گنجور

غزل شمارهٔ ۳۰۹

ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر
به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر
در آفاق گشاده‌ست ولیکن بسته‌ست
از سر زلف تو در پای دل ما زنجیر
من نظر بازگرفتن نتوانم همه عمر
از من ای خسرو خوبان تو نظر بازمگیر
گرچه در خیل تو بسیار به از ما باشد
ما تو را در همه عالم نشناسیم نظیر
در دلم بود که جان بر تو فشانم روزی
باز در خاطرم آمد که متاعیست حقیر
این حدیث از سر دردیست که من می‌گویم
تا بر آتش ننهی بوی نیاید ز عبیر
گر بگویم که مرا حال پریشانی نیست
رنگ رخسار خبر می‌دهد از سر ضمیر
عشق پیرانه سر از من عجبت می‌آید
چه جوانی تو که از دست ببردی دل پیر
من از این هر دو کمانخانه ابروی تو چشم
برنگیرم وگرم چشم بدوزند به تیر
عجب از عقل کسانی که مرا پند دهند
برو ای خواجه که عاشق نبود پندپذیر
سعدیا پیکر مطبوع برای نظر است
گر نبینی چه بود فایده چشم بصیر

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر
به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر
هوش مصنوعی: ما در این شهر احساس تنهایی می‌کنیم و در این سرزمین از سرمایه بهره‌مند نیستیم. ما به خاطر تو در مشکلات گرفتار شده‌ایم و نتوانسته‌ایم از چنگال تو رها شویم.
در آفاق گشاده‌ست ولیکن بسته‌ست
از سر زلف تو در پای دل ما زنجیر
هوش مصنوعی: در دنیای پیرامون ما امکانات و فرصت‌های بسیاری وجود دارد، اما قلب ما به خاطر زلف تو به زنجیر کشیده شده و آزادی ندارد.
من نظر بازگرفتن نتوانم همه عمر
از من ای خسرو خوبان تو نظر بازمگیر
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم تمام عمر از نگاه تو دست بردارم، ای سرور زیباها، لطفا نگاه خود را از من باز نگردان.
گرچه در خیل تو بسیار به از ما باشد
ما تو را در همه عالم نشناسیم نظیر
هوش مصنوعی: اگرچه در میان جمعیت تو افراد زیادی از ما بهتر باشند، اما ما هیچ‌کس را در تمام جهان مانند تو نمی‌شناسیم.
در دلم بود که جان بر تو فشانم روزی
باز در خاطرم آمد که متاعیست حقیر
هوش مصنوعی: در دلم آرزو داشتم که روزی جانم را برای تو فدای کنم، اما حالا به یاد می‌آورم که جان چیزی بی‌ارزش است.
این حدیث از سر دردیست که من می‌گویم
تا بر آتش ننهی بوی نیاید ز عبیر
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که من از روی درد و مشکل خود صحبت می‌کنم، تا بویی خوش از عطرها در آتش نپیچد و فضا را معطر نکند. به عبارتی دیگر، می‌خواهم از مسائلی بگویم که در قلبم است، تا حقیقتی که در پشت این احساسات وجود دارد، شناخته شود.
گر بگویم که مرا حال پریشانی نیست
رنگ رخسار خبر می‌دهد از سر ضمیر
هوش مصنوعی: اگر بگویم که حال من خوب است، چهره‌ام نشان‌دهنده این است که در درونم چه خبر است.
عشق پیرانه سر از من عجبت می‌آید
چه جوانی تو که از دست ببردی دل پیر
هوش مصنوعی: عشق در سن پیری برای من عجیب است، چرا که تو جوانی و بر دل پیر من تسلط یافته‌ای.
من از این هر دو کمانخانه ابروی تو چشم
برنگیرم وگرم چشم بدوزند به تیر
هوش مصنوعی: من از زیبایی و جذابیت ابروی تو چشمانم را نمی‌گردانم و حتی اگر کسی بخواهد با نگاه بد مرا هدف قرار دهد، باز هم به تو خیره می‌مانم.
عجب از عقل کسانی که مرا پند دهند
برو ای خواجه که عاشق نبود پندپذیر
هوش مصنوعی: عجیب است که برخی افراد که خودشان عاشق نیستند، می‌خواهند به من نصیحت کنند و پند دهند. بهتر است که بروند و از این کار دست بکشند.
سعدیا پیکر مطبوع برای نظر است
گر نبینی چه بود فایده چشم بصیر
هوش مصنوعی: ای سعدی، جسم زیبا برای دیده‌هاست. اگر آن را نبینی، چشم بینا چه سودی دارد؟

خوانش ها

غزل ۳۰۹ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۳۰۹ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۳۰۹ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۳۰۹ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۰۹ به خوانش فرشید ربانی
غزل شمارهٔ ۳۰۹ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۳۰۹ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۳۰۹ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۳۰۹ به خوانش افسر آریا

حاشیه ها

1392/12/25 15:02
سجاد

زیباترین شعری که از سعدی خوندم

1392/12/01 20:03
سوفیا

این شعر واقعا خاصه

1393/03/08 05:06
دکتر ترابی

در غزلی دیگر میفرماید : تورا نادیدن ما ، غم نباشد
که در خیلت به از ما کم نباشد
و چه ضرب المثلی است : رنگ رخساره خبر می دهد از سر ضمیر. فاعتبرو....

1395/11/05 19:02
۷

گر بگویم که مرا حال پریشانی نیست
رنگ رخسار خبر می‌دهد از سر ضمیر
در غزل 373 فرماید:
نخواستم که بگویم حدیث عشق و چه حاجت
که آب دیده سرخم بگفت و چهره زردم
و نیز غزل 417 :
سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم
رنگ رخساره خبر می‌دهد از حال نهانم

1395/11/05 20:02
پریشان روزگار

رخسار گونه است و رخساره روی و چهره ، ازین رو رخساره درستتر می نماید

1395/11/05 20:02
۷

عجب از عقل کسانی که مرا پند دهند
برو ای خواجه که عاشق نبود پندپذیر
چند نصیحتم کنی کز پی نیکوان مرو
چون نروم که بیخودم شوق همی‌برد کشان
من نه به وقت خویشتن پیر و شکسته بوده‌ام
موی سپید می‌کند چشم سیاه اکدشان

1396/02/30 00:04
عاطفه

شعر زیبایی ست ولی آقای محمدی خیلی خوب نخوندنش متاسفانه

1396/04/02 16:07
...

عجب از عقل کسانی که مرا پند دهند...
مده گر عاقلی بیهوده پندم...

1398/03/08 01:06
محمد جواد قنبری

عجب از عقل کسانی که مرا پند دهند
برو ای خواجه که عاشق نبود پندپذیر
ناصحا بیهوده میگویی که دل بردار از او
من به فرمان دلم کی دل به فرمان من است

1398/08/02 22:11
میکایل

یه شعر اومدیم گوش کنیم ، انقد اتوماتیک اسکرول کرد ، شعرو چسبوند به بالای مانیتور که اصلا گردنم درد گرفت. این چه مسخره بازییه ؟ من می خوام در حین گوش دادن ابیات قبل و ببینم اصلا چرا می چسبه به سقف زود درست کنید عصابم به هم ریخت

1398/11/29 07:01

نخواستم که بگویم حدیث عشق و چه حاجت
که آب دیده سرخم بگفت و چهره زرد شفیق

1398/12/13 18:03
امید ربیعی

عدرمصرع تا بر آتش ننهی بوی نیاید زعبیر بنظرم باید میشد «تابراتش ننهی نایدبویی زعبیر» یا در بیت
من از این هر دو کمانخانه ابروی تو چشم
برنگیرم وگرم چشم بدوزند به تیر
بجای وگرم چشم بدوزند بایذ نوشته شود مگرم چشم بدوزند به تیر وکل بیت ایبشود
«من از این هر دو کمانخانه ابروی تو
چشم برنگیرم مگرم چشم بدوزند به تیر»

1398/12/13 18:03
امید ربیعی

درمصرع« تا بر آتش ننهی بوی نیاید زعبیر»
بنظرم باید میشد
«تابراتش ننهی نایدبویی زعبیر»
یا در بیت
من از این هر دو کمانخانه ابروی تو چشم
برنگیرم وگرم چشم بدوزند به تیر
بجای وگرم چشم بدوزند بایذ نوشته شود مگرم چشم بدوزند به تیر وکل بیت ای گونه شود
«من از این هر دو کمانخانه ابروی تو
چشم برنگیرم مگرم چشم بدوزند به تیر»

1403/07/02 16:10
یاسان

منظورتون از «بنظرم باید میشد» چیه دوست من؟

چرا «به نظرت باید میشد»؟ به چه دلیل؟ روی چه حسابی؟ مشکلی داره؟ این مشکل از کیه؟ تایپش اشتباه شده؟ یا تصحیحش رو به دلایلی قبول نداری؟ شایدم منظورت اینه که «سعدی» اگه اینجوری می‌گفت بهتر بود؟ به هر حال معلوم نیست.

و قبل از همه اینها باید بدونی که وقتی کلمات یک مصرع رو پس و پیش کنی وزن شعر به هم می‌خوره. برای این کار باید با قواعد عروض آشنا باشی. هرچند با تغییر «بوی نیاید ز عبیر» به «ناید بویی ز عبیر» حتی به صورت سماعی هم مشخصه که چه گرزی به وزن شعر سعدی زدی.

1399/09/01 11:12
فرشاد نیازی

دوستان این شعر زیبای استاد بی بدیل سخن رو یه خانم بصورت دکلمه به طرز بسیار زیبایی وکاملآ دلنشین بصورت دکلمه بهمراه یه موزیک آرام خوانش کرده شاید دوستانی اون رو شنیده باشن خواهش میکنم کسی داشت برای من ارسال کنهsonamikurd@

1401/05/28 13:07
احسان چراغی

تو هم این مگوی سعدی که نظر گناه باشد

گنه است برگرفتن نظر از چنین جمالی

1402/02/06 13:05
فردین torshizi۱@gmail.com

معنی این دو بیت چیست ؟

عشق پیرانه سر از من عجبت می‌آید            چه جوانی تو که از دست ببردی دل پیر

من از این هر دو کمانخانه ابروی تو چشم     برنگیرم وگرم چشم بدوزند به تیر

و در بیت دوم منظور از "چشم بدوزند به تیر" منظور چه کسانی هستند؟

 

1402/02/07 18:05
رضا از کرمان

فردین عزیز سلام

معنی بیت مورد سوال جنابعالی از نظر بنده اینه:

برای چه تعجب کردی که من در سر پیری چنین عاشق شدم؟ باید سوال کرد تو چگونه جوان رعنایی هستی که تونستی دل پیری چون من رو بربایی؟

 در بیت نهم هم که فرمودید ابروان چشم معشوق را به کمانخانه تشبیه کرده(اضافه تشبیهی) قطعا کمان قادر به دوختن چیزی نیست  خب تیر هم که از کمان پرتاب میشه پس بنظرم منظور نگاه معشوقه یا همان جوان بیت قبل

معنی بیت

من از  کمانخانه ابروان تو چشم بر نمیدارم حتی اگر دیدگانم را باتیر به هم بدوزند.

شاد وخرم باشی 

1402/09/28 08:11
H Hj

آلبوم نسیم سحر مجید درخشانی چون خواننده خانم داره در هیچ کدوم از منابع موسیقی نیست. ولی این شعر در خونده شده. 

نسیم سحر- قطعه شماره پنج: ما در این شهر غریبیم- پرماه، مجید درخشانی

در ساند کلاد:

پیوند به وبگاه بیرونی

در یوتیوب:

پیوند به وبگاه بیرونی

1403/10/31 00:12
جلال ارغوانی

نظر از مهر  زسعدی سخن  دان خواهی

نظر این است نداری به جهان شبه ونظیر

1404/01/29 12:03
احسان .

جانا بکویت جان فشانم روزی

گدائم و اینم متاعیست حقیر ...