گنجور

غزل شمارهٔ ۲۸۵

کاروانی شکر از مصر به شیراز آید
اگر آن یار سفرکرده ما بازآید
گو تو بازآی که گر خون منت در خورد است
پیشت آیم چو کبوتر که به پرواز آید
نام و ننگ و دل و دین گو برود این مقدار
چیست تا در نظر عاشق جانباز آید
من خود این سنگ به جان می‌طلبیدم همه عمر
کاین قفس بشکند و مرغ به پرواز آید
اگر این داغ جگرسوز که بر جان من است
بر دل کوه نهی سنگ به آواز آید
من همان روز که روی تو بدیدم گفتم
هیچ شک نیست که از روی چنین ناز آید
هر چه در صورت عقل آید و در وهم و قیاس
آن که محبوب من است از همه ممتاز آید
گر تو بازآیی و بر ناظر سعدی بروی
هیچ غم نیست که منظور به اعزاز آید

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کاروانی شکر از مصر به شیراز آید
اگر آن یار سفرکرده ما بازآید
هوش مصنوعی: اگر یار سفرکرده ما برگردد، کاروانی پر از شکر از مصر به شیراز خواهد آمد.
گو تو بازآی که گر خون منت در خورد است
پیشت آیم چو کبوتر که به پرواز آید
هوش مصنوعی: بیا دوباره نزد من، چون اگر خونم به خاطر تو باشد، حاضرم شبیه کبوتر به پرواز بیفتم و به تو برسم.
نام و ننگ و دل و دین گو برود این مقدار
چیست تا در نظر عاشق جانباز آید
هوش مصنوعی: اگر نام و اعتبار و احساس و ایمان برود، این چه ارزشی دارد که برای یک عاشق فداکار در نظر گرفته شود؟
من خود این سنگ به جان می‌طلبیدم همه عمر
کاین قفس بشکند و مرغ به پرواز آید
هوش مصنوعی: من تمام عمرم را صرف این کرده‌ام که این قفس را بشکنم و دوباره پرنده به آزادی پرواز کند.
اگر این داغ جگرسوز که بر جان من است
بر دل کوه نهی سنگ به آواز آید
هوش مصنوعی: اگر این درد عمیق و سوزان که در وجودم هست را به دل کوه بگذاری، آن وقت صدای سنگ به گوش می‌رسد.
من همان روز که روی تو بدیدم گفتم
هیچ شک نیست که از روی چنین ناز آید
هوش مصنوعی: من همان روزی که چهرهٔ زیبای تو را دیدم، به یقین گفتم که هیچ تردیدی نیست که از راهی به این ناز و زیبایی نمی‌آید.
هر چه در صورت عقل آید و در وهم و قیاس
آن که محبوب من است از همه ممتاز آید
هوش مصنوعی: هر چیزی که به ذهن و عقل خطور کند، و در تصور و قیاس به محبوب من مربوط باشد، از همه چیز دیگر متمایز و برجسته‌تر می‌شود.
گر تو بازآیی و بر ناظر سعدی بروی
هیچ غم نیست که منظور به اعزاز آید
هوش مصنوعی: اگر تو دوباره برگردی و بر ناظر سعدی نگاه کنی، هیچ نگرانی وجود ندارد، زیرا هدف به عظمت و افتخار خواهد رسید.

خوانش ها

غزل ۲۸۵ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۸۵ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۲۸۵ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۲۸۵ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۸۵ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۸۵ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲۸۵ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1397/07/10 09:10
هانا

در مصرع هر چه در صورت وهم آید و در عقل و قیاس.جایگیری دو کلمه عقل و قیاس کنار هم بنظرم درست تر است،چنانکه در نسخه ای به تصحیح و توضیح جناب آقای غلامحسین یوسفی آمده است.

1399/12/20 16:02
امیرالملک

شیراز همان وطن است که کنعان یوسف بود و بهشت آدم و بخارای رودکی

1401/06/23 11:08
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳

شیراز همه اینها هست و چیزی هم فراتر

و آن هم شیراز بودنش است

اصلا شیراز یک هدیه آسمانی به انسان هبوط کرده از بهشت است تا هرگاه دلتنگ مینوی ارم شد سری به شیراز بزند

اگر کنعان به یوسف معروف است و بخارا به رودکی. شیراز، خودش بدون تعلق به کسی، شیراز است

اصلا شیراز بود که سعدی جان و حافظ عزیز را پرورید

خاک شیراز همیشه گل خوش بوی دهد

یک ایرانی که چند روز در شیراز تنفس نکرده باشد به چه عشقی دنبال بهشت است؟ 

1403/10/29 00:12
جلال ارغوانی

این  عجایب سخنی هست که دارد سعدی

در دل هر سخنش  نغمه  صد ساز آید