غزل شمارهٔ ۳۲۶
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۳۲۶ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۳۲۶ به خوانش فاطمه زندی
غزل ۳۲۶ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۳۲۶ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۳۲۶ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۲۶ به خوانش سهیل قاسمی
غزل ۳۲۶ به خوانش مهدی سروری
غزل شمارهٔ ۳۲۶ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۳۲۶ به خوانش تناز پیراسته
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
با سلام و درود
رشته بنده ادبیات نیست اما به اشعار کهن علاقه وافر دارم! این نکته را می خواستم عرض کنم که به نظر این حقیر مصرع "گر پس از این دمی چنان یابم قدر دانمش" از نظر وزنی با دیگر مصرع های هم قافیه، همسان نیست. لطفا بررسی بفرمایید.
با سپاس فراوان
با بیژن موافقم. شاید لازم است جور حاصی خوانده شود. مثلا گر پس از این دمی چنان یابم و قدر دانمش
درود بر همگان
در خواندن مصراعی که می گویید کافی است پس از مکث از پس واژه "چنان"، باقی " یابم (و) قدر دانمش" خوانده شود. صد البته وزن شعر استاد سخن همواره برقرار و درست است.
لذت وقتهای خوش، قدر نداشت پیش من
گر پس از این دمی چنان... یابمُ قدر دانمش
درود
کسی میتونه معنی یکی مونده به آخرو شرح بده؟ تا ز جهان جهانمش منظور چیست؟ سپاس
نیلوفر بزرگوار
جهانمش یعنی «جهانم او را»، یعنی «او را بجهانم».
از مصدر جهاندن، صورت متعدی فعل جهیدن.
ز جهان جهانمش به زبان ساده یعنی او را بکشم.
به طور خلاصه و ساده بیت میگه: «عشق تو گفته بود که سعدی آرزوی منو داره و تا نکشمش دست از عاشقی برنمیداره.»
البته در بیت بعد هم به همین موضوع اشاره میکنه و میگه دشمنانم که نمیتونن منو بکشن، ولی این که داره از روی لطف میکشه نمیتونم مانعش بشم.
خانم نیلوفر گرامی،
جهانمش از جهاندن می آید که می شود به جهش درآوردن، پراندن...
تا ز جهان جهانمش یعنی تا من از جهان به پروازش در آورم ؛ من از جهان بپرانمش...
سپاس از شما دوستان گرامی ^_^
همایون شجریان مصرع اول بیت دوم را اینگونه میخواند:
قوت شرح عشق تو نیست زبان ، خامه را
یعنی بعد از زبان مکث میکند که به نظر من باید زبان خامه را به دنبال هم خواند... یعنی حرف ن کسره دارد
مثل این بیت خواجه حافظ:
زبان خامه ندارد سر بیان فراق
وگرنه شرح دهم با تو داستان فراق
دوستانی که به وزن یک مصرع ایراد گرفتن...
ایرادشون به جا هست...
اما باید دونست که این غزل از غزلیات قدیم شیخ هست ... یعنی غزلیاتی که در سنین حدود 18تا 22سالگی شیخ سروده شدن...
یعنی تخته مشق تمرین شیخ برای شاعر شدن در حجره های نظامیه ی بغداد و به تعبیر استاد زرین کوب تحفه هایی برای طلاب نظامیه...
طبیعتا هیچ کس از اول کار استاد نبوده اما شیخ ما در همین سنین این غزل رو سروده که به تحقیق از ناب های خیلی از شعرای زبردست بهتره.
بعد از غزلیات قدیم بدایع و بعد از اون طیبات که ناب های شیخ رو تشکیل میده و در اخر خواتیم شیخ در اوج دوران پختگی و پیری ...
@بیژن @محمد:
در تأیید جناب افشار وزن مصرع یاد شده صحیح است فقط دارای سکتهٔ عروضی است.
در وزن شعر فارسی میتوان «فعلن» را به «فع لن» تبدیل کرد.
اغلب این اتفاق در آخر مصرعها میافتد به همین دلیل متوجه آن نمیشویم. در اینجا استثنائا سکته در میانهٔ مصرع اتفاق افتاده و به قول جناب افشار به جای «یابم و» آمده «یابم» که با اطلاع از قاعدهٔ یاد شده اشکالی بر این مصرع وارد نیست.
لذت وقتهای خوش قدر نداشت پیش من
گر پس از این دمی چنان یابم قدر دانمش
دوستانی چند، نیمه دوم این بیت را ثقیل یافته و در باب آن نظراتی اظهار داشته اند که هر کدام بجای خود قابل تامل است، هر چند که همگی در نهایت به بن بستی محتوم رسیده اند.
نویسنده این سطور علت رسیدن و ماندن در این بن بست و بن بستهای دیگر را محصول دو ویژگی ایرانی میداند که جای پای خود را در طی قرون و اعصار، در این جامعه بر جای نهاده اند.
اولی فقدان دقت و انضبا ط بر اثر تقدیر گرایی مفرط و
دومی غفلت از خرد فردی و تبعیت کورکورانه از مرشد است.
میگویم: میخواهم از دیوان سعدی رونویسی کنم، " انشاءالله " بی غلط خواهد شد !
و اگر کسی گفت که این رونوشت غلط داشت، میگویم: تقدیر نمیخواست که بی غلط باشد!
فرض کنیم که نیمه دوم بیت بالا، به علت همین بی انظباتی فطری، غلط رونویسی شده است.
اما چون ما آنرا از " شیخ اجل " میدانیم، حاضر نیستیم به هیچ قیمتی از تبعیت او سرپیچی کنیم، حتی اگر خودش " سکته " کرده باشد!
حتی اگر وا ضح باشد که: " همه چیز را همگان دانند ".
بیت یاد شده میتوانست با توجه به روح گفته سعدی چنین و با توجه به گفته بالا، واقعا از خود او باشد:
لذت وقتهای خوش، قدرنداشت پیش من
گر برسد بدست من دوباره، قدر دانمش
ناظر گرامی
اگر به نوشته جناب امین افشار نظری بیندازید،
خواهید دید خوانش آن خالی از اشکال است.
پیشنهاد سرکار هم آهنگی وقت و دم را از میان بر میدارد.
بیسواد نازنین
" همه چیز را همگان دانند "
ایراد دوستان به وزن مصرع دوم وارد است و این ایراد ناشی از کتابت است که توسط ناس خان همتون ایجاد شده است به نظر من بیت به احتمال زیاد بدین صورت بوده
لذت وقت های خوش ،قدر نداشت پیش من
گر پس از این دمی چنان ،یافته قدر دانمش
ایراد دوستان به وزن مصرع دوم وارد است به نظر من این ایراد ناشی از بی دقتی ناس خان متن در اعصار گذشته می باشد وبه احتمال زیاد بیت به این صورت بوده است :
لذت وقت های خوش ، قدر نداشت پیش من
گر پس از این دمی چنان یافته قدر دانمش
رحمی به حال ما کم سوادها هم بکنید, گیج شدم از حاشیه نویسی دوستان که زحمت کشیدند, کسی معنی کامل شعر را بنویسد لطف بزرگی به ما میکند.
1-چه کنم که دستم به جان نمیرسد تا آن را بر تو افکنم آخر به کدامین کس میتوان دل بست تا آن را از تو پس بگیرم.
نه میتوانم خودکشی کنم نه خدا جانم را می ستاند و نه تو آخر به کی شکایت کنم آی مردم
مو که افسرده حالم چون ننالم/شکسته پر و بالم چون ننالم
2-هر چه پیش آید هل تا خوش آید کجا بروم؟چاره در بیچارگی است ماندن و جان کندن
بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی
به کجا روم ز دستت که نمیدهی مجالی
نه ره گریز دارم نه طریق آشنایی
چه غم اوفتادهای را که تواند احتیالی
بیت 7 که دوستان بر آن ایراد گرفته اند به قول ادیبان الحاقی است:
لذت وقتهای خوش قدر نداشت پیش من
گر پس از این دمی چنان یابم قدر دانمش
نسخه پی دی اف که من دارم:
تن به قضا سپرده ام پای رضا فشرده ام
ور بروم کجا روم چاره جز این ندانمش
3-خروش و ولوله من سراسر جهان را فرا بگیرد تو ایمن و آسوده ای حتی اگر آسمان هم از داد و مقال من به ستوه آید ای بیغم
4-اشک و آهم همیشه برقرار است(اشکم به مشکم بند است) با این همه آتش عشق تو چنان سوزان و سرکش است که اشک و آه سردم بر آن کارگر نیست
5-ترچمه نمیخواهد
6-زلف تو چون عمر من است باشد دراز بینمش(پیر بشم انشاالله-عجب رندانه) و لب آتشین تو جان من است باشد که چان به لب شوم(عجب رندانه)
نیست زمام کام دل در کف اختیار من
گر نه اجل فرارسد زین همه وارهانمش
افسار اسب سرکش دل در دست و به اختیار من نیست و گر نه مرگ فرا رسد رهاندنش میسر نیست.تنها مرگ میتواند اسب مرا رام کند
عشق تو گفته بود هان! سعدی و آرزوی من
بس نکند ز عاشقی تا ز جهان جهانمش
عشقت به من گفته بود آهای چنان پر رو شده ای که مرا میخواهی؟انگار تا جانت را ز چهان نجهانم دست بردار نیستی
پنجه قصد دشمنان مینرسد به خون من
وین که به لطف میکشد منع نمیتوانمش
مانع آنم که به دست و پنجه دشمنان کشته شوم اما در این میان کسی است که به مهر مرا میکشد و مانعش نمیشوم(نمیتوانم بشوم)
دوست عزیز "7" بسیار سپاسگزارم بابت وقتی که گذاشتید .
با سلام
من ترجمه این شعر به انگلیسی رو از کجا میتونم پیدا کنم، کسی میتونه راهنمایی کنه؟ به دنبال ترجمه دقیق نیستم، همین که مفهوم کلی ابیات رو برسونه کافیه
استاد در یکی از آخرین کنسرتهاش با مجید درخشانی اجرا کردن :(((((((
آقای مسعود فرمودند در مصرع زیر «زبان خامه» باید به صورت مضاف و مضاف الیه یعنی با کسر نونِ زبان خوانده شود
قوت شرح عشق تو نیست زبان، خامه را
ولی همان که همایون شجریان خوانده درست است. را در اینجا علامت مفعول نیست و اصلا فعل متعدی نداریم که نیاز به مفعول داشته باشد. را در اینجا به معنی «برای، داشتن» می باشد. کمی کلمات را جابجا کنیم معنی مشخص می شود.
خامه را زبان قوت شرح عشق تو نیست (قلم قدرت بیان عشق تو را ندارد)
مصرعی که از حافظ آورده اید با این مصرع از نظر مفهوم تفاوت دارد. اگر در بیت حافظ فعل «ندارد» را بردارید و به جایش از را استفاده کنید به همین شکل می شود:
خامه را زبان بیان فراق نیست
در بیت زیر در مصرع اول حرف را علامت مفعول و در مصرع دوم به معنی «برای» است
امشب سبک تر میزنند این طبل بیهنگام را
یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را
ایام عزت مستدام
جناب عباسی درست میفرمایند
گونه ای از " را " که در زبان دستور " رای فک اضافه "
خوانده میشود.
شیخ جایی فرموده است:
" همه را دندان به ترشی کند شود، مگر قاضیان را که به شیرینی " !!
با درود.
در مصراع دوم بیت
لذت وقتهای خوش قدر نداشت پیش من
گر پس از این دمی چنان یابم قدر دانمش
اختیار وزنی وجود دارد و شاعر طبق این اختیار مفعولن را به جای مفتعلن آورده است. در این اختیار، به زبان ساده، یک هجای بلند به جای دو هجای کوتاه می آید.
بنابراین نه وزن شعر اشکال دارد و نه شعر مربوط به ایام جوانی حضرت سعدی است... با کمی دقت و تمرین بدون این که خیلی این اختیار محسوس باشد می توان شعر را خواند.
ضمناً این اختیار بسیار رایج است و در شعر همۀ بزرگان شعر فارسی به وفور دیده می شود:
مفعولن می تواند به جای مفتعلن، مستفعلُ و فَعَلاتن بیاید. همچنین فَع لن می تواند به جای فَعَلن بیاید.
دوستی که فرمودند همایون شجریان درست خوانده
بنظر من اشتباه خوانده، بدلیل اوردن کلمه قوت
در ابتدای مصرع که این قوت را به زبلن خامه
نسبت میدهد/ در صورتیکه بخواهیم زبان خامه
را جدا از هم بخوانیم در ابتدا باید از واژه ای
دیگر مثل ”برای” استفاده شود
این غزل توسط استاد شجریان در کنسرتی در لندن در مخالف سه گاه به زیبایی اجرا شده است.
پیوند به وبگاه بیرونی/
سلام جناب گویان
یک بار دیگر توضیحات را ملاحظه بفرمایید.
کلمه «را» در اینجا به معنی «برای، داشتن» می باشد
دوست عزیزی که فرمودید خوانش صحیح "نیست زبان، خامه را" اصح است؛ احتمالاً اطلاعی از عروض ندارید. اگر خارج از نظم بود میشایست که هر دو را از دید دستوری بررسی کرد و شاید هر دو درست بود. بههر روی حرف نون پس از مصوت بلند چون در تلفظ خفیف است در وزن هم لحاظ نمیشود. بدین ترتیب امکان ندارد که اینجا بهسکون نون شعر را خواند. چون کسرهی اضافهی "زبان" در اینجا نقش وزنی بازی میکند. نیست زبانِ خامه را: مفتعلن مفاعلن / نیست زبانْ خامه را: مفتعلن فاعلن.
همایون چون جان عزیز است اما گهگاه اشتباهاتی میکند. مرعوب نشوید.
ناظر عزیز:
وزن مصرع درست است وپیشنهاد شما هم سنجیده اما با بازنگری در اشعار انزمان میبینیم دوباره لغت مرسومی نیست
ضمنا .زن بیت خالی از ایراد است
این غزل را استاد شجریان در کنسرتی در لندن در دستگاه ماهور اجرا کرده اند و همینطور حمید رضا نور بخش نیز این غزل رو اجرا کرده که هر دو اواز بسیار قابل تائمل است
دوستی که گفتید همایون شجریان درست خوانده اند :
هر دو خوانش پرست است اینجا بیت ایهام دارد به اینکه خامه را قوت شحر نیست یا اینکه فوت عشق تو را خامه نمیتواند شرح بدهد بنابراین هر دو خوانش درست است ولی خوانش درست تر قطعا شکلی نیست که هماییون شجریان خواندهچون حتیدر وزن شعر سکته ایجاد میکند که غلطنیست اما منطقی هم نیست
وزن بیت مذکور درست است. از اختیار وزنی ابدال استفاده شده.
بدین صورت که دو هجای کوتاه کنار هم آمده بنا بر ذوق شاعر به یک هجای بلند تبدیل میشوند.
با سلام و تشکر
بیت دوم غلط املایی دارد:
گرد در امید تو صحیح نیست،
گردد در امید تو درست است.
گرامی محمد رضا
گردد در امید تو
درست نیست، همان
گِردِ دَرِ امید تو درست است
به دکلمه ها گوش بده
عمر من است زلف تو بو که دراز بینمش
جان من است لعل تو بو که به لب رسانمش
غوغاست، غوغا! این همه معنی، پنهان در یک بیت.
ایمنی از خروش من گر به جهان دراوفتد
فارغی از فغان من گر به فلک رسانمش...
چرا این بیت از شعر جا افتاده 👇
تن به قضا سپردهام، پای رضا فشردهام
ور بروم کجا روم چاره جز این ندانمش
سعدی خوش سخن بگو دلبر خوش خرام را
ماه رخ وپری وش است، بر چه صفت بخوانمش