غزل شمارهٔ ۲۶
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل ۲۶ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۶ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۲۶ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۲۶ به خوانش سید احمد حسینی
غزل ۲۶ به خوانش سهیل قاسمی
غزل ۲۶ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۶ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۲۶ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲۶ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۶ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۲۶ به خوانش امیر اثنی عشری
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
شعر توپی است!
یادش بخیر خوابگاه جاجرمی سبزوار(سالهای 73 و 74) و زمزمه های محمد فاضلی(لر مرزبالی) -ریکای آملی- که با چه شوری این شعر رو می خوند"ما را همه شب نمی برد خواب ...
با خوندن این شعر بیادش می افتم و...میگم :
یک روز صرف بستن دل شد به این وآن/ یک روز هم به کندن دل زین زان گذشت
عسکر قلی زاده -گیلان
شاید هم به جای خفته فتنه باشد. فتنهی روزگار؛ معشوق است.
تصنیف چهره به چهره - آلبوم فریاد - محمدرضا شجریان
اجرایِ حافظیه..
من این حاشیه رو مینویسم درحالیکه ساعت نزدیک به 2 بامداده ومن را هم مانند سعدی نمیبرد خواب...واقعا این گونه اشعار انسان را از این کالبد خاکی برمیدارد و به عالمی میبرد که وصف آن زبان آدمی را آتش میزند و انسان سینه سوخته ای میباید تا این حال را با ذل شرحه شرحه او شرح داد... سعدی از عشق محبوبی خوابش نمی برد که گوشه ای از جمال و عظمت بی نهایتش را دریافته و این گونه بی خواب و خور شده...خدایت رحمت کناد
با سلام ( ای خفته روزگار دریاب ) سعدی میخواهد خفتگان را بیدار نماید نا شاید این چند روز باقی را دریابند و قدم در راه نهند و با صراط مستقیم به دلدار برسند ( ای که بنجاه رفت و در خوابی مگر این چند روزه دریابی عمر برف است و افتاب تموز اندکی ماند و خواجه غره هنوز )
جلاب به ضم ج و لام مشدد معرب گلاب است
اوضاع این دنیا کی می خواهد سامانی پیدا نماید , همه شب نمی برد خوابمان ...
قطعا غیر از کربلا هست.
کسی که اهل واژگان اسطوره ای خداوندگار سخن سعدی باشه،بااین دید زمینی نگاه نمیکنه.
به پسر 5سالهام میگم «ما را همه شب نمیبرد خواب» یعنی چه؟ میگه: یعنی ما جغدیم! :)))
کتاب . [ ک ُت ْ تا ] جمع کاتب . نویسندگان و دانایان (لغت نامه ی دهخدا. مشابه همین کلمه در اشعار دیگر سعدی:
معلم کتابی را دیدم در دیار مغرب ترش روی . (گلستان چ یوسفی ص 155).
پیر بودی و ره ندانستی
تو نه پیری که طفل کتابی .
کُتّاب به معنی "محل تعلیم، مکتب، مدرسه" است و در این غزل و مثالهایی که آوردید، دقیقا به همین معنی است.
این غزل به هیچ وجه در خصوص کربلا نیست به دلایل زیر:
1- در بیت دوم می فرماید "در بادیه تشنگان بمردند" اگر منظور شاعر امام حسین و یاران او بودند با تعبیری محترمانه تر و زیباتر از انان یاد می کرد و شهادت بخاطر هدفی متعالی را با تشنه مردن در بیابان بیان نمی کرد.
2- تمثیلها و نصایح سعدی عمومیت و جامعیتی فراتر از یک دین و مذهب خاص دارد و واقعا جهان شمول هستند چو عضوی به درد آورد روزگار.....
انصافا دیگه پای سعدی رو به زور وارد این بحثای مذهبی نکنیم
دوستان این شعر اکیدا ربطی به واقعه کربلا و شهادت امام حسین و اصحابش نداره،سعدی از فراق و ندیدن روی دوستی شکوه و ناله میکنه در بیت،《مارا همه شب نمیبرد خواب》 ، بی خوابی بخاطر فراق از اون دوست هست و 《ای خفته روزگار دریاب》 دقیقا به اون دوست میگه ای کسی که خودتو به خواب زدی و از من غافلی مرا دریاب، بیت آخری هم که به وضوح اشاره میکنه سعدی رو نمیشه کشت جز با فراق و ندیدن روی دوستانش دوری کردن دوستان ازش،تو بیتی که مربوطش میکنین به واقعه کربلا 《در بادیه تشنگان بمردند از حله به کوفه میرود آب》 منظورشون اینه هرچند آب عظیم فرات از حله به کوفه بره ولی یکی ممکنه از تشنگی تو بادیه جایی که آب نباشه بمیره، داره به اون دوستی که از فراقش ناله میکنه میگه هر چند تو نسبت به من ارادت و دوستی زیادی داشته باشی ولی وقتی نبینمت و ممکنه از دوری رویت بمیرم
عذر میخوام منظور از حله به کوفه میرود آب مسیر حله تا کوفه است که بخاطر نهرهای زیادی که از شاخه های فرات منشعب شدن آب ب وفور هست و کسی تو این مسیر مشکل تشنگی پیدا نمیکنه ولی تو بیابان ممکنه از تشنگی بمیره
استاد شجریان
کنسرت سال 55شیراز با گروه شیدا
نوا
تنها دوبیت اول
باسپاس
با سلام بر همه شرح نویسان عزیزودرود برسینااحمدی باشرح برمصرع اول که منظورواقعی سعدی رابیان نمودومصرع دوم بیدار باش سعدی به ماخاکیان بی بهره ازجرعه کاس الکرم ودرخواب غفلت فرورفتگان روزگار است وسلام برکسانی که بیت دوم را اشاره به شهادت لب تشنگان کربلا می داننددرحالی که رودپرآب ازشهر حله عراق به سمت کوفه ودرحوالی کربلادرجریان است که الهی خشک باد.وبه نظربنده منظور دیگری نیست.
در پاسخ دوستمان لازم است بگویم که جلاب در اینجا شربتی است که از آمیختن عسل به گلاب و دیگر مخلفات و پختن و سرد کردنش ساخته میشده. مراد از آن نهایت خوشعطری و شیرینی است.
در مورد بحثی که دوستان در مورد درستی اشاره سعدی به واقعه عاشورا داشتند دو نکته به نظرم آمد.
یکی شدت اطمینان و قاطعیت کلام دو گروه مخالف بود که در تضاد با روحیه نقد است و دیگری عدم توجه به صنعت تلمیح در این شعر است که ممکن به نظر میرسد و کسی به آن توجهی نشان نداد که در آن صورت میتوان گفت سعدی به هر دو جانب نظرات دوستان توجه داشته یعنی با استفاده از صنعت تلمیح و اشاره ضمنی به یک واقعه غمانگیز تاریخی (که همواره مورد احترام اهل تسنن نیز بوده) قصد حسبحال و تغرل داشته است.
من به شخصه آدم مذهبی نیستم و تقدسی برای هیچ شخص و واقعه تاریخی قائل نیستم ولی تعصب را چه برای مذهب و چه بر مذهب شایسته نمیدانم
کلمهی "کُتّاب" علاوه بر اینکه جمع "کاتب" به معنی "نویسنده" است، به معنی مکتب و مدرسه هم هست. و در اینجا مکتب معنی میده.
قابل توجه دوستان عزیزی که یا در آسمان دنبال معنا میگردند و از زمین زیر پا غافلند حسب عادت جمعی و به مانند آن ستاره شناس بیخبر از حال همسایه و یا میکوشند به هر متنی برخی مفاهیم مذهبی خاص را به زور بخورانند:
چرا کسی به نقشه نگاه نمیکند تا ببیند که فرات پس از فلوجه به دو شاخه تقسیم شده و حله و کوفه هر یک در کنار یکی از این شاخه هایند و هیچ آبی از حله به کوفه نمیرود؟!
حال پیدا کنید منظور شیخ را........
"ما را همه شب نمے بَرد خواب"
این کشته ی خویش دریاب
نمی دونم دوستان چه تاکیدی دارن که بگن شعرا در تضاد بودن با مسائل مذهبی.
درثانی مسئله ای که دوستان و احتمالا سعدی مطرح کردن اصلا مذهبی نیست بیشتر تاریخیه. یه واقعه است.
منصور رو هم بر سر دار کردن و بسیاری از شعرا در موردش صحبت کردن
داستان یوسف که بماند... نمی دونم چرا می خوام مذهب ستیز باشیم؟
و در مقابل برخی می خوان همه چیو مذهبی کنن. بعضی چیزا به نظرم ذاتا مذهبی نیست
سلام به طور کلی سعدی در شعرهاش از آب زیاد حرف میزنه مثل اونجایی که میگه تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی ؟
دلیلش هم دو تاست
یکی این که معشوقه سعدی طبق یکی از منابع در اثر استغاثه فوت شده وبه خاطر رنج روحی ناشی از اون سعدی از آب در شعرهاش زیاد میگه
و دومین دلیل تاثیرپذیری از فرهنگ عرب هاس که بیشتر در سفر با کاروان وتشنگی واین ها بودند ..
سعدی رو خیلی زیااااااد دوست دارم، چون در اکثر شعرهاش زبانحال آدم رو ارائه میکنه. مثلاً همین شعر؛ اکثر مواقعی که شبها بیخوابم، این شعر ناخودآگاه ورد زبونمه...
@زنده دل
فکر کنم منظور شما از استغاثه،استسقا(بیماری پُرنوشی)بوده است.
محال است منظور سعدی امام حسین و یارانش باشند چون عرفان فراتر از مذهب به ذات خداوند می اندیشد
اگر زنده شود و نظرات ما را بخواند خود خنده میکند که تا چقدر ریز بین و جزئی نگر هستیم. و ورای شعر وی مفهوم میتراشیم و معنا گردانی میکنیم، آن یکی گوید از واقعه کربلا و آن یکی از درد معشوق.
در کل هر شعر دو معنا و مفهوم دارد یکی افقی که همان بیت محسوب میشود و دیگری معنا و مفهوم عمودی ؛ یعنی معنای ابیات در ارتباط با هم.
شاید آن دو بیت را بشود به واقعه کربلا ربط داد ولی مفهوم کلی شعر از بی وفایی معشوق است، و به قول دوستان سعی نکنیم به شعرها مذهب بخورانیم.
پ تا
واژه جلاب (به ضم جیم) در مصرع دوم بیت هفتم:شربتی را گویند حاصل از خوابادن میوه خشک(معمولا انجیرخشک) در آب.
توضیح بیت:
در بادیه تشنگان بمردند / وز حِلّه به کوفه می رود آب
تشنگان در بیابان در اثرِ تشنگی از پای درآمدند . در حالی که آب از حلّه به جانب کوفه روان است . یعنی جایی که بر ساحل فرات واقع شده است و به آب نیازی ندارد . دوستی بالاتر از درستی موقعیت جغرافیایی شهرهای «حله» و «کوفه» در عراق اشاره کردند که عملا دو شاخه مجزا از فرات هستند. ضمنا آبی از یکی به دیگری نمیرود. به نظر می رسد که منظور شاعر، همان اصطلاح «زیره به کرمان بردن» است. یعنی یکی در جایی از تشنگی دارد جان میسپارد و دیگری از حله به کوفه (که هر بینیاز از آب هستند)، آب می برد.
[ بادیه = صحرا و بیابان / حلّه و کوفه = نام دو شهری در عراق که اولی در جنوب بغداد و دومی در شرق نجفِ اشرف واقع است / آب = مراد رود فرات است ]
منبع: وبسایت «دیدار جان» با تصرف در اصل مطلب.
درود
به نظر بنده حاشیۀ ایمان عزیز بهترین تعبیریست که میتوان برای بیت دوم قائل شد. این برداشت بسیار منطقیست، ولو که در نظر شاعر مضمون دیگری بوده باشد و ما از آن ناآگاهیم و ناآگاه نیز خواهیم ماند.
با سپافراوان از ایمان جهت توضیح در مورد حله و کوفه در بیت دوم. برای من بسیار راهگشای بود.
منظوز از بیت 8 چیه؟
وزن : مفعول ُ مفاعلن مفاعیل
بیت اول
ما را همه شب نمی برد خواب
ای خفتۀ روزگار ، دریاب
ای کسی که در تمام روزگار بی توجه به احوال عشاق به آرامی خفته ای ، بیندیش و غفلت را جبران کن . [ همه شب = سراسر شب و تمام شب ، هرشب / خفتۀ روزگار = غافل و بی خبر زمانه ]
بیت دوم
در بادیه تشنگان بمردند
وز حِلّه به کوفه می رود آب
تشنگان در بیابان در اثرِ تشنگی از پای درآمدند . در حالی که آب از حلّه به جانب کوفه روان است . یعنی جایی که بر ساحل فرات واقع شده است و به آب نیازی ندارد . [ بادیه = صحرا و بیابان / حلّه و کوفه = نام دو شهری در عراق که اولی در جنوب بغداد و دومی در شرق نجفِ اشرف واقع است / آب = مراد رود فرات است ]
بیت سوم
ای سخت کمانِ سست پیمان
این بود وفای عهد اصحاب ؟
ای کمان کشِ نیرومند و پیمان شکن ، آیا وفاداریت با دوستان چنین بود ؟ یعنی به عهدت وفا نکردی . [ وفا = شرح بیت 7 غزل 2 / عهد = پیمان / اصحاب = جمع صاحب به معنی یاران و دوستان / سخت کمان = کنایه از پهلوان و تیرانداز ]
بیت چهارم
خار است به زیرِ پهلُوانم
بی رویِ تو خوابگاهِ سنجاب
بی روی تو بستری که همچون پوستِ سنجاب نرم است . در زیرِ دو پهلُویم مثلِ خاری است که به بدنم می خلد و آزارم می دهد . [ پهلُوان = جمع پهلُو ، دو طرف پهلو / خوابگاه سنجاب = بستری که از پوستِ سنجاب درست شده باشد ، بستر نرم و راحت / خار به زیر پهلو بودن = کنایه از در رنج و عذاب و آزار بودن ]
بیت پنجم
ای دیدۀ عاشقان به رُویت
چون روی مجاوران به محراب
ای کسی که چشم عاشقان به گونه ای به چهره ات دوخته شده که گویی گوشه نشینان معتکف به محراب روی آورده اند . [ مجاوران = جمع مجاور ، کسانی که در اماکن مقدس مانند معبد ، مکه و مدینه معتکف و به عبادت مشغولند / محراب = جایی در مسجد که امام در آنجا نماز می گزارد ، قبله ]
بیت ششم
من تن به قضایِ عشق دادم
پیرانه سر آمدم به کُتّاب
من در سرِ پیری ، عشق را چونان سرنوشتی پذیرفته و بسانِ نوآموزی به مکتب آن گام نهادم . [ قضای عشق = حکم و درخواست عشق / پیرانه سر = سرِ پیری / کُتّاب = مکتب ، جای تعلیم / تن دادن = کنایه از راضی شدن ، پذیرفتن ]
بیت هفتم
زهر از کفِ دستِ نازنینان
در حلق چنان رود که جُلّاب
از دستِ نازنینان ، زهر را چنان به حلق می ریزم که گویی شربتِ آمیخته به گلاب می نوشم . [ نازنینان = نازداران ، معشوقان زیبا و دوست داشتنی / جلّاب = گلاب ، شربتی که از قند و گلاب سازند و ایرانیان آن را به معنی مطلق شربت بکار برند ]
بیت هشتم
دیوانۀ کوی خوب رویان
دردش نکند جفایِ بَوّاب
آنکه در اثر عشق خوب رویان کارش به جنون کشیده ، ستمِ دربان او را آزار نمی دهد . [ دیوانه = شیفته و بی قرار / خوب رویان = زیبا رویان / بوّاب = دربان ، نگهبان ]
بیت نهم
سعدی نتوان به هیچ کشتن
اِلّا به فراق رویِ احباب
سعدی با هیچ چیز از پای درنمی آید مگر با دردِ دوری روی دوستان . [ هیچ = هرگز (لغت نامه) / اِلّا = حرف استثنا به معنی به جز ، مگر / احباب = جمع حبیب به معنی یاران ]
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
بلغ العلی بکماله
کشف الدجی بجماله
حسنت جمیع خصاله
صلوا علیه و آله
البته این شعر سعدی و سایر شعرهاش در مدح اهلبیت پیامبر، چیزی از ارادت ایشون به اهل بیت پیامبر نشون نمیده، سعدی رو سیاسی نکنید... العاقل یکفیه الاشاره
پس از سلام
من بسیار دیدم که در میان عزیزان بحثهایی در خصوص برداشت مذهبی از شعر. سعدی شده و برخی با تعصب آنچه که خود از آن استدراک میکنند را حتمی و یقینی قلمداد میکنند که چنین است و غیر ازین صحیح نیست و برخی که بر ایشان میتازند امکان هر نوع برداشت مذهبی از شعر حضرت شیخ اجل را منتفی دانسته نظیر شخصی که گفته بود دیگر مذهب را به سعدی ربط ندهید.البته من شخصاً به این شخص حق میدهم چرا که از بس با ما به دین حداکثری رفتار کردهاند که مردم به حق خسته شدهاند که از هر امری برداشتی مذهبی شود و یا دین را در تمام شئون زندگی مردم وارد کنند در حالیکه مقصود شارع خود این نبوده ، ازین مطلب بگذریم که البته بحث بسیار مهمی است در جای خود و در جایی که مناسب باشد باید هرچه بیشتر در این مورد سخن گفت. اما اولا در دنیای امروز امورات یقینی آنقدر کم هستند که واقعاً تعداد آنها شاید از تعداد انگشتان دست فراتر نرود چه رسد به اینکه برداشت من از غزل سعدی حتما همانی است که مراد حضرت شیخ اجل بوده ، نخیر اینطور نیست و البته من میتوانم داوری خود را و نظر خود را ارائه دهم و من شخصاً در این غزل خوانشی بدان معنا برداشت نمیکنم ولیکن اینکه چنین امری که اشاره به واقعه کربلا کرده باشد از سعدی بعید است ، نخیر نه اینکه در پس پرده الفاظ به کنایه بگوید بلکه در سرآغاز قصاید فارسی شیخ پس از نعت و مدح پیامبر اکرم و خلیفه اول و دوم و سوم وقتی به مدح امیرالمومنین میرسد چنین گفتهاست که :
کس را چه زور و زهره که وصف علی کند
جبار در مناقب او گفته هل اتی
زورآزمای قلعهٔ خیبر که بند او
در یکدگر شکست به بازوی لافتی
مردی که در مصاف، زره پیش بسته بود
تا پیش دشمنان ندهد پشت بر غزا
شیر خدای و صفدر میدان و بحر جود
جانبخش در نماز و جهانسوز در وغا
دیباچهٔ مروت و سلطان معرفت
لشکر کش فتوت و سردار اتقیا
فردا که هر کسی به شفیعی زنند دست
ماییم و دست و دامن معصوم مرتضی
پیغمبر، آفتاب منیر است در جهان
وینان ستارگان بزرگند و مقتدا
یارب به نسل طاهر اولاد فاطمه
یارب به خون پاک شهیدان کربلا
اینجا به صراحت تمام هم شفاعت و هم عصمت را برای امیرالمومنین ذکر میکند و هم خداوند را به امامان از نسل طاهر اولاد فاطمه قسم داده است و اینها هم الحاقیات و اینطور چیزها نیست.
البته برخی هم این اشعار را دلیل بر شیعه بودن شیخ گرفتهاند که از نظر من آن ادعا هم باطل است ، چرا که اینها دلیل نمیشود خصوصاً در مورد اندیشمندان طراز یک این سرزمین که سپهر اندیشه و افق فکری آنها بسیار بالاتر از این دعواها بوده است. البته که اینها هم نظرات این بی بضاعت است و الزاما و قطعاً صحیح نیست و امکان خطا در آن وجود دارد