گنجور

غزل شمارهٔ ۲۷۸

سروی چو تو می‌باید تا باغ بیاراید
ور در همه باغستان سروی نبود شاید
در عقل نمی‌گنجد در وهم نمی‌آید
کز تخم بنی آدم فرزند پری زاید
چندان دل مشتاقان بربود لب لعلت
کاندر همه شهر اکنون دل نیست که برباید
هر کس سر سودایی دارند و تمنایی
من بنده فرمانم تا دوست چه فرماید
گر سر برود قطعا در پای نگارینش
سهلست ولی ترسم کاو دست نیالاید
حقا که مرا دنیا بی دوست نمی‌باید
با تفرقه خاطر دنیا به چه کار آید
سرهاست در این سودا چون حلقه زنان بر در
تا بخت بلند این در بر روی که بگشاید
ترسم نکند لیلی هرگز به وفا میلی
تا خون دل مجنون از دیده نپالاید
بر خسته نبخشاید آن سرکش سنگین دل
باشد که چو بازآید بر کشته ببخشاید
ساقی بده و بستان داد طرب از دنیا
کاین عمر نمی‌ماند و این عهد نمی‌پاید
گویند چرا سعدی از عشق نپرهیزد
من مستم از این معنی هشیار سری باید

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سروی چو تو می‌باید تا باغ بیاراید
ور در همه باغستان سروی نبود شاید
هوش مصنوعی: برای زیباتر شدن باغ، باید سرو مانند تو وجود داشته باشد و اگر در کل باغ هیچ سروی نباشد، زیبایی آن ممکن نیست.
در عقل نمی‌گنجد در وهم نمی‌آید
کز تخم بنی آدم فرزند پری زاید
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که عقل و تصور انسانی نمی‌تواند درک کند که چگونه ممکن است از انسان‌ها، موجودی غیر معمول و عجیب مانند فرزند پری به وجود بیاید. به عبارت دیگر، این موضوع فراتر از تصور و فهم ماست.
چندان دل مشتاقان بربود لب لعلت
کاندر همه شهر اکنون دل نیست که برباید
هوش مصنوعی: لب لعل تو به قدری جذاب است که دل‌های مشتاقان را به خود جذب می‌کند، اما اکنون در تمام شهر دیگر دلی وجود ندارد که بتواند از آن دل ببرد.
هر کس سر سودایی دارند و تمنایی
من بنده فرمانم تا دوست چه فرماید
هوش مصنوعی: هر کسی که آرزوها و خواسته‌های خاصی در سر دارد، من به این خاطر بنده‌ای هستم که به فرمان دوست خود عمل می‌کنم.
گر سر برود قطعا در پای نگارینش
سهلست ولی ترسم کاو دست نیالاید
هوش مصنوعی: اگرچه از دست رفتن جان به خاطر زیبایی او آسان به نظر می‌رسد، اما می‌ترسم که او به من دسترسی پیدا نکند.
حقا که مرا دنیا بی دوست نمی‌باید
با تفرقه خاطر دنیا به چه کار آید
هوش مصنوعی: واقعاً دنیا بدون دوست برایم ارزشی ندارد. دنیا با اندیشه‌های پراکنده و جدا شده هیچ سودی نمی‌دهد.
سرهاست در این سودا چون حلقه زنان بر در
تا بخت بلند این در بر روی که بگشاید
هوش مصنوعی: در این دنیای پر از امید و آرزو، افرادی منتظرند و گرد هم آمده‌اند، مانند حلقه‌هایی که در اطراف در ایستاده‌اند. آن‌ها در انتظار فرصتی هستند که با خوشبختی به رویشان گشوده شود.
ترسم نکند لیلی هرگز به وفا میلی
تا خون دل مجنون از دیده نپالاید
هوش مصنوعی: نگرانم که لیلی هرگز در عشقش به من جدی نباشد، تا اینکه اشک‌های محزون مجنون از چشمانش خشک نشود.
بر خسته نبخشاید آن سرکش سنگین دل
باشد که چو بازآید بر کشته ببخشاید
هوش مصنوعی: آن کسی که دلش سنگین و سرکش است، هرگز به خستگان رحم نمی‌کند، اما زمانی که او به یاد کسی بیفتد که از دست داده، شاید بتواند بر پلیدی‌های گذشته چشم بپوشاند.
ساقی بده و بستان داد طرب از دنیا
کاین عمر نمی‌ماند و این عهد نمی‌پاید
هوش مصنوعی: ای ساقی، باده ای بده و شادی را با خود ببر، زیرا عمر ما در این دنیا کوتاه است و هیچ چیز از این قراردادها و وعده‌ها باقی نخواهد ماند.
گویند چرا سعدی از عشق نپرهیزد
من مستم از این معنی هشیار سری باید
هوش مصنوعی: می‌گویند چرا سعدی از عشق دور نمی‌شود، من در این باره به قدری درخود فرورفته‌ام که باید با اندیشۀ روشن به آن توجه کنم.

خوانش ها

غزل ۲۷۸ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۷۸ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۲۷۸ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۲۷۸ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۷۸ به خوانش مصطفی حسینی کومله
غزل شمارهٔ ۲۷۸ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۷۸ به خوانش تناز پیراسته
غزل شمارهٔ ۲۷۸ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲۷۸ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۷۸ به خوانش افسر آریا

حاشیه ها

1392/03/26 12:05
امین کیخا

اگر همه نیکو سخنان پارسی گو اینجا کهتری خود باز گویند سزد پیش این شیرین سخن ، نو جوان که بودم به دبیرمان گفتم که بهترین سجع را شیخ جوینی نوشته و سعدی هم نیکو نوشته است ومن سال سوم دبیرستان بودم دبیرمان نگاهی کرد گفت هر چند تو در نو جوانی کتاب جوینی را خوانده ای اما باید کسی که أدب به سعدی گذاشتن را ندارند نمره نگیرد . ان روز گذشت و من بالیدم و حالا می دانم سعدی شیرین سخن دردانه دریست و شیخ جوینی نان به نرخ روز خور مغول ها بوده است و البته روان می نوشته است اما او اشکارا از تنها پسر خوارزمشاه یعنی سلطان جلال الدین که مردانه و دلیر با مغولان گجسته جنگید بد می گفته است و زبان روانی که بد مردم و کشور خود را بگوید خفه به .

1394/01/26 21:03
کسرا

یازهم سعدی
بازهم هنر
بازهم آهنگ و لطافت در سخن...
بازهم کلام موزون...

1394/09/03 01:12
شمس شیرازی

استاد ، خوشبختانه در بیت دوم به روشنی فرموده است که روی سخن با که دارد ،( کز تخم بنی آدم فرزند پری زاید ) وگر نه کسانی انواع تفسیرهای عرفانی و....... را بر ما روا میداشتند.

1395/03/26 16:05
۷

سرهاست در این سودا چون حلقه زنان بر در
تا بخت بلند این در بر روی که بگشاید
حلقه=کوبه در سودا=خیال
چه سرها که در خیال رسیدن به یار چون کوبه بر در کوبیده شد و در گشوده نشد باید دید بخت با که یار است و در به روی که گشوده میشود.(تا یار که را خواهد و میلش به که باشد).

1395/03/26 16:05
۷

*ترسم نکند لیلی هرگز به وفا میلی
*تا خون دل مجنون از دیده نپالاید
نپالاید=از پالودن به معنی تراویدن=نشت کردن=فرو ریختن=روان شدن
روایت درست تر:
*ترسم که کند لیلی هر دم به جفا میلی
*تا خون دل مجنون از دیده بپالاید

1395/06/22 10:08
سریاس

ترسم نکند لیلی هرگز به وفا میلی
تا خون دل مجنون از دیده نپالاید
طبق نسخه محمد علی فروغی به این صورت صحیح می باشد.یعنی به همان صورتی که گنجور نوشته است.

1396/08/17 19:11
نادر..

با تفرقه خاطر، دنیا به چه کار آید..

1403/08/13 17:11
جلال ارغوانی

تاروز ازل بالد این دهربه تو سعدی

زیرا که توانسته شیرین سخنی زاید