گنجور

غزل شمارهٔ ۳۰۱

هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر
که من از دست تو فردا بروم جای دگر
بامدادان که برون می‌نهم از منزل پای
حسن عهدم نگذارد که نهم پای دگر
هر کسی را سر چیزی و تمنای کسیست
ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر
زان که هرگز به جمال تو در آیینه وهم
متصور نشود صورت و بالای دگر
وامقی بود که دیوانه عذرایی بود
منم امروز و تویی وامق و عذرای دگر
وقت آنست که صحرا گل و سنبل گیرد
خلق بیرون شده هر قوم به صحرای دگر
بامدادان به تماشای چمن بیرون آی
تا فراغ از تو نماند به تماشای دگر
هر صباحی غمی از دور زمان پیش آید
گویم این نیز نهم بر سر غم‌های دگر
بازگویم نه که دوران حیات این همه نیست
سعدی امروز تحمل کن و فردای دگر

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر
که من از دست تو فردا بروم جای دگر
هوش مصنوعی: هر شب به فکر و اندیشه‌ای جدید می‌پردازم و نظر دیگری دارم، زیرا می‌دانم که فردا از تو دور می‌شوم و به جایی دیگر خواهم رفت.
بامدادان که برون می‌نهم از منزل پای
حسن عهدم نگذارد که نهم پای دگر
صبحگاه که پایم را از خونه بیرون می‌گذارم، وفای به عهدی که با تو بستم نمی‌گذارد که پای دیگر را بیرون بگذارم و پشیمان می‌شوم.
هر کسی را سر چیزی و تمنای کسیست
ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر
هر کسی آرزویی دارد و دل در گرو کسی و ما به غیر از خواسته‌ی دیگری نداریم.
زان که هرگز به جمال تو در آیینه وهم
متصور نشود صورت و بالای دگر
هوش مصنوعی: زیرا هیچ‌گاه زیبایی تو در آینه خیال به تصویر نمی‌آید و نمی‌توان چهره و زیبایی دیگری را تصور کرد.
وامقی بود که دیوانه عذرایی بود
منم امروز و تویی وامق و عذرای دگر
هوش مصنوعی: در این شعر، بیان شده که من امروز همچون وامق هستم و تو نیز همانند عذرای محبوب، در حالی که یک فرد دیوانه هستم. این تصویر، احساسی از عشق و دلدادگی را به نمایش می‌گذارد، که می‌تواند به تقابل میان عشق و جنون اشاره داشته باشد.
وقت آنست که صحرا گل و سنبل گیرد
خلق بیرون شده هر قوم به صحرای دگر
هوش مصنوعی: همین حالا زمانش است که طبیعت به اوج زیبایی خود برسد و گل‌ها و گیاهان در صحرای وسیع ببانگند. مردم از هر جا به سمت بیابان‌ها و مکان‌های زیبا می‌روند.
بامدادان به تماشای چمن بیرون آی
تا فراغ از تو نماند به تماشای دگر
هوش مصنوعی: صبح‌ها به تماشای چمن برو، تا وقتی که از تو فارغ شوم، چیزی دیگر را تماشا نکنم.
هر صباحی غمی از دور زمان پیش آید
گویم این نیز نهم بر سر غم‌های دگر
هوش مصنوعی: هر روز که غمی از گذشته به سراغم می‌آید، به خود می‌گویم این غم را هم به دیگر غم‌ها اضافه می‌کنم و نگران نمی‌شوم.
بازگویم نه که دوران حیات این همه نیست
سعدی امروز تحمل کن و فردای دگر
هوش مصنوعی: می‌خواهم بگویم که عمر انسان چنین کوتاه نیست. سعدی، امروز را تحمل کن و برای فردا امید داشته باش.

خوانش ها

غزل ۳۰۱ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۳۰۱ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۳۰۱ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۳۰۱ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۰۱ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۳۰۱ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۳۰۱ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۳۰۱ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۳۰۱ به خوانش تناز پیراسته

حاشیه ها

1389/02/27 18:04

جی...
این رو خیلی دوست دارم. بیحد سخن دلمه.. چقدر زیباست و ...

1389/11/08 16:02

به استقبال این غزل عماد خراسانی با مطلع :گرچه مستیم و خرابیم چو شبهای دگر باز کن ساقی مجلس سر مینای دگر رفته است
فرهنگ هم با این مطلع به استقبال رفته است:از سر کوی تو گیرم که روم جای دگر کو دلی تا بسپارم به دلارای دگر
حافظ هم با غزل: گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر این غزل را استقبال کرده است جا دارد کلیه غزل ها با این مطلع جمع اوری شوند.

1391/02/15 21:05
یگانه

درسته میگن حافظ حرف دل همه رو با دیوانش میزنه به نظر من سعدی خیلی دقیق تر این حرف رو می گه
من اون روز تو کتاب فروشی نیت کردم و غزلیات سعدی رو باز کردم بهترین شعری بود که در زندگیم خواندم و شنیدم و هیچ وقت این لطف خدا رو فراموش نخواهم کرد این جواب تمام سوالاتی بود که در ذهنم حک شده بود

1395/08/31 14:10
علی

این شعر با صدای ملکوتی استاد شجریان غوغاست...
پیشنهاد میکنم گوش کنید!
مخصوصا تک بیت ناب این شعر:
بامدادان که برون می نهم از منزل پای ....

1395/08/02 01:11
بی سواد

علی آقا،
ممکن است کمی در باره صداهای ملکوت از جمله آن که نام بردید، این بی سواد را راهنمایی فرمایید؟؟

1395/11/13 20:02
شیوا

تا فراغ از تو نماند به تماشای دگر
این مصراع به چه معنی ست؟

1395/11/13 23:02
مهناز ، س

گرامی شیوا
بامدادان به تماشای چمن بیرون آی
تا فراغ از تو نماند به تماشای دگر
درین ماناست : تو بیرون بیا ، تا مجالِ در دیگری نگاه کردن نداشته باشم
مانا باشی

1401/08/01 07:11
امیرحسین آریا

به نظر این بنده ی کم ترین

منظور استادِ سخن این بوده است که: بیرون بیا تا دیدارت به زمانِ دیگری نیوفتد

چرا که بیت آخر خودِ استاد میفرماید :

سعدی امروز تحمل کن و فردای دگر

به این منظور که : درسته امروز هم دیدار یار میسر نشد

پیروز باشید

1395/11/15 16:02
بابک چندم

دو دوست گرامی،
"تا فراغ از تو نماند به تماشای دگر"
بار معنوی دیگری را نیز در بر دارد:
تا تماشای (دیدن) دگر (دگرباره) از تو در فراغ (جدایی،محرومی) نماند یعنی که : تا دگربار از تماشای تو محروم نشوم، تا تو را دگر بار تماشا کنم...
بعید می نماید که عاشق محبوب خود را تهدید کند که اگر تو را دگربار نبینم آنگاه نظر خود را بر دیگری می اندازم، این رسم عاشقی نیست...
سرتان شاد باد

1395/11/15 23:02
مهناز ، س

گرامی بابک
تعبیر شما نیز از شعر درست می نماید
هر کس نظری دارد
ولی در نظر قبلی ام تهدیدی نمی بینم ، پیشنهاد است و تشویق ، به هر حال چشم به سویی می رود ، با آمدن یار نظر از هر جای دیگر به سوی او بر می گردد .
مانا باشید

1395/11/16 00:02
...

بابک عزیز
من عذرخواهی میکنم. البته فراق به معنای جدایی هست و فراغ مفهوم آسایش و راحتی از امری رو داره.
منو ببخشید بابت جسارتم.

1395/11/16 01:02
بابک چندم

... جان،
چه جسارتی ؟
به جای فراغ (جدایی، محرومی)، فراغ (بی بهرگی، تهی بودن، خالی بودن ) را جایگزین کنید و معنا در همان راستا خواهد بود...
مهناز جان،
این دو بیت حافظ مقصود را می رساند:
خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود
به هر درش که بخوانند بی خبر نرود
دلا مباش چنین هرزه گرد و هر جایی
که هیچ کار ز پیشت بدین هنر نرود
اگر وجه اشتراک سعدی، حافظ، مولوی و... را دریابیم می بینیم که جمله در یک راستا حرکت می کنند...
سپاس از هر دو شما

1395/11/16 09:02
...

عذر میخوام. یعنی چی فراغ (جدایی، محرومی) رو با فراغ (تهی بودن و ..) جایگزین کنم؟
عرض کردم فراغ به معنی جدایی نیست. وقتی نیست چطور جایگزین کنم؟

1395/11/16 13:02
حسین ۱

مثل اینکه اینبار هم باید در تأیید مهناز خانم باشم
ایشان به درستی فَراغ را به مانای ، وقت داشتن و مجال داشتن برداشت کرده اند
میگوید : اگر تو به تماشای چمن بیایی من فقط به تماشای تو بس می کنم و چشم بر همه چیز و همه کس خواهم بست . یا [ بیا تا تنها درگیر تماشای تو باشم]
برخیز تا تفرج بستان کنیم و باغ
چون دست میدهد نفسی نوبت فَراغ . {سعدی}
پایدار باشید

1395/11/17 06:02
بابک چندم

... جان،
منظور این بود:
به جای فراغ (جدایی، محرومی) که من آوردم، فراغ ( تهی بودن، خالی بودن) را جایگزین کنید، آنگاه می رسید به > بهره نداشتن، محروم بودن، جدا بودن...
فراغ در کنار آسودگی و آرامش معانی دیگری را نیز در خود دارد، از جمله:
-تهی گشتن، خالی شدن
-فرصت
-خلوت و...
فارغ: رها شده، آزاد شده
فراغت از دغدغه: آسایش
فراغت از بند: آزاد شده، رها گشته، جدا گشته
فراغت از گرفتاری: آزاد شده، رها شده، دور شده، جدا گشته
....
در اینجا اگر تهی بودن و خالی بودن را منظور کنی:
تا تماشای (دیدن، رویت کردن) دگر(باره) از تو در فراغ (خالی، تهی، بی ثمر) نماند
می رسی به نتیجه بنده:
تا دیده دگرباره از تو بی بهره نماند-> یعنی که تو را ببیند
نوع خوانش دیگر آنست که دگر را برابر "دیگری" متصور شوی و فراغ را "فرصت، مجال"، آنگاه می رسی به نتیجه مهناز خانم.
نمونه های دیگر از فراغ در بیان سعدی:
-"گر تو را هست شکیب از من و امکان فراغ
به وصالت که مرا طاقت هجران تو نیست"
در این بیت به معنی رها بودن، جدا بودن.
-"محبت با کسی دارم کز او با خود نمی آیم
چو بلبل کز نشاط گل فراغ از آشیان دارد"
فراغ در اینجا از خود بیخود شدن ، دور شدن ، رها شدن است.
-"دو چشم ناز در پیشت فراغ از حال درویشت
مگر کز خوبی خویشت نگه در ما نمی باشد"
فراغ در اینجا: بی اعتنایی، بی خبری، دور بودن، جدا بودن
از حافظ:
-"مرا در خانه سروی هست که از سایه قدش
فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم"
فراغ در اینجا بی نیازی، رهایی، جدایی
-"به جلوه گل سوری نگاه می کردم
که بود در شب تیره به روشنی چو چراغ
چنان به حسن و جوانی خویشتن مغرور
که داشت از دل بلبل هزار گونه فراغ"
در اینجا: بی خبری، دوری، جدایی
امید که پاسخ کفایت دهد...
----
حسین 1جان،
اگر دقت کنی می بینی که من آوردم "این بار معنوی دیگری نیز دارد"، یعنی که از خوانش مهناز خانم ایراد نگرفتم و آنرا درست دانستم...
این فقط در نتیجه گیریست که آنچنان که شما نیز آوردی نشان از آن دارد که عاشق در نبود محبوب توجه خود را به دیگری معطوف می دارد ( شرطی که آوردی همان "اگر بیایی" باشد، حال اگر محبوب نیاید چه؟ عاشق دیگر عاشق نیست یا هوش و حواسش پیش دیگریست؟ )...
آنچه که من بیان کردم اینست که عاشق (راستین) شرط نمی گذارد، و یا در نبود محبوب به دیگری نمی پردازد که این هر دو "خلاف رسم عاشقی است."...
پس در نتیجه گیری: اگر یک نتیجه آنست که عشقِ عاشق مشروط است، و نتیجه دیگر آنکه این عشق مشروط نیست؛ آنگاه کفه ترازو به سمت عشقِ بی شرط می باید سنگینی کند...
در این بیت نیز که شاهد آوردی، فراغ همان "آسایش و آرامش" است نه مجال داشتن که آن "چو دست می دهد نفسی" است...
شمایان نیز پایدار باشید

1395/11/17 06:02
بابک چندم

در زمان فراغت از بند:
"نوع خوانش دیگر" تبدیل شود به "نوع دیگر خوانش"
و نمی گذارد به نمی گزارد

1396/08/27 08:10
محمد رحیمی

با درود بر دوستان گرامی٬ به باور من٬ مراد سعدی همان فَراغ میباشد به معنی آسودگی و مقصود اینست که تو آنقدر مشغول شوی که فرصتی نداشته باشی که در فکر و تماشای دگری باشی. با سپاس بسیار

1396/11/17 22:02
آذر

با سلام
بی نهایت سپاس از تلاش برای مدون کردن اشعار شاعران ایران زمین.
خواستم اعلام کنم صدایی که برای خواندن اشعار برگزیده شده اصلا گیرا نیست و متاسفانه گاهی اشعار را نیز غلط می خوانند. ضمن تشکر از زحمات دوست خواننده ی اشعار، خواهشمند است از صداهای گیراتری برای خواندن اشعار زیبای شاعران گرانمایه ی استفاده شود.
سپاس دوباره
پاینده و پیروز باشید

1396/11/18 01:02
nabavar

آدر بانو
شما اگر نمی پسندی ، دیگرانی چون من بسیار می پسندند
این امکان نیز برای شما فراهم است تا با صدایتان همه را بهره مند کنید.
زنده باشید

1396/11/18 01:02
nabavar

ببخشید : آذر بانو

1397/01/14 13:04
ایرانی

هر صباحی غمی از دور زمان پیش آید
گویم این نیز نهم بر سر غم‌های دگر

1397/08/17 18:11
جاوید

هرچی گشتیم صدای استاد شجریان رو برای این غزل پیدا نکردیم. میشه راهنمایی کنید!!!

1398/05/12 23:08
کیانوش

رفته بودم دو سه روزی به تماشای دگر
غافل از اینکه نباشد چو تو زیبای دگر

به امیدی که بیائی و غم از دل برود
دیده من نگرانست چو شب های دگر

از نگاه گنه آلود دلم بگریزد
تا فریبم ندهد چشم فریبای دگر

رشکم آید که صبا از تو تمتع گیرد
در گذرگاه و به خلوتگه و هر جای دگر

دوش رفتم به تماشای گلستان و بهار
سوسن از وصف تو می گفت به گلهای دگر

هر تمنّا ز دل غمزده ام رخت ببست
دارم از چشم تو امروز تمنای دگر

من که گشتم زنگاه تو چنین مست و خراب
باز هم مست ترم ساز به مینای دگر

تا تو با آن قد دلجو زده ای راه مرا
نزند راه مرا قامت رعنای دگر

این سری را که به پایت زده ای از سر خشم
نگذارم زجفاهای تو در پای دگر

تا جهان باشد و تو رهزن دلها باشیی
نکند وصف تو را زهره زهرای دگر

1402/04/13 10:07
حمزه حکمی ثابت

فوق العاده 👏👏👏

1403/03/24 23:05
فاطمه rezaie

با سلام و احترام فراوان 

دوستان برای فهم بیشتر اشعار حضرت شیخ اجل منبع یا سایت اینترنتی یی را سراغ دارید که از آن بهره مند شوم ؟

ممنون خواهم شد اگر راهنمایی کنید 

1403/04/04 22:07
ماهان ماهان

راه پنهانی میخانه نداند همه کس 

جز من و زاهد و شیخ و دو سه رسوای دگر 

 

####

 

عهد کردم که دگر می نخورم در همه عمر

بجز از امشب و فرداشب و شب‌های دگر 

1403/10/30 23:12
جلال ارغوانی

 

سعدی نادره گو گرد جهان گر گردد

به خداوند نبیند چو تو زیبای دگر