غزل شمارهٔ ۳۱۹
هر که بی دوست میبرد خوابش
همچنان صبر هست و پایابش
خواب از آن چشم چشم نتوان داشت
که ز سر برگذشت سیلابش
نه به خود میرود گرفته عشق
دیگری میبرد به قلابش
چه کند پای بند مهر کسی
که نبیند جفای اصحابش
هر که حاجت به درگهی دارد
لازمست احتمال بوابش
ناگزیرست تلخ و شیرینش
خار و خرما و زهر و جلابش
سایرست این مثل که مستسقی
نکند رود دجله سیرابش
شب هجران دوست ظلمانیست
ور برآید هزار مهتابش
برود جان مستمند از تن
نرود مُهر مِهر احبابش
سعدیا گوسفند قربانی
به که نالد ز دست قصابش
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر که بی دوست میبرد خوابش
همچنان صبر هست و پایابش
هوش مصنوعی: هر کسی که بدون دوست باشد، خواب و آرامش ندارد؛ اما صبر و استقامت او همچنان باقی است.
خواب از آن چشم چشم نتوان داشت
که ز سر برگذشت سیلابش
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که وقتی بخشی از زندگی یا یک احساس عمیق به ما دست میدهد، نمیتوانیم به راحتی از آن چشم پوشی کنیم. افکار و احساسات مرتبط با آن به قدری قوی هستند که خواب راحت را از ما میگیرند، مانند سیلابی که به ناگاه میرسد و همه چیز را تحت تأثیر قرار میدهد.
نه به خود میرود گرفته عشق
دیگری میبرد به قلابش
هوش مصنوعی: عشق دیگری او را از خود بیخبر کرده و به دام خود میکشد.
چه کند پای بند مهر کسی
که نبیند جفای اصحابش
هوش مصنوعی: کسی که محبتش را به دیگری هدیه کرده، چه فایدهای دارد اگر از خیانت و بدسالی دوستان آن فرد بیخبر باشد؟
هر که حاجت به درگهی دارد
لازمست احتمال بوابش
هوش مصنوعی: هرکسی که نیازمند است باید احتمال حضور دربانی را که به او راه میدهد، در نظر داشته باشد.
ناگزیرست تلخ و شیرینش
خار و خرما و زهر و جلابش
هوش مصنوعی: زندگی به گونهای است که در کنار خوشیها و لذتها، تلخیها و سختیها نیز وجود دارد. مانند وجود خار و خرما، زهر و شربت که هر کدام جنبههای مختلفی از زندگی را نشان میدهند. این دوگانگی بخشی از تجربه انسانی است.
سایرست این مثل که مستسقی
نکند رود دجله سیرابش
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اگر رود دجله به اندازه کافی آب داشته باشد، دیگر نیازی به آبکشی ندارد. به عبارت دیگر، وقتی چیزی به مقدار کافی وجود دارد، تلاش اضافی برای بدست آوردن آن بیفایده است.
شب هجران دوست ظلمانیست
ور برآید هزار مهتابش
هوش مصنوعی: شب جدایی از دوست تاریک و رنجآور است، حتی اگر هزاران ماهتاب روشناییاش را بپاشد.
برود جان مستمند از تن
نرود مُهر مِهر احبابش
هوش مصنوعی: اگر جان انسان نیازمند از بدنش برود، محبت و عشق دوستانش هرگز از دلش نمیرود.
سعدیا گوسفند قربانی
به که نالد ز دست قصابش
هوش مصنوعی: ای سعدی، بهتر است که گوسفند قربانی شود تا اینکه از دست قصابش شکایت کند.
خوانش ها
غزل ۳۱۹ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۳۱۹ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۳۱۹ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۳۱۹ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۱۹ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۳۱۹ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۳۱۹ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۳۱۹ به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
1396/01/02 01:04
سولماز
درد عاشق را پایانی نیست...
1403/09/21 22:11
جلال ارغوانی
شد جهانگیر شهرت سعدی
از کلام وشکر نابش