غزل شمارهٔ ۲۷۸
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۲۷۸ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۷۸ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۲۷۸ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۲۷۸ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۷۸ به خوانش مصطفی حسینی کومله
غزل شمارهٔ ۲۷۸ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۷۸ به خوانش تناز پیراسته
غزل شمارهٔ ۲۷۸ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲۷۸ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۷۸ به خوانش افسر آریا
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
اگر همه نیکو سخنان پارسی گو اینجا کهتری خود باز گویند سزد پیش این شیرین سخن ، نو جوان که بودم به دبیرمان گفتم که بهترین سجع را شیخ جوینی نوشته و سعدی هم نیکو نوشته است ومن سال سوم دبیرستان بودم دبیرمان نگاهی کرد گفت هر چند تو در نو جوانی کتاب جوینی را خوانده ای اما باید کسی که أدب به سعدی گذاشتن را ندارند نمره نگیرد . ان روز گذشت و من بالیدم و حالا می دانم سعدی شیرین سخن دردانه دریست و شیخ جوینی نان به نرخ روز خور مغول ها بوده است و البته روان می نوشته است اما او اشکارا از تنها پسر خوارزمشاه یعنی سلطان جلال الدین که مردانه و دلیر با مغولان گجسته جنگید بد می گفته است و زبان روانی که بد مردم و کشور خود را بگوید خفه به .
یازهم سعدی
بازهم هنر
بازهم آهنگ و لطافت در سخن...
بازهم کلام موزون...
استاد ، خوشبختانه در بیت دوم به روشنی فرموده است که روی سخن با که دارد ،( کز تخم بنی آدم فرزند پری زاید ) وگر نه کسانی انواع تفسیرهای عرفانی و....... را بر ما روا میداشتند.
سرهاست در این سودا چون حلقه زنان بر در
تا بخت بلند این در بر روی که بگشاید
حلقه=کوبه در سودا=خیال
چه سرها که در خیال رسیدن به یار چون کوبه بر در کوبیده شد و در گشوده نشد باید دید بخت با که یار است و در به روی که گشوده میشود.(تا یار که را خواهد و میلش به که باشد).
*ترسم نکند لیلی هرگز به وفا میلی
*تا خون دل مجنون از دیده نپالاید
نپالاید=از پالودن به معنی تراویدن=نشت کردن=فرو ریختن=روان شدن
روایت درست تر:
*ترسم که کند لیلی هر دم به جفا میلی
*تا خون دل مجنون از دیده بپالاید
ترسم نکند لیلی هرگز به وفا میلی
تا خون دل مجنون از دیده نپالاید
طبق نسخه محمد علی فروغی به این صورت صحیح می باشد.یعنی به همان صورتی که گنجور نوشته است.
با تفرقه خاطر، دنیا به چه کار آید..
تاروز ازل بالد این دهربه تو سعدی
زیرا که توانسته شیرین سخنی زاید