گنجور

غزل شمارهٔ ۳۲۵

کس ندیده‌ست به شیرینی و لطف و نازش
کس نبیند که نخواهد که ببیند بازش
مطرب ما را دردی‌ست که خوش می‌نالد
مرغ عاشق طرب‌انگیز بود آوازش
بارها در دلم آمد که بپوشم غم عشق
آبگینه نتواند که بپوشد رازش
مرغِ پرنده اگر در قفسی پیر شود
همچنان طبع فرامُش نکند پروازش
تا چه کردیم دگر باره که شیرین لب دوست
به سخن باز نمی‌باشد و چشم از نازش
من دعا گویم اگر تو همه دشنام دهی
بنده خدمت بکند ور نکنند اعزازش
غرق دریای غمت را رمقی بیش نماند
آخر اکنون که بکشتی به کنار اندازش
خون سعدی کم از آن است که دست آلایی
ملخ آن قدر ندارد که بگیرد بازش

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کس ندیده‌ست به شیرینی و لطف و نازش
کس نبیند که نخواهد که ببیند بازش
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به اندازه‌ی او شیرین و زیبا نیست و مگر کسی که نخواهد او را ببیند، او را نمی‌بیند.
مطرب ما را دردی‌ست که خوش می‌نالد
مرغ عاشق طرب‌انگیز بود آوازش
هوش مصنوعی: خواننده مورد نظر ما دلی پر از درد دارد و در زمان نواختن، آوازش چنان دلنشین و روح‌افزا است که مانند صدای پرنده‌ای عاشق، نشاط‌آور و دلپذیر به گوش می‌رسد.
بارها در دلم آمد که بپوشم غم عشق
آبگینه نتواند که بپوشد رازش
هوش مصنوعی: بارها به خودم گفتم که غم عشق را پنهان کنم، اما نمی‌توانم آن را مانند یک چیز شفاف و ظریف بپوشانم و به خاطر همین، راز آن همیشه فاش می‌شود.
مرغِ پرنده اگر در قفسی پیر شود
همچنان طبع فرامُش نکند پروازش
هوش مصنوعی: هرچند مرغی که در قفس زندگی کند، ممکن است پیر شود و به زحمت بتواند پرواز کند، اما طبیعت اصلی‌اش را فراموش نمی‌کند و همچنان در دلش اشتیاق پرواز دارد.
تا چه کردیم دگر باره که شیرین لب دوست
به سخن باز نمی‌باشد و چشم از نازش
هوش مصنوعی: به چه کارهایی دست زده‌ایم که دیگر لب‌های شیرین دوست به گفتگو باز نمی‌شود و نگاه از ناز او برنمی‌گرداند؟
من دعا گویم اگر تو همه دشنام دهی
بنده خدمت بکند ور نکنند اعزازش
هوش مصنوعی: اگر تو به من بد بگویی و دشنام بدهی، من همچنان دعا می‌کنم و به خدمت ادامه می‌دهم، حتی اگر دیگران به من احترام نگذارند.
غرق دریای غمت را رمقی بیش نماند
آخر اکنون که بکشتی به کنار اندازش
هوش مصنوعی: در دریای غم تو غرق شده‌ام و دیگر نیرویی برای ادامه زندگی ندارم. حالا که به ساحل رسیده‌ای، او را به کنار بکش.
خون سعدی کم از آن است که دست آلایی
ملخ آن قدر ندارد که بگیرد بازش
هوش مصنوعی: خون سعدی به قدری کم ارزش است که دستان آلوده‌ی ملخ قادر نیستند آن را بربایند یا به دست آورند.

خوانش ها

غزل ۳۲۵ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۳۲۵ به خوانش فاطمه زندی
غزل ۳۲۵ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۳۲۵ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۳۲۵ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۲۵ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۳۲۵ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۳۲۵ به خوانش تناز پیراسته

حاشیه ها

1395/12/26 08:02
محسن

بیت چهارم اشاره به اصالت فطرت دارد. مرغ پرنده اگر ....

1395/12/15 10:03
وفایی

بیت چهارم اشاره به پایداری عشق در دل عاشق دارد . مرغ پرنده اگر ...

1403/08/10 22:11
جلال ارغوانی

شعر سعدی به دل انگیزی ودر زیبایی

جمله دنیا بگرفت شد به جنان آوازش