَزول: از بین می رود / هَویٰ: عشق و دوستی / مُنْیَتی: آرزویم
ای آرزوی من، سرانجام جانم در راه عشق از بین میرود در حالی که یاد تو در جانم پایدار است.
ما را به جز تو در همه عالم عزیز نیست
گر رد کنی بِضاعت مُزجاة ور قبول
بِضاعة مُزجاة: کالای اندک، مال ناچیز
در این بیت با توجه به «بِضاعة مُزجاة» در کلمه «عزیز» یک ایهام وجود دارد. یک معنی آن همان عزیز و گرامی است اما معنی دوم آن اشاره به یوسف دارد در زمانی که عزیز مصر بود.
ما در تمام دنیا جز تو عزیز و سروری نداریم. حال اگر مال ناچیز ما را نپذیری یا بپذیری
بضاعت مُزجاة همان لفظی است که برداران یوسف در دربار عزیز مصر به کار بردند:
یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا (88 یوسف)
ای عزیز مصر، ما با همۀ اهل بیت خود به فقر و قحطی و بیچارگی گرفتار شدیم و با متاعی ناچیز و بیقدر (به حضور تو) آمدیم، پس بر قدر احسانت نسبت به ما بیفزا و از ما به صدقه دستگیری کن.
ای پیک نامهبر که خبر میبری به دوست
یالَیْت اگر به جای تو من بودمی رسول
یا لَیت: ای کاش / ای کاش من به جای تو، فرستاده و نامهرسان به سوی دوست بودم.
دوران دهر و تجربتم سر سپید کرد
وز سر به در نمیرودم همچنان فُضول
فُضول: معانی متفاوتی دارد ولی بهترین معنی آن در اینجا «یاوهگویی» است.
زمانه و تجربه موی مرا سپید کرد (پیر شدم) اما همچنان یاوهگویی از سرم به در نمیشود. (همچنان یاوهگویی میکنم.)
در فارسی «فُضول» را به معنی یاوهگو و «فضولی» را به معنی یاوهگویی به کار میبرند؛ ولی در زبان عربی درست برخلاف این است، یعنی «فُضول» به معنی یاوهگویی و «فضولی» به معنی یاوهگو است.
سعدی چو پایبند شدی بار غم ببر
عیار دست بسته نباشد مگر حمول
سعدی وقتی گرفتار عشق شدی بار غمش را تحمل کن، شخص زرنگ زیرک وقتی دستش بسته باشد بسیار صبور و شکیباست. (حافظ: مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش)
@abbasi2153
درود و عرض ادب .
ممنون از توضیحات ارزشمندتان
سعدی دل نشین کلام نشیند به کوی تو
چون خاک راه تو گردد شود قبول