غزل شمارهٔ ۳۲۴
هر که نامهربان بود یارش
واجب است احتمال آزارش
طاقت رفتنم نمیماند
چون نظر میکنم به رفتارش
وز سخن گفتنش چنان مستم
که ندانم جواب گفتارش
کشته تیر عشق زنده کند
گر به سر بگذرد دگربارش
هر چه زان تلختر بخواهد گفت
گو بگو از لب شکربارش
عشق پوشیده بود و صبر نماند
پرده برداشتم ز اسرارش
وه که گر من به خدمتش برسم
خود چه خدمت کنم به مقدارش
بیم دیوانگیست مردم را
ز آمدن رفتن پری وارش
کاش بیرون نیامدی سلطان
تا ندیدی گدای بازارش
سعدیا روی دوست نادیدن
به که دیدن میان اغیارش
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر که نامهربان بود یارش
واجب است احتمال آزارش
هوش مصنوعی: هر کسی که با دیگران مهربان نیست، طبیعی است که ممکن است با او آزار و اذیت شود.
طاقت رفتنم نمیماند
چون نظر میکنم به رفتارش
هوش مصنوعی: وقتی به رفتار او نگاه میکنم، دیگر طاقت رفتن از اینجا را ندارم.
وز سخن گفتنش چنان مستم
که ندانم جواب گفتارش
هوش مصنوعی: از صحبتهای او چنان سرمست شدهام که حتی نمیدانم چه جوابی به او بدهم.
کشته تیر عشق زنده کند
گر به سر بگذرد دگربارش
هوش مصنوعی: تیر عشق میتواند کسی را که در اثر آن جانش را از دست داده، دوباره زنده کند؛ اگر او یک بار دیگر این تیر را تجربه کند.
هر چه زان تلختر بخواهد گفت
گو بگو از لب شکربارش
هوش مصنوعی: هرچه از آن موضوع تلختر و سختتر باشد، باز هم بگو و از زبان شیرین او حرف بزن.
عشق پوشیده بود و صبر نماند
پرده برداشتم ز اسرارش
هوش مصنوعی: عشق را پنهان نگه داشته بود و دیگر تحمل من تمام شده بود، بنابراین پرده از رازهایش برداشتم.
وه که گر من به خدمتش برسم
خود چه خدمت کنم به مقدارش
هوش مصنوعی: چه خوب است اگر بتوانم به خدمت او برسم، اما بخوانید که من چقدر کوچک و ناچیز هستم در برابر عظمت او.
بیم دیوانگیست مردم را
ز آمدن رفتن پری وارش
هوش مصنوعی: مردم از آمدن و رفتن او به شدت نگران و بیمناک هستند، گویی که با دیوانگی مواجهاند.
کاش بیرون نیامدی سلطان
تا ندیدی گدای بازارش
هوش مصنوعی: ای کاش تو، ای پادشاه، هرگز از قصر بیرون نمیآمدی تا در کنار مردم عادی و فقیر بازار را نمیدیدی.
سعدیا روی دوست نادیدن
به که دیدن میان اغیارش
هوش مصنوعی: ای سعدی، بهتر است که انسان چهره دوستش را نبیند تا اینکه او را در میان دیگران ببیند.
خوانش ها
غزل ۳۲۴ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۳۲۴ به خوانش مهدی سروری
غزل ۳۲۴ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۳۲۴ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۳۲۴ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۲۴ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۳۲۴ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۳۲۴ به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
1396/03/06 17:06
«احتمال» در بیت اول یعنی تحمل کردن
1398/05/10 16:08
حسن محمدی
بیت چهارم میگه "کشته تیر عشق زنده کند"
آیا درستش اینه؟ کشته را تیر عشق زنده کند.
1403/10/05 16:01
جلال ارغوانی
سعدی هرگز نمی میرد
زنده باشد زشور گفتارش