اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یاری به دست کن که به امید راحتش
واجب کند که صبر کنی بر جراحتش
هوش مصنوعی: دوستی پیدا کن که برای آرامش او، بر درد و رنج خود صبر کنی.
ما را که ره دهد به سراپردهٔ وصال؟
ای باد صبحدم خبری ده ز ساحتش
هوش مصنوعی: کسی که ما را به آستان وصال معشوق برساند، کیست؟ ای باد صبحدم، آیا میتونی از حال او خبری به ما بدهی؟
باران چون ستارهام از دیدگان بریخت
رویی که صبح خیره شود در صباحتش
هوش مصنوعی: باران مانند ستارهای از چشمانم فرو ریخت، بر رویی که صبح بتواند به زیباییاش خیره بماند.
هر گه که گویم این دل ریشم درست شد
بر وی پراکند نمکی از ملاحتش
هوش مصنوعی: هر بار که میگویم دلم شکسته است، به خاطر دلربایی او، روی آن نمکی میپاشد که زخمهایم را درست میکند.
هرچ آن قبیحتر بکند یار دوستروی
داند که چشم دوست نبیند قباحتش
هوش مصنوعی: هر چه هم که دوست زیبا روی کارهای زشت انجام دهد، او خوب میداند که چشم محبوبش چنین زشتیها را نمیبیند.
بیچارهای که صورت رویت خیال بست
بی دیدنت خیال مبند استراحتش
هوش مصنوعی: بیچاره کسی که با خیال چهرهات آرامش را میسازد، بی آنکه تو را ببیند؛ خیال او بدون دیدنت، آرامش نخواهد داشت.
با چشم نیمخواب تو خشم آیدم همی
از چشمهای نرگس و چندان وقاحتش
هوش مصنوعی: با نگاهی که در خواب و بیداری به من میکنی، از نگاههای نرگس و بیشرمیاش عصبانی میشوم.
رفتار شاهد و لب خندان و روی خوب
چون آدمی طمع نکند در سماحتش
هوش مصنوعی: زمانی که شاهد با لبخند و چهره زیبا رفتار میکند، هیچکس نمیتواند به سادگی بر کم رویی و بخشندگی او طمع کند.
سعدی که داد وصف همه نیکوان به داد
عاجز بماند در تو زبان فصاحتش
هوش مصنوعی: سعدی که توانسته همه خوبیها و نیکوکاران را وصف کند و به حقایق بپردازد، در تو به قدری شگفتانگیزی که زبانش برای تو ناتوان است و نمیتواند به زیباییهای تو بپردازد.
حاشیه ها
1393/03/24 14:05
نوهی حاج فتاح
در نسخهای که من دارم، مصرع دوم از بیت سوم چنین است:
رویی که صبح خیره شود در «صباحتش»
رویی که صبح خیره شود در «صاحتش»
مشکل از کتاب من است یا...
1395/09/20 11:12
hasan soltani
مصراع اول بیت اخر "بداد" درست است
با عرض ادب
جناب حاجی زاده (!) در حالتی که شما میفزمایید یک سیلابس یا هجای کوچک از وزن شعر کم خواهد آمد ، یعنی وزن فاعلن به فعلن تبدیل میشود که با وزن شعر سازگار نیست، به نظرم فصاحتش درست تر باشه.
جناب سلطانی به باور من همین *به داد* درسته، چون *بداد* که شما نوشتین فعل هستش و اینجا مفهوم قیدی مورد نظر سعدی بوده ست. یعنی : *سعدی که وصف همه ی خوبان را بی کم و کاست و به خوبی انجام داده.....*
سعدی که داد وصف همه نیکوان بداد
عاجز بماند در تو زبان فصاحتش
سعدی که چنان شایسته و بایسته وصف خوبان روزگار بداد با اینهمه زبان فصیح او در وصف تو عاجز
بماند
داد(کسی یا چیزی را)دادن=ادای شایسته و بایسته
زینسان که میدهد دل من داد هر غمی / انصاف، ملک عالم عشقش مسلم است
1403/10/05 15:01
جلال ارغوانی
از گنج بحر گفته سعدی بجوی عیش
در کوی عشق اگر گردی وکنج سیاحتش