گنجور

غزل شمارهٔ ۳۳۹

گردن افراشته‌ام بر فلک از طالع خویش
کاین منم با تو گرفته ره صحرا در پیش
عمرها بوده‌ام اندر طلبت چاره کنان
سال‌ها گشته‌ام از دست تو دستان اندیش
پایم امروز فرورفت به گنجینه کام
کامم امروز برآمد به مراد دل خویش
چون مُیَسّر شدی ای دُرِّ ز دریا برتر
چون به دست آمدی ای لقمهٔ از حوصله بیش
افسر خاقان وان گاه سر خاک آلود
خیمه سلطان وان گاه فضای درویش
سعدی ار نوش وصال تو بیابد چه عجب
سال‌ها خورده ز زنبور سخن‌های تو نیش

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گردن افراشته‌ام بر فلک از طالع خویش
کاین منم با تو گرفته ره صحرا در پیش
هوش مصنوعی: من با امید و اعتماد به سرنوشت خود، سرم را بلند کرده‌ام و به سوی آسمان نگاه می‌کنم. اینکه من در کنار تو، راهی دشوار و پرخطر را در پیش گرفته‌ام.
عمرها بوده‌ام اندر طلبت چاره کنان
سال‌ها گشته‌ام از دست تو دستان اندیش
هوش مصنوعی: سال‌ها در جستجوی تو بوده‌ام و به امید یافتن راهی برای وصالت، زمان زیادی را در آرزوی تو سپری کرده‌ام. از دست تو فکر و خیال‌هایم به مرور زمان متلاشی شده‌اند.
پایم امروز فرورفت به گنجینه کام
کامم امروز برآمد به مراد دل خویش
هوش مصنوعی: امروز پایم به جایی رسید که خواسته‌هایم برآورده شد و به آرزوهایم رسیدم.
چون مُیَسّر شدی ای دُرِّ ز دریا برتر
چون به دست آمدی ای لقمهٔ از حوصله بیش
هوش مصنوعی: وقتی که به آرزوی خود رسیدی و به هدفی بزرگ دست یافتی، متوجه می‌شوی که قدر و اهمیت آن را بیشتر از قبل درک می‌کنی. هرچند که شاید به آسانی به دست نیامده باشد، اما ارزش آن فراتر از توقعات و انتظارات است.
افسر خاقان وان گاه سر خاک آلود
خیمه سلطان وان گاه فضای درویش
هوش مصنوعی: در یک زمان، فرماندهی فرمانروای بزرگ و در زمانی دیگر، خاکی که زیر چادر پادشاه نشسته است و همچنین لحظه‌ای از زندگی یک درویش.
سعدی ار نوش وصال تو بیابد چه عجب
سال‌ها خورده ز زنبور سخن‌های تو نیش
هوش مصنوعی: اگر سعدی بتواند طعم وصال تو را بچشد، چه شگفتی دارد! او سال‌هاست که با سخنان تو به مانند نیش زنبور آزار دیده است.

خوانش ها

غزل ۳۳۹ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۳۳۹ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۳۳۹ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۳۳۹ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۳۹ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۳۳۹ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۳۳۹ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۳۳۹ به خوانش تناز پیراسته

حاشیه ها

1393/02/02 16:05
عباس مشرف رضوی

تفاوتها در ضبط:
افسر خاقان وان گاه سر خاک آلود
به
تاج خاقانی و وانگاه سرخاک آلود
سعدی ار نوش وصال تو بیابد چه عجب
به
سعدی ار نوش وصال تو بیابد نه عجب
(معنی صحیحتر می نماید)
چون میسر شدی ای در ز دریا برتر
به
چون میسر شدی ای قطره دریا پرتو
(عبارت قابل توجه: "قطره دریا پرتو")

1393/02/02 16:05
عباس مشرف رضوی

خیمه سلطان وان گاه فضای درویش
به
خیمه سلطنت آنگاه و فضای درویش

1395/05/08 13:08
ارش

سلام...دستان اندیش یعنی چه؟

1395/05/15 12:08
گمنام

تاج ،خاقانی و آنگاه سر خاک آلود
خیمه، سلطانی و آنگاه فضای درویش!!
و اما دستان هم چنین جمع دست است، و کلید است از برای کوک کردن ساز ( دستان نشانی، پرده بندی )
و جادو و افسون است و میگویند زال را ازین رو دستان
گفته اند که به افسون سیمرغ رابه خویش می خوانده است( به افسون آتش زدن پر او)
در مانای داستان زیباترین نمونه آن در زبان فارسی این بیت استاد سخن است:
گویند مگو سعدی چندان سخن از عشقش
می گویم ، و بعد از من گویند به د ستانها
سالها دستان اندیشی ، عمرها چاره گری به بار نشسته است و اینک پای در گنجینه کام دست در گردن یار ، گردن بر فلک افراشته است .

1395/05/15 12:08
مهناز ، س

جسارتم را ببخشائید
دستان به مانای دو یا چند دست هم هست ، ولی نه درین بیت
مانا باشید

1395/05/15 12:08
گمنام

در مانای داستان ، افزون بر آنچه از سعدی شیراز گفته آمد، خواجه نیز بیت زیبایی دارد، همو که هماره نگران بوده است مبادا راز از پرده برون افتد !!
راز سر بسته ما بین، که به دستان گفتند
هر زمان ، با دف و نی بر سر بازار دگر!
داستان گویی با دف و نی، بی گمان به آواز است

1395/05/15 16:08
گمنام

در گنجور نیز دوران آمده است ، دهخداست که دستان آورده است ،

1395/05/15 18:08
گمنام

" بعد ازمن"، خود دورانها در خویش دارد، دستانها شاعرانه تر می نماید، افسانه شدن ، ماندگاری، بودایی . و چنین شده است، که هنوز ؛ زخاک سعدی شیراز بوی عشق آید..........
و به قول ظریف غایب از گنجور؛ مانا در نهان سراینده

1403/10/05 22:01
جلال ارغوانی

 

 خوبی آن  نیست  که ما را بدهی زهر جفا

گاه  چون سعدی خوش  گوی کمی  نیک اندیش