غزل شمارهٔ ۳۱
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل ۳۱ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۳۱ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۳۱ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۳۱ به خوانش سهیل قاسمی
غزل ۳۱ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۱ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۳۱ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۳۱ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۳۱ به خوانش امیر اثنی عشری
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
با سلام یکی از فرقهای عشق اسمانی ( الهی ) با عشق زمینی ( عشق انسان به انسان ) اینست که در عشق الهی عاشق همه را به معشوق خود دعوت میکند و با ذوق و شوق فراوان فریاد یر می اورد که ای مردم من زیبا رویی را دیده ام که مبرس بلکه بیا و تو هم ببین و عاشق او شو ( بسکه دادم همه جا شرح دلارایی او شهر بر شد ز تماشایی او این زمان عاشق سر گشته فراوان دارد کی سر برگ من بی سرو سامان دارد ) و یا ( دوش در حلقه ما قصه گیسوی توبود تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود ) اما در روی کره خاکی اگر کسی به معشوق دیگری کوچکترین نگاهی بکند چه بسا که خونریزی شود و عاشق سعی میکند معشوق خود را از دیگران بنهان کند و حاضر نیست هیچ عاشق دیگری او را به چشم ببیند البته گاهی این عشقها تبدیل به عشق حقیقی میشود چنانچه در مورد عراقی اینگونه میگویند که او عاشق نوجوانی شد که در جمع قلندران بود وعراقی بخاطر عشق به او وارد این جمعیت شد و به همراه انان به هندوستان رفت و تحت نظر مرشدی قرار گرفت که او را به عالمی دیگر رهنمون شد و عراقی عراقی شد باان شعرهای معروف عرفانی ( ز دو دیده خون فشام ....)
خیلی ممنونم از توضیحاتتون
آواز ماهور تاج اصفهانی و تار جلیل شهناز. با همین شعر
1-تو دوستی کن و از دیده مفکنم زنهار
2-که دشمنم ز برای تو در زبان انداخت
2=که دشمن مرا به خاطر تو انگشت نما و رسوا کرد
ز عقل و عافیت آن روز بر کران ماندم
که روزگار حدیث تو در میان انداخت
از عقل و دوراندیشی آن روز جدا افتادم که زبانزد روزگار شدی
دل و دین و عقل و هوشم همه را بر آب دادی
ز کدام باده ساقی به من خراب دادی
همه سرخوش از وصالت من و حسرت و خیالت
همه را شراب دادی و مرا سراب دادی
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۰
به به
غزل #۳۱
وزن:مفاعلن مفاعلن فع لان (بحر مجتثّ مثمن مخبون اصلم مسبّغ)
۱.فتنه:آشوب و غوغا/حسن:جمال و زیبایی/نظر انداختن:نگاه را برداشتن.
استعارهء مکنیّه(تشخیص):حسن(به قرینه فتنه در جان انداختن).
معنی:حسن و زیبایی تو چه شور و غوغایی در جهان به پا کرد که حتی نمیتوان یک لحظه دیده از تو برداشت و به تو ننگریست.
۲.غمزه: ناز و عشوه،اشاره به چشم و ابرو.
کنایه:خون در دل انداختن(رنجور و غمگین ساختن)/تشبیه:غمزه به بلا(اضافه ی تشبیهی)/استعاره مکنیّه (تشخیص):غمزه(به قرینهء نامهربانی و خونخواری)/ جناس لاحق: خوار،یار.
معنی:کرشمه ی نامهربانت وخونریزت به سان آفت و مصیبتی دل یاران مهربان را چه قدر خونین کرد.
۳:عافیت:سلامت ونجات و رستگاری/بر کران: بر کنار و دور/حدیث:سخن و ماجرا.
تناسب:کران،میان(که یاد /آورساحل و میانه ی دریاست)/جناس زاید:روزو روزگار.
معنی:در آن زمانیکه روزگار داستان تو را به میان آورد و از وجود تو خبردار شدم،خرد و صحت خویش را از دست دادم و از آنها بی نصیب ماندم.
۴.تشبیه:قامت به سرو(اضافه تشبیهی)/آرایه تکرار:باغ و بوستان/تناسب:باغ و بستان،سرو،رستن.
معنی:هنگامی که قامت بلندت بالید و در باغ و بوستان شور و غوغایی بر پا کرد،دیگر نه از باغ نشانی ماند و نه از بوستان.
۵.تناسب:دیده و زبان/واج آرایی:تکرار حرف «ز»/تضاد:دوست،دشمن/کنایه:از دیده افکندن(بی توجهی کردن و روی برگردندان).
معنی:ای یار،مهربانی کن و به من بی توجه مباش و بر حذر باش از اینکه مرا خوار سازی؛ زیرا دشمن به خاطر مهرورزی به من تو را رسوای خاص و عام ساخت.
۶.به چشم های تو سوگند:سوگند به چشم های تو.
کنایه:چشم برگرفتن(چشم بستن و ندیدن)/تضاد:برگیرند،انداخت/تشبیه مضمر تفضیلی:معشوق به ماه آسمان مانند شده است.
معنی:قسم به چشمانت که حیف است با چشمی که تو را نگریسته باشند،به ماه آسمان نگاه کنند.
۷.جانان:معشوق و محبوب همچون جان عزیز.
کنایه:جان انداختن(جان دادن و نثار کردن)
معنی:این ماجرا که سعدی به دنبال معشوق رفت ودر راه او جان نثار کرد،روزی به گوش دوستان و آشنایان خواهد رسید.
منبع: شرح غزلهای سعدی
دکتر : محمد رضا خالقی برزگر
دکتر تورج عقدایی
و با تشکر از دوست و همکار خوبم خانم اعظم سعادتی
اجرای بسیار زیبای استاد شجریان در یکی از برنامه های موسیقی ایرانی درمایه ابوعطا به صورت آواز بهمراه ویولون استاد پرویز یاحقی و اجرای ترانه پنجره ای رو به باغ از بانو پروانه امیرافشاری