گنجور

غزل شمارهٔ ۳۴۹

بی‌دل گمان مبر که نصیحت کند قبول
من گوش استماع ندارم، لِمَنْ یقول؟
تا عقل داشتم نگرفتم طریق عشق
جایی دلم برفت که حیران شود عَقول
آخر نه دل به دل رود؟ انصاف من بده
چون است من به وصل تو مشتاق و تو مَلول؟
یک دم نمی‌رود که نه در خاطری ولیک
بسیار فرق باشد از اندیشه تا وُصول
روزی سرت ببوسم و در پایت اوفتم
پروانه را چه حاجت پروانهٔ دخول؟
گنجشک بین که صحبت شاهینش آرزوست
بیچاره در هلاک تن خویشتن عجول
نَفْسی تَزولُ عاقبةَ الأَمرِ فی الهوی
یا مُنْیَتی و ذِکرُک فی النَّفسِ لایَزول
ما را به جز تو در همه عالم عزیز نیست
گر رد کنی بِضاعتِ مُزْجاة ور قبول
ای پیک نامه‌بر که خبر می‌بری به دوست
یالَیْت اگر به جای تو من بودمی رسول
دوران دهر و تجرِبتم سر سپید کرد
وز سر به در نمی‌رودم همچنان فُضول
سعدی چو پایبند شدی بار غم ببر
عیّار دست بسته نباشد مگر حَمول

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی‌دل گمان مبر که نصیحت کند قبول
من گوش استماع ندارم، لِمَنْ یقول؟
هوش مصنوعی: بی‌دل، فکر نکن که کسی برایت نصیحت می‌کند؛ من گوش شنیدن ندارم. برای کی این حرف را می‌زند؟
تا عقل داشتم نگرفتم طریق عشق
جایی دلم برفت که حیران شود عَقول
هوش مصنوعی: تا زمانی که فکر می‌کردم و عقل داشتم، به عشق روی نیاوردم. اما حالا که دل و جانم درگیر عشق شده، عقل و اندیشه‌ام گیج و سردرگم شده است.
آخر نه دل به دل رود؟ انصاف من بده
چون است من به وصل تو مشتاق و تو مَلول؟
هوش مصنوعی: آیا دل‌ها به یکدیگر نمی‌رسند؟ خواهش می‌کنم بگو که چطور ممکن است من به وصال تو شوق داشته باشم در حالی که تو از آن خسته‌ای؟
یک دم نمی‌رود که نه در خاطری ولیک
بسیار فرق باشد از اندیشه تا وُصول
هوش مصنوعی: لحظه‌ای نمی‌گذرد که چیزی در ذهن نباشد، اما فاصله زیادی میان فکر کردن و دست‌یابی به آن وجود دارد.
روزی سرت ببوسم و در پایت اوفتم
پروانه را چه حاجت پروانهٔ دخول؟
هوش مصنوعی: روزی بر سرت بوسه می‌زنم و در پای تو فرو می‌افتم. پروانه از چه چیزی نیاز دارد تا به درون بیاید؟
گنجشک بین که صحبت شاهینش آرزوست
بیچاره در هلاک تن خویشتن عجول
هوش مصنوعی: گنجشکی را ببین که آرزوی صحبت با شاهین را دارد، اما بیچاره در این دنیا به خاطر خودش در حال زجر و درد است و بی‌صبرانه در حال تلاش برای فرار از این وضعیت است.
نَفْسی تَزولُ عاقبةَ الأَمرِ فی الهوی
یا مُنْیَتی و ذِکرُک فی النَّفسِ لایَزول
هوش مصنوعی: جان من در نهایت کار به عشق می‌رسد، ای آرزوی من! اما یاد تو هیچ‌گاه از دل فراموش نخواهد شد.
ما را به جز تو در همه عالم عزیز نیست
گر رد کنی بِضاعتِ مُزْجاة ور قبول
هوش مصنوعی: ما در این دنیا هیچ کس را جز تو ارزشمند و عزیز نمی‌دانیم. اگر هم دارایی اندکی داشته باشیم، آن را هم رد کنی یا بپذیری، برایمان فرقی نخواهد کرد.
ای پیک نامه‌بر که خبر می‌بری به دوست
یالَیْت اگر به جای تو من بودمی رسول
هوش مصنوعی: ای پیک نامه‌بر که پیغام مرا به دوست می‌رسانی، کاش جای تو من بودم تا این پیام را منتقل کنم.
دوران دهر و تجرِبتم سر سپید کرد
وز سر به در نمی‌رودم همچنان فُضول
هوش مصنوعی: زندگی و تجربه‌های من باعث شد که موهایم سفید شود و من همچنان از نادانی و بی‌حالی دست نکشیدم.
سعدی چو پایبند شدی بار غم ببر
عیّار دست بسته نباشد مگر حَمول
هوش مصنوعی: وقتی که به چیزی پایبند شدی و مسئولیتی را قبول کردی، باید بار غم و مشکلات را به دوش بکشی. فردی که دست و پا بسته است، نمی‌تواند به خوبی مشکلات را تحمل کند. باید با اراده و تلاش، بار سنگین زندگی را برداری.

خوانش ها

غزل ۳۴۹ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۳۴۹ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۳۴۹ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۳۴۹ به خوانش حجت الله عباسی
غزل شمارهٔ ۳۴۹ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۳۴۹ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۳۴۹ به خوانش فاطمه زندی
غزل ۳۴۹ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1391/02/16 18:05

من بیت اول رو اینجوری شنیدم
"ناصح گمان مبر که نصیحت کنم قبول
من گوش استماع ندارم لمن تقول"
با توجه به واژه "من" فعلهی تقول و نصیحت کنم درست است.

1392/12/06 00:03

مصرع دوم من گوش استماع ندارم لمن تقول درست است به معنای: من گوش شنیدن ندارم، برای که میگویی؟!
لمن یقول که نوشته اید، چندان معنای رسا و زیبایی نمیرساند.

1393/12/22 19:02
نازنین

بله،لمن تقول درسته.

1394/01/20 23:04

با توضیحات استاد حسن انوری:
لمن یقول: به آن کسی که {نصیحت} میگوید - نصیحتگو
::
گمان نکن منِ دلداده نصیحت بشنوم ... که گوش استماع برای شنیدن «آنکسی که نصیحت میگوید» ندارم

1395/12/18 00:03
علی کاویان

در نسخه جناب فروغی :
... لمن یقول آمده است که به همان معنی که خانم مینا فرمودند ، اشاره دارد

1396/04/30 19:06

طبق نقل (به مضمون) گزیدهٔ غزلیات سعدی به انتخاب و شرح دکتر حسن انوری معنای بیت عربی این است:
«یا منیتی!» یعنی ای آرزوی من! جان من سرانجام در آرزو (هوی) از بین می‌رود (زایل می‌شود). اما یاد تو در جان از بین نمی‌رود.

1396/11/05 17:02
نادر..

بسیار فرق باشد از اندیشه تا وصول..

1399/10/13 13:01
أبوحسن أبوالخیر

یعنی هیچ کس راجب بیت پنجم هیچ توضیحی نداره؟
هیج کس هیج سوالی درباره مصرع دوم بیت پنج نداره.
فقط لمن یقول؟!!!!

1399/10/13 19:01
nabavar

گرامی ابولحسن
روزی سرت ببوسم و در پایت اوفتم
پروانه را چه حاجت پروانه دخول
میگوید: من که چون پروانه ای گرد تو می گردم احتیاج به اجازه داخل شدن به حریم تو ندارم.
پروانه ی دوم به مانای اجازه نامه است.

1399/10/13 19:01
nabavar

گرامی ابولحسن
جواب شما در باز بینی ست

1401/10/06 03:01
سفید

 

یک دم نمی‌رود که نه در خاطری ولیک

بسیار فرق باشد از اندیشه تا وصول...

 

1402/11/29 22:01
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳

بی‌دل گمان مبر که نصیحت کند قبول
من گوش اِسْتِماع ندارم لِمَن یَقُول
استماع: شنیدن نیست بلکه گوش دادن است. 
برای آخر مصرع دوم، سه شکل متصور است:
لِمَن یَقُول: در حالی که جمله پرسشی نباشد؛ در این صورت «مَن» موصول است. در این صورت، چنین معنی چنین می‌شود:
من گوشی برای گوش دادن به نصیحتِ کسی که نصیحت می‌گوید ندارم.
لِمَن یَقُول: در حالی که جمله پرسشی باشد؛ در این صورت «مَن» کلمه استفهامی است و از جمله قبل جدا می‌شود. در این صورت معنی چنین می‌شود:
من گوشی برای گوش دادن به نصیحت ندارم. برای چه کسی نصیحت می‌گوید؟
لِمَن تَقُول: در این صورت، قطعا جملۀ پرسشی است و «مَن» کلمه استفهامی است و از جمله قبل جدا می‌شود. در این صورت معنی چنین می‌شود:
من گوشی برای گوش دادن به نصیحت ندارم. برای چه کسی نصیحت می‌گویی؟
به نظر بنده جمله سوم بهترین حالت است. توبیخ و تشر به نصیحت کننده که با این شکل القاء می‌شود بسیار به سخن سعدی نزدیک‌تر است.

تا عقل داشتم نگرفتم طریق عشق
جایی دلم برفت که حیران شود عقول
عقول با ضم و فتحِ اول صحیح است (عُقول: جمع مکسرِ عقل – عَقول: اسم مبالغه به معنی بسیار دانا و عاقل) به نظر می‌رسد وزن فَعول در اینجا صحیح‌تر باشد چون با 8 قافیه دیگر هم وزن است و با فعل مفرد «شد» تناسب دارد، به علاوه اینکه سعدی می‌خواهد بگوید آنها که خیلی عاقل بودند درماندند چه رسد به من. 
اگر عُقول باشد معنی چنین است: دل من به جایی رفته است که عقل‌ها حیران شوند.
اگر عَقول باشد معنی چنین است: دل من به جایی رفته است که فرد بسیار عاقل حیران شود.
آخر نه دل به دل رود؟ انصاف من بده
چون است من به وصل تو مشتاق و تو ملول؟
آخر مگر این طور نیست که دل به دل راه دارد و مرتبط است؟ انصاف بده با این وجود چرا من مشتاق وصل تو هستم و تو از من دلگیری؟
یک دم نمی‌رود که نه در خاطری ولیک
بسیار فرق باشد از اندیشه تا وصول
یک نفس نمی‌رود که در خاطر من نباشی اما بین اندیشه و فکر تا رسیدن، بسیار فرق است.
روزی سرت ببوسم و در پایت اوفتم
پروانه را چه حاجت پروانه دخول
پروانه: همان موجود لطیف و ظریف – پروانه: مجوز / پروانه نیازمند به اجازه وارد شدن نیست.
گنجشک بین که صحبت شاهینش آرزوست
بیچاره در هلاک تن خویشتن عجول
صحبت: هم‌نشینی
سعدی خود را گنجشک و معشوق را شاهین می‌داند و می‌گوید گنجشک را ببین که آرزوی هم‌نشینی با شاهین را دارد. این بیچاره در نابود کردن خودش بسیار عجله دارد.
نَفْسی تَزولُ عاقِبةَ الأَمر فی الْهویٰ
یا مُنْیَتی و ذِکْرُکَ فی النَّفْس لایَزول
تَزول: از بین می رود / هَویٰ: عشق و دوستی / مُنْیَتی: آرزویم 
ای آرزوی من، سرانجام جانم در راه عشق از بین می‌رود در حالی که یاد تو در جانم پایدار است.
ما را به جز تو در همه عالم عزیز نیست
گر رد کنی بِضاعت مُزجاة ور قبول
بِضاعة مُزجاة: کالای اندک، مال ناچیز
در این بیت با توجه به «بِضاعة مُزجاة» در کلمه «عزیز» یک ایهام وجود دارد. یک معنی آن همان عزیز و گرامی است اما معنی دوم آن اشاره به یوسف دارد در زمانی که عزیز مصر بود.
ما در تمام دنیا جز تو عزیز و سروری نداریم. حال اگر مال ناچیز ما را نپذیری یا بپذیری
بضاعت مُزجاة همان لفظی است که برداران یوسف در دربار عزیز مصر به کار بردند:
یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا (88 یوسف)
ای عزیز مصر، ما با همۀ اهل بیت خود به فقر و قحطی و بیچارگی گرفتار شدیم و با متاعی ناچیز و بی‌قدر (به حضور تو) آمدیم، پس بر قدر احسانت نسبت به ما بیفزا و از ما به صدقه دستگیری کن. 
ای پیک نامه‌بر که خبر می‌بری به دوست
یالَیْت اگر به جای تو من بودمی رسول
یا لَیت: ای کاش / ای کاش من به جای تو، فرستاده و نامه‌رسان به سوی دوست بودم.
دوران دهر و تجربتم سر سپید کرد
وز سر به در نمی‌رودم همچنان فُضول
فُضول: معانی متفاوتی دارد ولی بهترین معنی آن در اینجا «یاوه‌گویی» است. 
زمانه و تجربه موی مرا سپید کرد (پیر شدم) اما همچنان یاوه‌گویی از سرم به در نمی‌شود. (همچنان یاوه‌گویی می‌کنم.)
در فارسی «فُضول» را به معنی یاوه‌گو و «فضولی» را به معنی یاوه‌گویی به کار می‌برند؛ ولی در زبان عربی درست برخلاف این است، یعنی «فُضول» به معنی یاوه‌گویی و «فضولی» به معنی یاوه‌گو است.
سعدی چو پایبند شدی بار غم ببر
عیار دست بسته نباشد مگر حمول
سعدی وقتی گرفتار عشق شدی بار غمش را تحمل کن، شخص زرنگ زیرک وقتی دستش بسته باشد بسیار صبور و شکیباست. (حافظ: مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش)

1402/12/18 23:03
فاطمه زندی

@abbasi2153

درود و عرض ادب .

ممنون از توضیحات ارزشمندتان 

1403/10/05 23:01
جلال ارغوانی

سعدی دل نشین کلام نشیند به کوی تو

چون خاک راه تو گردد شود قبول