گنجور

غزل شمارهٔ ۳۴۰

هر کسی را هوسی در سر و کاری در پیش
منِ بی‌کار، گرفتارِ هوای دل خویش
هرگز اندیشه نکردم که تو با من باشی
چون به دست آمدی ای لقمهٔ از حوصله بیش
این تویی با من و غوغای رقیبان از پس
وین منم با تو گرفته ره صحرا در پیش
همچنان داغ جدایی جگرم می‌سوزد
مگرم دست چو مرهم بنهی بر دل ریش
باور از بخت ندارم که تو مهمان منی
خیمهٔ پادشه آن گاه فضای درویش
زخم شمشیر غمت را ننهم مرهم کس
تشت زرینم و پیوند نگیرم به سریش
عاشقان را نتوان گفت که «بازآی از مهر»
کافران را نتوان گفت که «برگرد از کیش»
منم امروز و تو و مطرب و ساقی و حسود
خویشتن گو به در حجره بیاویز چو خیش
من خود از کید عدو باک ندارم لیکن
کژدم از خبث طبیعت بزند سنگ به نیش
تو به آرام دل خویش رسیدی سعدی
مِی خور و غم مخور از شنعت بیگانه و خویش
ای که گفتی «به هوا دل منه و مهر مبند»
من چنینم تو برو مصلحت خویش اندیش

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر کسی را هوسی در سر و کاری در پیش
منِ بی‌کار، گرفتارِ هوای دل خویش
هوش مصنوعی: هر فردی در زندگی خود آرزوها و تمایلاتی دارد و در پی انجام کارهایی است، اما من در حال حاضر در اینجا بی‌کار و در آغوش احساسات و خواسته‌های خودم گرفتار شده‌ام.
هرگز اندیشه نکردم که تو با من باشی
چون به دست آمدی ای لقمهٔ از حوصله بیش
هوش مصنوعی: هرگز تصور نمی‌کردم که تو برای من باشی، زیرا تو چیزی بیش از آنچه که من بتوانم تحمل کنم به دست آمدی.
این تویی با من و غوغای رقیبان از پس
وین منم با تو گرفته ره صحرا در پیش
هوش مصنوعی: این تویی که در کنار من هستی و دشمنان و رقبای ما در پشت سر هستند. من نیز با تو هستم و راهی بیابان را در پیش گرفته‌ایم.
همچنان داغ جدایی جگرم می‌سوزد
مگرم دست چو مرهم بنهی بر دل ریش
هوش مصنوعی: دل من همچنان از درد جدایی می‌سوزد، مگر اینکه تو با دست خودت بر زخم دلم مرهم بگذاری.
باور از بخت ندارم که تو مهمان منی
خیمهٔ پادشه آن گاه فضای درویش
هوش مصنوعی: من به شانس و اقبال خود امیدوار نیستم که تو مهمان من باشی؛ در حالی که خیمهٔ پادشاه در دسترس است و من در این وضعیت به مانند یک درویش هستم.
زخم شمشیر غمت را ننهم مرهم کس
تشت زرینم و پیوند نگیرم به سریش
هوش مصنوعی: زخم ناشی از غم تو را هیچ کس نمی‌تواند درمان کند. من مانند تشت طلایی هستم و به هیچ چسبی نمی‌چسبم.
عاشقان را نتوان گفت که «بازآی از مهر»
کافران را نتوان گفت که «برگرد از کیش»
هوش مصنوعی: عاشقان نمی‌توانند از عشق خود دست بکشند و به آن عشق بازگردند. همچنین، افرادی که به دین و مذهب دیگری معتقد هستند، نمی‌توانند از باورهای خود برگردند.
منم امروز و تو و مطرب و ساقی و حسود
خویشتن گو به در حجره بیاویز چو خیش
هوش مصنوعی: امروز من و تو با هم و همراه با نوازنده و شراب‌فروشی هستیم. حسود خودت را کنار بگذار و بیا به گوشه‌ی حجره بیاویز، مانند بیل.
من خود از کید عدو باک ندارم لیکن
کژدم از خبث طبیعت بزند سنگ به نیش
هوش مصنوعی: من نگران ترفندهای دشمن نیستم، اما مانند یک کژدم که به خاطر ذات خود خطرناک است، ممکن است به من آسیب برساند.
تو به آرام دل خویش رسیدی سعدی
مِی خور و غم مخور از شنعت بیگانه و خویش
هوش مصنوعی: تو به آرامش دل خود رسیده‌ای، سعدی. شادی کن و غم نخور از آنچه که دیگران می‌گویند یا انجام می‌دهند، چه بیگانه باشند و چه آشنا.
ای که گفتی «به هوا دل منه و مهر مبند»
من چنینم تو برو مصلحت خویش اندیش
هوش مصنوعی: ای کسی که گفتی دلم را به هوا بده و محبت نکن، من این‌گونه‌ام و تو برو به فکر مصلحت خودت باش.

خوانش ها

غزل ۳۴۰ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۳۴۰ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۳۴۰ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۳۴۰ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۴۰ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۳۴۰ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۳۴۰ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۳۴۰ به خوانش تناز پیراسته

حاشیه ها

1393/06/20 19:09
farzan

بی‌کار = > بی چاره
لقمه => لعبت

1393/09/15 16:12
میلاد احمدی

آواز افشار این غزل با صدای استاد اصغر شاهزیدی بسی شنیدنی است.

1404/03/15 08:06
ماهان منش

کجا میشه این آواز رو پیدا کرد؟

1394/01/27 10:03
بحرالعلومی

لقمه از حوصله بیش معادل با تعبیر امروزی لقمه بزرگتر از دهان است

1394/04/09 00:07
محسن

سعدی توکیستی شعری خیلی خوب بود

1395/04/27 12:06
علی عباسی

""شنیدم‌ که‌ یک‌ وقت‌ مجمر شاعر دربار فتحعلی‌شاه‌ ادعا کرد که‌ می‌تواند به‌ خوبی‌ سعدی‌ غزل‌ بسازد. به‌جرم‌ این‌ بی‌ادبی‌ او را به‌ زندان‌ افکندند. از زندان‌ برای‌ ادبای‌ وقت‌ پیغام‌ فرستاد که‌ بهترین‌ غزل‌ سعدی‌ راانتخاب‌ کرده‌، برای‌ او بفرستند تا جواب‌ آن‌ را بگوید. غزل‌ سعدی‌ که‌ انتخاب‌ کردند و غزلی‌ که‌ مجمر در جواب‌آن‌ ساخت‌ چنین‌ است‌:
هرکسی‌ را هوسی‌ در سر و کاری‌ در پیش
‌من‌ بیچاره‌ گرفتار هوای‌ دل‌ خویش‌
هرگز اندیشه‌ نکردم‌ که‌ تو با من‌ باشی
‌چون‌ به‌ دست‌ آمدی‌، ای‌ لقمة‌ از حوصله‌بیش‌؟
این‌ تویی‌ با من‌ و غوغای‌ رقیبان‌ از پس‌؟
واین‌ منم‌ با تو گرفته‌ ره‌ صحرا در پیش‌؟
هم‌چنان‌ داغ‌ جدایی‌ جگرم‌ می‌سوزد
مگرم‌ دست‌ چو مرهم‌ بنهی‌ بر دل‌ ریش
‌باور از بخت‌ ندارم‌ که‌ تو مهمان‌ منی‌
خیمة‌ پادشه‌ آن‌ گاه‌ فضای‌ درویش‌؟
زخم‌ شمشیر غمت‌ را ننهد مرهم‌ کس‌
طشت‌ زرینم‌ و پیوند نگیرم‌ به‌ سریش‌
عاشقان‌ را نتوان‌ گفت‌ که‌ باز آی‌ از مهر
کافران‌ را نتوان‌ گفت‌ که‌ برگرد از کیش
‌منم‌ امروز و تو و مطرب‌ و ساقی‌ و حسود
خویشتن‌ گو به‌ در حجره‌ بیاویز چو خیش‌
من‌ خود از کید عدو باک‌ ندارم‌ لیکن‌
کژدم‌ از خبث‌ طبیعت‌ بزند سنگ‌ به‌ نیش
‌تو به‌ آرام‌ دل‌ خویش‌ رسیدی‌، سعدی‌
می‌ خور و غم‌ مخور از شنعت‌ بیگانه‌ وخویش
‌ای‌ که‌ گفتی‌ «به‌ هوا دل‌ منه‌ و مهر مبند»
من‌ چنینم‌، تو برو مصلحت‌ خویش‌ اندیش‌(سعدی‌)
تو اگر صاحب‌ نوشی‌ و اگر ضارب‌ نیش
‌دیگران‌ راست‌، که‌ من‌ بی‌خبرم‌ از تو زخویش‌
به‌ چه‌ عضو تو زنم‌ بوسه‌؟ نداند چه‌ کند
بر سر سفرة‌ سلطان‌ چو نشیند درویش
‌از تو در شکوه‌ و غافل‌ که‌ نشاید در عشق‌
طفل‌ نادانم‌ و آگه‌ نه‌ ز نادانی‌ خویش
‌زلف‌ بر دوش‌ و سخن‌ بر لب‌ و غافل‌ که‌مراست
‌مشگ‌ بر سینة‌ مجروح‌ و نمک‌ بر دل‌ ریش‌
همه‌ درخورد وصال‌ تو و ما از همه‌ کم‌
همه‌ حیران‌ جمال‌ تو و ما از همه‌ بیش‌
میزنی‌ تیغ‌ و ندانی‌ که‌ چه‌ سان‌ می‌گذریم
‌گرگ‌ در گله‌ ندارد خبر از حالت‌ میش‌
آخر این‌ قوم‌ چه‌ خواهند ز جان‌های‌ فکار؟
آخر این‌ جمع‌ چه‌ جویند ز دل‌های‌ پریش‌؟
به‌ رهی‌ می‌روم‌ اما به‌ هزاران‌ امید
قدمی‌ می‌نهم‌ اما به‌ هزاران‌ تشویش‌
تا چه‌ با دردکشان‌ می‌رود از آتش‌ می
‌صوفیان‌ را چو به‌ افلاک‌ برد دود حشیش‌
رفت‌ مجمر به‌ در شاه‌، بگو گردون‌ را
هرچه‌ کردی‌ به‌ من‌، آید پس‌ از زینت‌ در پیش‌
(مجمر)
به‌ نظر من‌ سعدی‌ ده‌ها غزل‌ بهتر از این‌ دارد ضمناً مجمر نتوانسته‌ است‌ حتی‌ در مورد همین‌ غزل‌ باسعدی‌ برابری‌ کند.""
.
به نقل از مقاله یی باعنوان "جستجویی برای بهترین غزل سعدی " از دانشمند فقید مسعود فرزاد

1395/04/13 16:07
روفیا

هرگز اندیشه نکردم که تو با من باشی
چون به دست آمدی ای لقمه از حوصله بیش؟!
باور از بخت ندارم که تو مهمان منی
خیمه پادشه آنگاه فضای درویش!!
چند سال پیش شعری با این مضمون گفتم که امیدوارم بزرگان کودک طبیعت را خوش آید :
A great guest
Today i have invited a great guest
Into my heart
I should clean the house
And throw away all junk
I'm going to decorate the house
With music, flowers and poems
I should make the house larger
I have a great guest
And i do not expect him to turn small to fit in my house
دوستان اگر در متن شعر غلط دستوری یافتید با اصلاح آن مرا مرهون لطف خود کنید.

1395/04/14 03:07
بابک چندم

روفیا جان،
I should clean -> I shall clean
All junk-> all the junk
I should make the house larger-> I will make
Do not expect him to turn small-> do not expect him to turn smaller
توصیه می شود

1395/04/14 11:07
روفیا

بابک جان شب زنده دار
سپاسگزارم از شما دوست عزیز
در دانشگاه شیراز بیشتر منابع درسی ما به زبان انگلیسی بودند و برخی اساتید به زبان انگلیسی درس می دادند!
فقط شما تصور کنید یک بچه ساده شهرستانی در بدو ورود به دانشگاه با چنین اساتیدی روبرو شود،
به یاد دارم چقدر وحشت می کردم که امروز من از کل این دو ساعت کلاس بیش از دو جمله دستگیرم نشد!
در دستور زبان شعر و محاوره هنوز چندان خوب نیستم گرچه مخزن واژگانم نسبتا غنیست،
از یادگیری زبان و تفننات زبانی لذت می برم.
پدرم دو جلد کتاب تاریخی معتبر از جنگ جهانی اول و دوم ترجمه کرده است و در کودکی و نوجوانی با مترجم حسن انوشه و کتاب هایش زندگی کرده ام. هر کتاب خوبی که فکرش را بکنید در دسترس من بود گرچه بیشترشان را نخواندم.
این تاریخچه مختصر بسنده است برای اینکه بدانیم چرا و چگونه یک انسان به دنیای کلام دل می بندد!
با پوزش از سایت و کاربران خیال می کردم در محاورات امروزی انگلیسی واژه shall کمتر در جمله مثبت و بیشتر در جمله پرسشی وقتی یک offer به کسی داده می شود به کار می رود،
مثل :
میخواهی به دوستانت زنگ بزنم؟
Shall I call yr friends
?

1395/04/14 14:07
بابک چندم

روفیا جان،
به گمانم پاسخ را در این لینک بیابی:
پیوند به وبگاه بیرونی/
به کاربرد دوم و سوم shall توجه کن.
اگر روشن نبود و یا پرسش دیگری باشد در خدمتم...

1395/04/14 19:07
دکتر ترابی

روفیای گرامی،
با اینکه انگلیسی من حتا از رییس جمهور پیشین آمریکا،جرج بوش هم بدتر است، زحمت افزا میشوم
( کتابی در دستور زبان انگلیسی دارم که سالها خاک میخورد و دم بر نمی آورد باعث خیر شدید)
در باب افعال وجهی چنین خواندم:
modal verbs
shall:
1 expresses law and rules
you shall abide by the law
2 some thing take place or exist in the future
1-2
to offer
shall we dance
2-2
suggestion
shall i open the window
3-2
future expressions and promises
i shall see you tomorrow at 6 pm.
should :
1-
personal opinion
you should see a doctor
2-
asking the opinion of someone
what should we do now
3-
to express that we wish some thin g had happened, but it did not
you should see that movie
4-
used something expected
every body should arrive at 10 am
با امید بخشایش،
فارسی من اما. بسیار بهتر از رییس جمهور کنونی ایران و دارودسته کدخدا سالار است.
"سرزده می آید عشق
نمی دانی کی ، کجا، چگونه می آید عشق
سرزده می آید عشق
خانه آراسته ای به انتظار. دروازه دل گشاده فراخ
بر در خانه نمی کوبد عشق
از پنجره می آید عشق
از بی راهه می آیدعشق
از ره به درت میکند عشق، در به درت میکند عشق
از خود به درت میکند عشق
با این همه خوش می آید عشق"

1395/04/15 09:07
روفیا

سپاس سپاس سپاس...
خداوندا شبش را روز گردان
چو صبحش در جهان پبروز گردان

1401/03/06 22:06
حسام صادقی

گرامی روفیا

چند سالی است گنجور را می جورم و از سرچشمه های زلال این دیار کهن می نوشم در حاشیه ها با کلام تان آشنا شدم و گنجی از نوشتارتان برای خویش پرونده کرده ام، حال درخواستی دارم از جناب تان ، اگر در مجازی خانه طریق بی واسطه ای هست که مرا بیشتر در معرض تان قرار دهد لطفا مضایقه نفرمایید

با تجدید احترام.

1395/11/27 07:01
نادر..

دوستان
زنده یاد قمرالملوک وزیری ابیات آغازین این غزل دلکش را در نغمه بیات اصفهان به زیبایی تمام اجرا کرده ..

1396/01/16 19:04
محمد

استاد فقید فرامرز پایور این شعر را با صدای آسمانی سنتور خودشان خوانده و قبل تر از ایشون هم پروانه با صدای ساز سنتور حبیب سماعی این شعر را اجرا کرده .در مورد این شعر به این کلام حضرت سعدی اکتفا میکنم که فرمود
زمین به تیغ بلاغت گرفته ای سعدی
دریغ مدار که جز فیض آسمانی نیست

1396/02/14 03:05
محمد

در بیت " منم امروز و تو و مطرب و ساقی و حسود/خویشتن گو به در حجره بیاویز چو خیش"، "خیش" به معنی پرده است که می‌آویزند.

1396/03/25 15:05
omid

در گلهای رنگارنگ شماره 371 ..استاد دکلمه ایران.بانو آذر پژوهش با مهارت وصف نشدنی قسمت هایی از این شعر رو دکلمه میکنند.که بسیار زیباست

1403/10/05 22:01
جلال ارغوانی

در دل سعدی خوش گوی ببین آتش هجر

آبی از وصل چکان بر دل واین دیده ریش