گنجور

غزل شمارهٔ ۲۸۳

سرمست اگر درآیی عالم به هم برآید
خاک وجود ما را گرد از عدم برآید
گر پرتوی ز رویت در کنج خاطر افتد
خلوت نشین جان را آه از حرم برآید
گلدسته امیدی بر جان عاشقان نه
تا ره روان غم را خار از قدم برآید
گفتی به کام روزی با تو دمی برآرم
آن کام برنیامد ترسم که دم برآید
عاشق بگشتم ار چه دانسته بودم اول
کز تخم عشقبازی شاخ ندم برآید
گویند دوستانم سودا و ناله تا کی
سودا ز عشق خیزد ناله ز غم برآید
دل رفت و صبر و دانش ما مانده‌ایم و جانی
ور زان که غم غم توست آن نیز هم برآید
هر دم ز سوز عشقت سعدی چنان بنالد
کز شعر سوزناکش دود از قلم برآید

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سرمست اگر درآیی عالم به هم برآید
خاک وجود ما را گرد از عدم برآید
هوش مصنوعی: اگر تو با حال خوش و سرمست وارد شوی، همه چیز به هم می‌ریزد و وجود ما مانند خاک از عدم و نیستی به وجود خواهد آمد.
گر پرتوی ز رویت در کنج خاطر افتد
خلوت نشین جان را آه از حرم برآید
هوش مصنوعی: اگر نوری از چهره‌ات در گوشه‌ای از قلب من بتابد، جان خلوت‌نشین من از دلش آه و ناله‌ای به آسمان برمی‌دارد.
گلدسته امیدی بر جان عاشقان نه
تا ره روان غم را خار از قدم برآید
هوش مصنوعی: امید مانند یک گلدسته برای روح عاشقان است که به آنها کمک می‌کند تا غم و اندوه را از مسیر زندگی خود دور کنند و از مشکلات رهایی یابند.
گفتی به کام روزی با تو دمی برآرم
آن کام برنیامد ترسم که دم برآید
هوش مصنوعی: گفتی که روزی با تو لحظه‌ای خوش بگذرانم، اما آن لحظه میسر نشد. می‌ترسم که فرصتی برای این کار دیگر پیش نیاید.
عاشق بگشتم ار چه دانسته بودم اول
کز تخم عشقبازی شاخ ندم برآید
من عاشق شدم، هرچند که می‌دانستم از ابتدا که نباید به این راه می‌رفتم، زیرا از دانه عشق، شاخ و برگ  (درخت) پشیمانی خواهد رویید
گویند دوستانم سودا و ناله تا کی
سودا ز عشق خیزد ناله ز غم برآید
هوش مصنوعی: دوستانم می‌گویند که این حال و هوای عشق و غم تا کی ادامه خواهد داشت؛ عشق انسان، همیشه باعث به وجود آمدن این شوق و اشتیاق است و از طرفی غم و اندوه نیز از دل می‌جوشد.
دل رفت و صبر و دانش ما مانده‌ایم و جانی
ور زان که غم غم توست آن نیز هم برآید
هوش مصنوعی: دل ما رفته و تنها صبر و دانش ما باقی مانده است. اگرچه دردی که از غم تو به ما رسیده، حتی آن نیز از ما رخت برمی‌بندد.
هر دم ز سوز عشقت سعدی چنان بنالد
کز شعر سوزناکش دود از قلم برآید
هوش مصنوعی: سعدی هر لحظه از شدت عشق تو ناله می‌کند، به طوری که شعرهایش آنقدر سوزناک هستند که از قلمش دود برمی‌خیزد.

خوانش ها

غزل ۲۸۳ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۸۳ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۲۸۳ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۲۸۳ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۸۳ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۸۳ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲۸۳ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۸۳ به خوانش افسر آریا

حاشیه ها

1387/09/26 16:11
مژده

صورت صحیح مصرع دوم بیت اول:
خاک وجود ما را گرد عدم برآید
صورت صحیح مصرع دوم بیت ماقبل آخر:
گر غم غم تو باشد آن نیز هم برآید

1396/04/24 20:06
ایرانی

استاد غزل و استاد سخن فقط سعدی.

1396/07/04 14:10
یحیی حیدری

لطفا منظور از بیت اول چیست؟

1399/10/03 16:01
محسن

فوق العاده

1403/09/24 23:11
جلال ارغوانی

زنده شود جهانی از گفته توسعدی

زیرا که آب حیوان از آن قلم برآید