غزل شمارهٔ ۲۷۴
چه سرو است آن که بالا مینماید
عنان از دست دلها میرباید
که زاد این صورت منظور محبوب
از این صورت ندانم تا چه زاید
اگر صد نوبتش چون قرص خورشید
ببینم آب در چشم من آید
کس اندر عهد ما مانند وی نیست
ولی ترسم به عهد ما نپاید
فراغت زان طرف چندان که خواهی
وزین جانب محبت میفزاید
حدیث عشق جانان گفتنی نیست
و گر گویی کسی همدرد باید
درازای شب از ناخفتگان پرس
که خوابآلوده را کوته نماید
مرا پای گریز از دست او نیست
اگر میبنددم ور میگشاید
رها کن تا بیفتد ناتوانی
که با سرپنجگان زور آزماید
نشاید خون سعدی بیسبب ریخت
ولیکن چون مراد اوست شاید
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چه سرو است آن که بالا مینماید
عنان از دست دلها میرباید
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی و جذابیت خاص یک انسان اشاره دارد که همچون درخت سرو بلند و بزرگ است. این فرد با حضور دلربا و شگفتانگیز خود، توجه و احساسات دیگران را به سمت خود جلب میکند و دلها را تحت تأثیر قرار میدهد.
که زاد این صورت منظور محبوب
از این صورت ندانم تا چه زاید
هوش مصنوعی: من نمیدانم که این چهرهای که محبوب دارد، چه چیزی از خود به جا میگذارد یا چه احساسی را به وجود میآورد.
اگر صد نوبتش چون قرص خورشید
ببینم آب در چشم من آید
هوش مصنوعی: اگر صد بار هم نورش را مانند خورشید ببینم، باز هم اشک از چشمانم خواهد ریخت.
کس اندر عهد ما مانند وی نیست
ولی ترسم به عهد ما نپاید
هوش مصنوعی: در زمان ما هیچکس مانند او وجود ندارد، اما میترسم که این زمان دوام نیاورد.
فراغت زان طرف چندان که خواهی
وزین جانب محبت میفزاید
هوش مصنوعی: از آن سوی که بخواهی، میتوانی به آرامش دست یابی و از این سو، محبت بیشتر میشود.
حدیث عشق جانان گفتنی نیست
و گر گویی کسی همدرد باید
هوش مصنوعی: حکایت عشق معشوق قابل بیان نیست و اگر هم گفته شود، تنها کسی که خود درد را تجربه کرده باشد، میتواند درک کند.
درازای شب از ناخفتگان پرس
که خوابآلوده را کوته نماید
هوش مصنوعی: در طول شب، از کسانی که خواب ندارند بپرس که چگونه خوابآلودگی میتواند زمان را کوتاه کند.
مرا پای گریز از دست او نیست
اگر میبنددم ور میگشاید
هوش مصنوعی: من نمیتوانم از دست او فرار کنم، حتی اگر او مرا ببندد یا آزاد کند.
رها کن تا بیفتد ناتوانی
که با سرپنجگان زور آزماید
هوش مصنوعی: بگذار تا ناتوانی که تلاشی بیهوده میکند، به حال خود رها شود.
نشاید خون سعدی بیسبب ریخت
ولیکن چون مراد اوست شاید
هوش مصنوعی: خون سعدی بیدلیل نباید ریخته شود، اما از آنجا که این خواسته اوست، شاید این کار صورت گیرد.
خوانش ها
غزل ۲۷۴ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۷۴ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۲۷۴ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل شمارهٔ ۲۷۴ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۷۴ به خوانش تناز پیراسته
غزل شمارهٔ ۲۷۴ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۲۷۴ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲۷۴ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۷۴ به خوانش افسر آریا
حاشیه ها
1400/02/23 18:04
محمدرضا خادم
سعدی عاشق
1403/09/25 00:11
جلال ارغوانی
چه شیرین است کلام ناب سعدی
که هرغم را زدلها می زداید