گنجور

غزل شمارهٔ ۳۴۲

یار بیگانه نگیرد هر که دارد یار خویش
ای که دستی چرب داری پیشتر دیوار خویش
خدمتت را هر که فرمایی کمر بندد به طوع
لیکن آن بهتر که فرمایی به خدمتگار خویش
من هم اول روز گفتم جان فدای روی تو
شرط مردی نیست برگردیدن از گفتار خویش
درد عشق از هر که می‌پرسم جوابم می‌دهد
از که می‌پرسی که من خود عاجزم در کار خویش
صبر چون پروانه باید کردنت بر داغ عشق
ای که صحبت با یکی داری نه در مقدار خویش
یا چو دیدارم نمودی دل نبایستی شکست
یا نبایستی نمود اول مرا دیدار خویش
حد زیبایی ندارند این خداوندان حسن
ای دریغا گر بخوردندی غم غمخوار خویش
عقل را پنداشتم در عشق تدبیری بود
من نخواهم کرد دیگر تکیه بر پندار خویش
هر که خواهد در حق ما هر چه خواهد گو بگوی
ما نمی‌داریم دست از دامن دلدار خویش
روز رستاخیز کان جا کس نپردازد به کس
من نپردازم به هیچ از گفت و گوی یار خویش
سعدیا در کوی عشق از پارسایی دم مزن
هر متاعی را خریداریست در بازار خویش

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یار بیگانه نگیرد هر که دارد یار خویش
ای که دستی چرب داری پیشتر دیوار خویش
هوش مصنوعی: هر کس که یار خود را دارد، به دنبال دوست بیگانه نمی‌گردد. ای کسی که در امور خود تسلط و نفوذ داری، ابتدا باید به دیوار و امنیت خود توجه کنی.
خدمتت را هر که فرمایی کمر بندد به طوع
لیکن آن بهتر که فرمایی به خدمتگار خویش
هوش مصنوعی: هر کسی که بخواهد به شایستگی در خدمت تو باشد، کمر همت می‌بندد. اما بهتر است که خودخواهی کنی و از خدمتکار خود بخواهی که در خدمتت باشد.
من هم اول روز گفتم جان فدای روی تو
شرط مردی نیست برگردیدن از گفتار خویش
هوش مصنوعی: من در ابتدای روز به تو گفتم که جانم را فدای زیبایی تو می‌کنم. گفتن این حرف نشان دهنده‌ی مردانگی من نیست که بخواهم از حرف خودم برگردم.
درد عشق از هر که می‌پرسم جوابم می‌دهد
از که می‌پرسی که من خود عاجزم در کار خویش
هوش مصنوعی: من هر کس را درباره درد عشق می‌پرسم، او جواب می‌دهد، اما تو از من بپرس، که من خود در جواب دادن ناتوانم.
صبر چون پروانه باید کردنت بر داغ عشق
ای که صحبت با یکی داری نه در مقدار خویش
هوش مصنوعی: برای تحمل عشق باید مانند پروانه سبک و سستی باشی، ای کسی که در حال صحبت با دیگری هستی و به خود نپردازی.
یا چو دیدارم نمودی دل نبایستی شکست
یا نبایستی نمود اول مرا دیدار خویش
هوش مصنوعی: اگر قرار بود که به من نشان دهی، دل نبایستی بشکند و نبایستی اول خود را به من نشان می‌دادی.
حد زیبایی ندارند این خداوندان حسن
ای دریغا گر بخوردندی غم غمخوار خویش
هوش مصنوعی: زیبایی این افراد حد و مرزی ندارد. ای کاش غم‌خوارانشان، غم خود را تحمل می‌کردند.
عقل را پنداشتم در عشق تدبیری بود
من نخواهم کرد دیگر تکیه بر پندار خویش
هوش مصنوعی: عقل را در عشق تصور می‌کردم که راه‌حلی دارد، اما اکنون تصمیم گرفته‌ام دیگر به اندیشه‌ی خود تکیه نکنم.
هر که خواهد در حق ما هر چه خواهد گو بگوی
ما نمی‌داریم دست از دامن دلدار خویش
هوش مصنوعی: هر کسی که بخواهد درباره ما هر نظری داشته باشد، بگوید، ما اهمیتی نمی‌دهیم و دست از محبت و عشق محبوب‌مان برنمی‌داریم.
روز رستاخیز کان جا کس نپردازد به کس
من نپردازم به هیچ از گفت و گوی یار خویش
هوش مصنوعی: در روز قیامت، هر کس مسئول اعمال خودش خواهد بود و من هم به کسی کمک نخواهم کرد و فقط به صحبت‌های محبوب خودم می‌پردازم.
سعدیا در کوی عشق از پارسایی دم مزن
هر متاعی را خریداریست در بازار خویش
هوش مصنوعی: ای سعدی، در عرصه عشق از پرهیزکاری سخن نگو، زیرا در بازار عشق هر چیزی خریدار دارد.

خوانش ها

غزل ۳۴۲ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۳۴۲ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۳۴۲ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۳۴۲ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۴۲ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۳۴۲ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۳۴۲ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1396/03/06 09:06
فرخ مردان

آیا مصراع دوم از بیت اول رو میشه اینجور خواند؟
"ای که دستی چرب داری پیش ِتردیوار خویش(=در مقابلِ دیوارِ خیسِ خودت)
و اگر نمیشه،معنی ابن مصرع چیه؟

1397/01/18 21:04
۰۰

مصرع دوم بیت اول:سرت به کار خودت باشه

1402/05/28 14:07
سیاوش فردوسی بختیاری

درود بر دوستان . دست چرب داشتن به معنی ثروتمند بودن و مکنت داشتن هست ‌. سعدی می فرماید تا مسکین دیوار خودت هست نباید به بیگانه بپردازی . اینجا میتونه به همسایگی و آشنایی اشاره داشته باشه . میگه هرکس یاری نزدیک داره با بیگانگان یار نمیشه . ای که دارای ثروت هستی به همسایه خود نگاهی کن

1403/10/05 22:01
جلال ارغوانی

 

بلبل گلزار دهرست سعدی شیرین سخن

قصه غصه بگویم در دل گلزار خویش