غزل شمارهٔ ۲۷
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل ۲۷ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۲۷ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۷ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۲۷ به خوانش سهیل قاسمی
غزل ۲۷ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۷ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۲۷ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲۷ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۷ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۲۷ به خوانش امیر اثنی عشری
حاشیه ها
ماه رویا رو خود از من مگیر
ماه روی+الف خطاب مانند ساقیا مانند سعدیا
ماه رؤیا روی خوب از من مگیر با مضمون شعر سازگاری ندارد.
با پوزش از اشتباه نگارشی در قافیه
ماه رویا روی خود از من متاب
او سخن میگوید و دل میبرد
و او نمک میریزد و مردم کباب
نمکریز=دلبر لوند
با سلام ( بامدادی تا به شب رویت مبوش تا ببوشانی جمال افتاب ) اگر فقط یکبار شخصی روی او را ببیند و چمشش به نور جمال او روشن شود در می یابد که حتی خورشید هم به نور او روشن است ( الله نور السموات و الارض خدا نور اسمانها و زمین است )
خوی به دامان از بناگوشش بگیر
تا بگیرد جامهات بوی گلاب
سعدی و باز بازی با بناگوش و بسی زیبا
خوی در اینجا به معنی عرق میباشد
عرق بناگوش را با دامن جامه ات بگیر تا دامنت بوی گلاب دهد
سعدیا گر در برش خواهی چو چنگ
گوشمالت خورد باید چون رباب
رباب عربی است ولی چون نام فارسی آن رواوه است احتمالا دگرگون شده و شکل عربی به خود گرفته است
حیف باشد بر چنان تن پیرهن
ظلم باشد بر چنان صورت نقاب
احتمالا در جایی که این غزل را سروده زنان نقاب یا روبند داشته اند به ویژه در شهرها.مانند شیراز و بغداد.تا زمان رضاشاه هم در تهران زنان نقاب داشتند و الان هم در هرمزگان و بوشهر و جاهای دیگر هستند زنانی که نقاب دارند.
برقع
چه غزل هلویی!
این بیت اولش رو تو ذهنم مونده به صورت آواز
غزل به این خوشمزگی ممکن هست کسی تا کنون به آواز نخونده باشه؟
ماه رویا روی خوب از من متاب
بی خطا کشتن چه میبینی صواب
دوش در خوابم در آغوش آمدی
وین نپندارم که بینم جز به خواب
از درون سوزناک و چشم تر
نیمهای در آتشم نیمی در آب
فتنه باشد شاهدی شمعی به دست
سرگران از خواب و سرمست از شراب
ماه رویا ! روی خویش از من متاب
و نه روی خوب!!
هم نام گرامی،
"غزل هلو و خوشمزه" را نمی دانم چه صیغه ایست، ولی نخونده یک الف کم دارد.
این برادر ما شایق خان گویا همه چیز را می خواهند اسمانی ببینند...مختارند البته...اما سعدی و حافظ را ما همچون انسانهای زمینی دوست داریم که البته به صورت کاملا اشکاری قسمت اعظم شعرهایشان زمینی و این جهانیست..
جناب محمد در جواب شما که فرمودید 99 درصد شعرهای عاشقانه در وصف شاهد یعنی پسر زیبا و... است البته با ادبیات منزجر کننده خاص خودتان و دوست دیگری را به مطالعه ادبیات ارجاع داده بودید، لازم به ذکر است که اغلب عاشقانه های ما از بیژن و منیژه و لیلی و مجنون و وامق و عذرا و ویس و رامین و غزلیات حافظ(طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف...) و... در وصف عشق به یک زن سروده شده و زن از دیرزمان میترا تا حال معشوقه و دلبر و مقصود شعرا بوده است.
هرچند که کتمان نمیکنم افرادی چون کیکاووس بن طاووس و گاها سایرین نظری و منظوری با شیرین پسران و مغ بچه گانه داشته اند.
برای آگاهی از "تشبیب مذکر" که یک سنت ادبی است و روشن شدن این مطلب که چرا مخاطب بعضی شاعران در بعضی شعرها پسران نوجوان هستند، به بخش آخر کتاب "از کوچهی رندان" نوشتهی دکتر زرینکوب ، صفحهی 176 به بعد مراجعه فرمایید.
سبحان الله از حضرت سعدی بینهایت زیباودلنواز
این بیت سوم که میفرماید:
«از درونِ سوزناک و چشمِ تر/ نیمهای در آتشم، نیمی در آب»
از بهترین نمونههایی بود که در یکی از پوسترهای تهیهشده برای فاجعه کشتی سانچی دیدم.
محمد عزیز
اگرچه صحبت شما راجع به مورد اشاره بودن پسران نوجوان در بسیاری از ابیات سعدی رو تایید میکنم (البته نه 99 درصد!)، ولیکن تا آنجا که اطلاع دارم پوشیدن نقاب (روبنده) در مورد شاهد مذکر تواتر نداشته. لذا گمان دارم که در این غزل معشوق سعدی زن بوده است
ماهرویا! روی خوب از من متاب
بی خطا کشتن چه میبینی صواب
متاب:
یکی به معنی برمگردان و دیگر از تابش نور بر من دریغ مکن
از همین روی چندان بیراه نیست که خوب،خور باشد یعنی بگذار نور خورشید بر من بتابد.
ماهرویا روی خور از من متاب
بی گنه کشتن چه میبینی صواب
چون در نبود گرمای جانبخش خورشید چیزی برجا و زنده نمی ماند و این است راز بودن
و اینکه ماه و خور در کنار هم آمده است.
ماه رویا
روی خور
اگر خور مستقیم نتابد و به سوی دیگر مایل شود فصل خزان و زمستان آغاز میشود و ابرهای تیره مهتاب را نیز میپوشاند و باد سرد و توفان از راه میرسد.
من اندر خود نمییابم که روی از دوست برتابم
بدار ای دوست دست از من که طاقت رفت و پایابم
زمستان است و بی برگی بیا ای باد نوروزم
بیابان است و تاریکی بیا ای قرص مهتابم
آقای شهرام همائی بروجنی نیز این شعر را خواندهاند.
از درون سوزناک و چشم تر
نیمهای در آتشم نیمی در آب
سلام
تعجب میکنم تمام عزیزانی که شعر رو دکلمه کردن، این بیت رو اشتباه خوندن، درون و چشم کسره نمیخوره، معنی گریزی میشه
داره تشبیه میکنه
میفرمایید نون درون و میم چشم ساکن خوانده شود؟ اگر پیشنهادتان چنین چیزی است بی نیاز به دلیل دیگری به قرینهٔ وزن به شکل واضح مردود است.
وزن : فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
بیت اول
ماه رویا ، روی خوب از من متاب
بی خطا کشتن چه می بینی صواب ؟
ای ماه رو ، چهرۀ زیبایت را از من بر مگردان . و از من دوری مکن . چرا کشتن بی گناه را درست می دانی ؟ [ خوب = زیبا / صواب = درست / روی از کسی تابیدن = کنایه از دوری کردن و اعراض کردن است ]
بیت دوم
دوش در خوابم در آغوش آمدی
وِ این نپندارم که بینم جز به خواب
دیشب در خواب به آغوشم آمدی و اینک در بیداری ، می پندارم که هم آغوشی با تو را فقط می توان در خواب دید . [ دوش = دیشب ]
بیت سوم
از درونِ سوزناک و چشمِ تر
نیمه ای در آتشم ، نیمی در آب
در اثرِ سوزشِ درون و اشکِ چشمهایم نیمی از وجودم در آتش می سوزد و نیمِ دیگر آن غرقه در آب است . [ درون = دل و سینه / نیمه ای در آتش به درونِ سوزناک و نیمه ای در آب به چشمِ تر باز می گردد ]
بیت چهارم
هر که باز آید ز در ، پندارم اوست
تشنۀ مسکین آب پندارد سراب
هر کس از دَرَم درآید ، می پندارم که او آمده است . درست همانند فقیر و بیچارۀ تشنه کامی که سراب را آب می پندارد . [ سراب = زمینی که در اثرِ تابش خورشید به نظر آب بیاید / تشنۀ مسکین = کنایه از عاشق مشتاقِ بی نوا ]
بیت پنجم
ناوکش را جانِ درویشان هدف
ناخنش را خونِ مسکینان خِضاب
جانِ فقیران آماجِ تیرِ مژگانِ اوست . و خونِ بیچارگان را برای رنگ کردن ناخن خود غنیمت می شمرد . [ ناوک = تیرِ کوچک / خِضاب = رنگ کردن با حنا و گلگونه / در این بیت «جان» به «هدف» تشبیه شده است ]
بیت ششم
او سخن می گوید و دل می برد
وُاو نمک می ریزد و ، مردم کباب
او با سخن گفتن خود ، دل از مردم می رباید و با ملاحت ، عشوه گری می کند و جگرِ مردم کباب می شود . [ دل بردن = کنایه از شیفته و بی قرار کردن ]
بیت هفتم
حیف باشد بر چنان تن پیرهن
ظلم باشد بر چنان صورت نقاب
موجبِ دریغ و تأسف است که تَنی بدان لطیفی با پیرهن پوشیده باشد و عادلانه نیست رخساری بدان زیبایی در زیرِ نقاب پنهان بماند . [ حِیف = شرح بیت 6 غزل 11 / نقاب = برقع و روی بند زنان ]
بیت هشتم
خَوی به دامان از بُناگوشش بگیر
تا بگیرد جامه ات بوی گلاب
با دامنت عرقِ رخسارِ گلگونِ او را پاک کن تا از آن پس لباست بوی گلاب دهد . زیرا عرق جهرۀ او به دلیل بیرون آمدن از گل برافروختۀ رخسارش همانند عرق گُل خوشبوست . [ خَوی = بر وزن مَی ، عرق / بناگوش = نرمه و پس گوش ]
بیت نهم
فتنه باشد شاهدی شمعی به دست
سرگران از خواب و سرمست از شراب
آنگاه که زیبارویی سرش ، از خواب سنگین و خود ، از باده سرمست باشد و شمعی به کف گیرد ، غوغایی خواهد بود که همگان را شیفته خواهد ساخت . [ شاهد= معشوق زیبا / سرگران = مخمور و خمازده ]
بیت دهم
بامدادی تا به شب رویت مپوش
تا بپوشانی جمالِ آفتاب
روزی از سحرگاهان تا شب هنگام ، چهرۀ تابانت را زیر نقاب پنهان مکن . تا درخشندگی چهره ات روی آفتاب را بپوشاند و بی نیازی از آن را آشکار سازد . زیرا با بودنِ چهره ات نیازی به جمالِ آفتاب نیست . [ تشبیه روی معشوق به آفتاب و برتری روی او از جهتِ درخشندگی ]
بیت یازدهم
سعدیا ، گر بر درش خواهی چو چنگ
گوشتمالت خورد باید چون رَباب
ای سعدی ، اگر آرزو داری که او را مانند چنگ در آغوش بگیری باید مثلِ رباب تحملِ شکنجه های عشق را داشته باشی . [ بَر = آغوش و کنار / چنگ = از سازهای زهی قدیم که سری خمیده داشت و با انگشتان نواخته می شده است . ( واژنامۀ موسیقی ایران زمین ) / گوشمال = در لغت به معنی تنبیه و مجازات و در اصطلاح موسیقی « کوک نمودن آلاتِ زهی موسیقی به طریق مرسوم ، یعنی پیچاندن گوشی های ساز که آن عمل را به کنایت گوشمال یا گوشمالی گفته اند » ( واژه نامۀ موسیقی ایران زمین ) / رَباب = در لغت به فتح اول است ولی به غلط به ضمِ اول تلفظ می گردد . تنبور ، از سازهای زهی شبیه تار که در قدیم آن را با انگشت یا زخمه یا آرشه می نواختند و یکی از انواع کمانچه است . صورت تکامل یافتۀ آن ویلن امروزی است . ( واژه نامۀ موسیقی ایران زمین ) ]
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
عالی تشکر