غزل شمارهٔ ۲۵
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل ۲۵ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۵ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۲۵ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۲۵ به خوانش سهیل قاسمی
غزل ۲۵ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۵ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۲۵ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲۵ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۵ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۲۵ به خوانش امیر اثنی عشری
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
در بیت هفتم غلط املایی وجود دارد
سال باید تبدیل به سؤال شود
---
پاسخ: با تشکر از شما، تصحیح شد.
در ارتباط با بیت ششم دوستان اگه توضیحاتی بدهند ممنون میشم
اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد
و گر بریزد کتان چه غم خورد مهتاب
اگر چراغ با وزش باد صبا خاموش شود و یا روغن آن بریزد و خاموش شود و شب نورندهد چه غم دارد ماهتاب /در ادامه معنای بیت قبلی
البته اگر بجای صبا بتوان از صباح به معنی اول روز و سپیده دم باشد استفاده کرد معنای آن ساده تر و روشنتر است شاید
اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد
و گر بریزد کتان چه غم خورد مهتاب
اگر صبا درست نباشد فکر کنم "ضیاء یا ضیا" درست باشد به معنی نور و یا "سناء یا سنا" به همین معنا و احتمالا کنایه از خورشید
با سلام و سلام ویژه خدمت محمد علی در رابطه با بیت ششم دو نکته عرض میکنم تا معنی ان مشخص شود اول اینکه صبا به معنای باد است و دوم اینکه کتان گیاهی است دانه دار که دانه ان به مصرف طیور بخصوص بلبل و قناری میرسد و وقتی این گیاه به دانه مینشیند و بارور میگردد اگر کشاورز به موقع انرا درو نکند تمام دانه ها ی ان بر زمین میریزد وسعدی میگوید اگر چراغ بوسیله باد خاموش شود و اگر شبی تمام تخم کتان مزرعه بر زمین بریزد و در واقع باز باد این جنایت را انجام میدهد نه باد را غمی است و نه ماه را که از بالا این منظره را تماشا میکند غمی است و خلاصه بر دامن کبریایی بالا نشنیان گرد غمی نمی نشیند و در واقع خطاب سعدی با خداست که چون خدا همه چیز را مقدر کرده است چه باک از زلزله و یا سونامی و یا قحطی و ... دارد چرا که میداند برای چه اینکار را انجام میدهد و چه کسانی قرار است امتحان شوند وچه کسانی به باداش وچه کسانی به مجازات رسند
اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد
و گر بریزد کتان چه غم خورد مهتاب
مهتاب=دلبر و جهره خوب او
در گذشته باور بر این بوده که در شبی که مهتاب میتابد الیاف کتان از هم 'گسیخته میشود و از بین میرود
همانگونه که اگر باد صبا سبب خاموشی چراغ (مرگ) شود هیچ احساسی به او دست نمیدهد معشوق هم با آن رخ همجون ماهش سبب از هم گسیختگی و نابودی و مرگ عاشق شود باکی ندارد و غمش نیست که نیست
در واقع مهتاب(معشوقه) بی آنکه بداند یا بخواهد بداند سرگرم کار خویش باشد و بود و نبود کتان(عاشق مادر مرده)برایش توفیر ندارد که ندارد حتی اگر باعث مرگش خود او باشد
سعدی در غزلی دیگر همین را آورده:
گر در نظرت بسوخت سعدی
مه را چه غم از هلاک کتان
پروانه بکشت خویشتن را
بر شمع چه لازمست تاوان
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۴۴۶
سعدی:
تو را که گفت که برقع برافکن ای فتان
که ماه روی تو ما را بسوخت چون کتان
پری که در همه عالم به حسن موصوفست
ز شرم چون تو پریزاده،میرود پنهان
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۶ - مطلع دوم
فرخی سیستانی:
ز کین او دل دشمن چنان شود که شود
ز نور ماه درخشنده جامهٔ کتان
همیشه تابود آز و امید در دل خلق
چنان چو آتش در سنگ و گوهر اندر کان
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید (گزیدهٔ ناقص) » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۵ - در مدح یمین الدوله ابوالقاسم محمود بن ناصرالدین
سلام. درباره ی مصراع آخر اگر کسی از دوستان توضیح بده ممنون میشم.
بابک جان
تو باز دعوی پرهیز میکنی سعدی
که دل به کس ندهم کل مدع کذاب
گویا می گوید : سعدی ادعایت در مورد پرهیز ، همه دروغ است
زنده باشی
دوست عزیز بابک
میفرماید: سعدی!تو باز ادعای پرهیز کاری کردی و گفتی که دیگر عاشق نمیشوی؛ همه مدعیان دروغگویند!
سلام بر دوستان فرهیختهٔ ارجمند،
درباره «کتان و مهتاب» باور قدما بر این بوده که نور
«مهتاب» باعث «پوسیدگی» پارچه های کتانی می شود.
همانطور که نور خورشید با شدت تابش پارچه های نخی را می پوساند.
هرچه در آثار شاعران در باره «کتان و مهتاب» می خوانید، معنا و مفهومش همین است! تاثیر تخریب گر!
یاحق.
برخی از دوستان گرامی که معنای بیتی را به درستی درنیافتهاند به جای آنکه نخست در درک و دریافت خود شک کنند و در مقام پرسش یا پژوهش برآیند، گمان میکنند اشکال از شعر سعدی یا تصحیحکنندگان شعر اوست و شروع میکنند به مثلاً تصحیح یا اصلاح شعر سعدی آن طور که با فهم خود سازگارتر باشد.
به عنوان مثال عزیزی که معنی بیت ششم را درنیافته به جای صبا کلمات ضیا و سنا را پیشنهاد میکند یا دیگری بدون حتی توجه به وزن سماعی بیت «صباح» را به جای صبا درستتر و به قول خود «معنای آن را سادهتر و روشنتر» میپندارد.
درود در رابطه با بیت 6 می توان صبا را معشوق در نظر گرفت که با بی مهری هایش چراغ (عاشق) را به سوی افسردگی و مرگ می کشاند همانطور که باد صبا چراغ را خاموش می کند .کتان هم نوعی گیاه از تیره سوسنی ها است که از ساقه ان پارچه کتان تولید می کنند که به اعتقاد قدیم مهتاب ان را قصب یا توزی را پوسیده و پاره می کند که باز بجای عاشق و معشوق بکار رفته.
با دردودی دیگر
بیت 2 مهر سندیست که قلمداد می نماید این غزل مربوط به باری تعالیست یا حداقل این بیت.
کسی را تاب و توان نیست که بر چهره درخشان و پر شکوهت نگاهی بیندازد.
در حالی که تو پس پرده و بدور از دیدگان دلربایی می کنی.
اری خداوند از نظر پنهان است اما از رگ گردن نزدیک و مارا شیفته خود می سازد .
پوزش!
درودی
وزن : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات
بیت اول
اگر تو برفکنی در میانِ شهر نقاب
هزار مؤمنِ مُخلِص درافکنی به عِقاب
اگر تو در میانِ شهر نقاب از چهرۀ خویش براندازی ، دل هزار مؤمنِ راستین را دچار عذاب و عقوبت خواهی کرد . [ نقاب = برقع و روی بند زنان / مخلص = خالص و بی ریا ، پاک و صاف / عقاب = عقوبت ، رنج و عذاب ]
بیت دوم
که را مجالِ نظر بر جمالِ میمونت
بدین صفت که تو دل می بَری و رای حجاب ؟
با این خصوصیتی که تو از عشاق دل می بری ، چه کسی می تواند به طلعت فرخنده ات ، بدون حجاب بنگرد . [ نظر = نگاه / میمون = خجسته و مبارک / صفت = شکل و مانند / ورای حجاب = آن سوی حجاب و پرده ]
بیت سوم
درون ما ز تو یک دَم نمی شود خالی
کنون که شهر گرفتی ، روا مدار خراب
دل و ضمیر ما در هیچ لحظه ای خالی از یاد تو نیست . اکنون که آن را تسخیر کرده ای به آبادی آن همّت گمار . همانطور که هر کشورگشایی به ترمیم خرابی های سرزمین تسخیر شده می اندیشد .
بیت چهارم
به مویِ تافته پای دلم فروبستی
چو موی تافتی ای نیک بخت ، روی متاب
با گیسوانِ تابدارِ خویش پای دلم را بستی و مرا اسیر خویش ساختی ، ای کامروا ، اکنون که موی خود را برای اسارت دلم تاب داده ای ، از من روی مگردان و به من بی اعتنا مباش . [ موی تافته = موی تابدار و پیچیده / روی تابیدن = روی برگرداندن ، بی اعتنایی کردن ]
بیت پنجم
تو را حکایت ما مختصر به گوش آید
که حالِ تشنه نمی دانی ای گُلِ سیراب
ای زیباروی ، از آنجا که تو بی نیازی و من نیازمند ، به ژرفای داستان عاشقی ما پی نمی بری ، آری ، سیرابی و بی اعتنایی تو به آب ، نمی گذارد حال تشنه را همچنان که هست دریابی .
بیت ششم
اگر چراغ بمیرد ، صبا چه غم دارد ؟
وگر بریزد کتّان ، چه غم خورد مهتاب ؟
اگر چراغ خاموش شود ، باد صبا که موجبِ خاموشی آن است ، غمی ندارد و اگر تار و پود کتان در اثر تابش نور ماه از هم بگسلد ، مهتاب را غمی نیست . یعنی اگر من در راهِ عشق تو نابود شوم ، تو اندوهی به دل راه نمی دهی . [ صبا = نسیم صبحگاهی و باد سحری / چه غم دارد = غمی ندارد / ریختن = پاره شدن / کتان = نوعی پارچه که از کتان سازند بدین معنی که ساقه های کتان را در آب می خیسانند و از آن رشته های سفید حاصل می کنند و آنها را بافته ، پارجه های کتانی بدست می آورند . قدما معتقد بودند که در برابر نور مهتاب ، پارچه کتان پاره می شود ( لغت نامه ) ]
بیت هفتم
دعات گفتم و دشنام اگر دهی ، سهل است
که با شِکر دهنان خوش بُوَد سؤال و جواب
تو را دعا کردم ، اما اگر تو در پاسخ دعای من دشنام دهی ، به سهولت آن را می پذیرم . چرا که به هر حال میان من و تو گفت و گویی روی داده و با شیرین سخنانی چون تو گفت و شنید خوش و لذّت بخش است .
بیت هشتم
کجایی ای که تَعَنُّت کنی و طعنه زنی ؟
تو بر کناری و ما اوفتاده در غرقاب
ای کسی که مرا ملامت و سرزنش می کنی ، تو کجایی و ما کجا ؟ زیرا تو بر ساحلی و حال غرقه در ژرفای آب را درنمی یابی . [ تعنّت = سرزنش و زخم زبان / کنار = ساحل / غرقاب = آب عمیق و ژرف که سبب غرق شدن گردد ]
بیت نهم
اسیرِ بندِ بلا را چه جای سرزنش است ؟
گرت معاونتی دست می دهد ، دریاب
جای آن نیست که گرفتار دامِ بلا را سرزنش کنی . اگر کمکی از دستت برمی آید ، از او دریغ مدار . [ معاونت = یاری و کمک / دست دادن = کنایه از میسر بودن و امکان داشتن ]
بیت دهم
اگر چه صبرِ من از رویِ دوست ممکن نیست
همی کنم به ضرورت چو صبرِ ماهی از آب
اگر چه برای من مقدور نیست که در فراق یار شکیبایی پیشه سازم ، اما ناگزیر همانند ماهی که از آب بیرون افتاده و برای بازگشتِ به آن می تپد ، در بی تابی عشق او شکیبایی می کنم . [ به ضرورت = به ناچار ]
بیت یازدهم
تو باز دعوی پرهیز می کنی سعدی ؟
که دل به کس ندهم ، کُلُّ مُدَّعِِ کذّاب
ای سعدی باز هم ادعا می کنی که از عشق می پرهیزی و دل به کسی نمی سپاری ؟ بدان که هر لاف زن و ادعا کننده ای دروغگوست . [ کُلّ مدّع کذّاب = هر ادعا کننده و لاف زنی دروغگوست ]
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
دربیت ششم منظور از "کتان" روغن کتان است که قدما در چراغ بجای نفت و گاز از آن استفاده میکردند متشکرم