غزل شمارهٔ ۲۸
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۲۸ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۸ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۲۸ به خوانش زهرا بهمنی
غزل ۲۸ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۲۸ به خوانش سهیل قاسمی
غزل ۲۸ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۸ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۲۸ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲۸ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۸ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۲۸ به خوانش امیر اثنی عشری
حاشیه ها
کمال جانم تو نیز به زیبایی مینویسی و لی این نگاشتن فارسی نمی شود قند بخر شکر ببر ، جانم به قربانت هر کجای این گیتی که باشی در نوشتن و گفتن فارسی چششی است که در مزیدن واژگان هیچ زبانی ان دلکشی و وشی نیست . بنویس و دلم را اسوده دار که از چون تویی سزد پارسی نگاشتن .
با سلام (از خون ..... ) با یک رخ وزیر و تمام لشکریان و اعوان و انصار شاه را از با در اورده و نه یک شاه بلکه هزاران شاه کیش و مات شده اند در برابر رخ او کسی تاب مقاومت ندارد و تسلیم محض میگردد فقط کافی است او بخواهد تو این رخ راببینی (خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم بصورت تو نگاری ندیدم و نشنیدم )
به نظر می رسد هر کس این غزل را سروده ، مدتها گرد شمع فروزان بوستان و گلستان ، پروانه وار ، چرخیده ، و از خرابات ، مست و لایعقل {با عقل خراب در مناجات} آمده
مناجاتی که مورد قبول واقع نشده
درود.
منظور از صافی در بیت آخر می صافی یعنی می پالوده، خالص و ناب است. شیخ می فرمایند عمر باده های پالوده در عصر من به سر آمد!این مصرع ضرب المثل "به ما که رسید آسمان تپید" را به ذهن متبادر می کند. گویا دُردی یا دُرد که ناخالصی های ته نشین شده ی جام شراب است نصیب استاد سخن می گردیده!
"گر چشم دلم بصیر بودی//جز عشق ندیدمی مهمات" به نظر حقیر صحیح تر می آید .
وزن : مفعول ُ مفاعلن مفاعیل ُ
بیت اول
سرمست درآمد از خرابات
با عقلِ خراب در مناجات
او از خرابات مست بیرون آمدو با خِرَدِ تباه شده از مستی ، به مناجات و راز گویی ایستاد . [ سرمست = بی خویش و مدهوش / خرابات = در لغت به معنی میخانه و فاحشه خانه و قمارخانه است . و در اصطلاح صوفیه عبارت است از خراب شدن صفاتِ بشریه و فانی شدن وجودِ جسمانی / خراباتی = مرد کامل که از او معارفِ الهیه بی اختیار صادر شود / عقل خراب = عقل مست شده از باده / مناجات = نجوا و گفتگو کردن ]
بیت دوم
بر خاک فکنده خرقۀ زهد
و آتش زده در لباسِ طامات
او پشیمنۀ پارسایی را بر خاک می افکند و لاف و گزاف و ادعای کشف و کرامات را مانند جامه ای به آتش می کشد . [ خرقه = درلغت به معنی پاره و قطعه ای از جامه و گاه تمام آن است و در اصطلاح صوفیه ، به جامه ای پشمین که غالباََ از پاره های به هم دوخته فراهم آمده است . در ترجمه فرهنگ البسۀ ، در مورد کلمۀ خرقه چنی آمده است . خرقه به معنای لباس یا ردای خشنی است که در شرق ، فقیران و صوفیان بر تن می کنند / طامات = در اصطلاح یعنی ادّعاهای بزرگ و دعوی کرامات و خوارق که سخت عجیب و نادر نماید / آتش در چیزی زدن = کنایه از نابود ساختن و از بین بردن است ]
بیت سوم
دلبردۀ شمعِ مجلسِ او
پروانه به شادی و سعادات
پروانه به شادمانی و خوشبختی ، عاشق و شیفتۀ محفل او گشته است . [ دلبرده = کنایه از شیفته و عاشق است ]
بیت چهارم
جان در ره او به عجز می گفت
کای مالکِ عرصۀ کرامات
دل که از سلوک در راه عشق ناتوان شده بود . به زبان حال می گفت : ای صاحب قلمروِ کرامت و بزرگواری ها و کشف و شهود . [ عرصه = میدان / کرامات = جمع کرامت ، شرح بیت 6 از غزل 12 ]
بیت پنجم
از خونِ پیاده ای چه خیزد ؟
ای بر رخِ تو هزار شه مات
در عرصۀ شطرنج عشقِ تو که هزار شاه در مقابل رُخت سرگردان و مات می شوند . ریختن خونِ پیاده ای ضعیف چه لطفی برای تو دارد . [ چه خیزد = حاصل و سودی ندارد / مات = در اصطلاح شطرنج بازان ، گرفتار و مقیّد شدن شاه شطرنج است و باختن در بازی شطرنج که شاه از حرکت باز می ماند . ( لغت نامه ) ]
بیت ششم
حقّا و به جانت ار توان کرد
با تو به هزار جان ملاقات
حقیقتاََ به جانت سوگند می خورم که اگر عاشق ، هزار جان داشته باشد . نمی تواند با نثارِ آنها به پایت ، به دیدار تو نائل آید . در حالی که من جانی بیش ندارم . [ حقا = حقیقتاََ ، یقیناََ / به جانت = قسم به جان تو ]
بیت هفتم
گر چشمِ دلم بصبر بودی
جز عشق ندیدمی مُهمّات
اگر دلم شکیبا می بود هیچ کاری جز عشق را مهم نمی پنداشت . [ بصبر = صفت است به معنی شکیبا / مهمّات = جمع مهم به معنی کارهای لازم و ضروری ]
بیت هشتم
تا باقی عُمر بر چه آید ؟
بر باد شد آنچه رفت هیهات
افسوس آنچه از عمر گذشت بیهوده بر باد رفت . تا بنگریم که بقیه چون پیش آید و بگذرد . [ هیهات = شرح بیت 10 از غزل 17 / بر باد شدن = کنایه از فانی و نابود شدن است ]
بیت نهم
صافی چو بشد به دَور ، سعدی
زین پس من و دُردیِ خرابات
ای سعدی ، چون با گذشتِ روزگاران و یا در دَورِ می خواران ، می صافی نوشیده شد و به پایان آمد . از این پس ، من دُردی های خرابات را که لایقِ صافی ضمیران است می نوشم . [ صاف = شرابِ پاکیزۀ سَرِ خُم که به دُرد آمیخته نباشد / دُرد = گل و لای تهِ شراب که شراب خواران کم بضاعت به بهای کم می نوشند و مستی آن بیشتر است
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
سلام
اول اردیبهشت سالروز بزرگداشت شیخ اجل سعدی شیرازی بر شما دوستداران ادب فارسی مبارک باد
شاد وسربلند باشید
چون سعدی خوش سخن که دیده
نیکو سخنی به صد کرامات
وزن غزل : مفعول مفاعلن مفاعیل بحر هزج مسدس الحرب مقبوض مقصود ا مناجات : و از گفتن مصدر باب مفاعله از مجرد نجوی بمعنی راز - معنی بیت : از میخانه زندان مست با برون نهاد و با خرد تباه گشته راز میگفت. +خرقة زهد :پشمینه پارسائی ، تشبیه صریح طامات : لاف و گزاف صوفیانه و ادعای کشف وکرامات وخرق عادت - لباس طامات تشبیه صریح - آتش زده در لباس طامات: صفت مرکب ، حال برای فاعل در بیت پیش همچنین است وضع مصراع اول این بیت در نسخه بدل این بیت بصورت دیگر نقل شده که برمتن ترجیح دارد
دل برده شمع مجلس اوست
پروانه دولت و سعادات
معنی بیت بصورت اخیر پروانه اقبال و نیکبختیها دل ربوده و شیفته شمع محفل یارست . در ره او در نسخه بدل در رخ او بجای در ره او آمده که برمتن ترجیح دارد. معنی دو بیت جان عاشق در پیش دیدار یار با ناتوانی این گفته را بر زبان میراند که ای فرمانروای ساخت بزرگواری و خرق عادت در شطرنج عشق تو که هزار شاه در برابر رخ تو مات است، کشتن یک پیاده اثری ندارد؛ مقصود آنکه کشتن عاشق ناتوان را حاصلی نباشد در این بیت با اصطلاحات بازی شطرنج صنعت مراعات نظیر دیده میشود . حقا : قید تأکید جانشین جمله بحقیقت میگویم و یقین باشد - معنی بیت : بحقیقت میگویم و بجان عزیزت سوگند میخورم که عاشق با نثار هزار جان هم بدیدار تو رخصت نیابد.
بصیر در برخی نسخه ها «بصیر» بجای بصیر آمده که برمتن ترجیح دارد . مهمات جمع مهمه امور واجب و ضروری - معنی بیت اگر دیده دل من بصیرت و بینشی داشت جز عشق را از کارهای واجب و لازم نمی شمردم هیهات بفتح اول و سکون دوم بمعنی دور است و در سیاق فارسی از اصوات (شبه جمله است و برای بیان تحسر و تأسف و استبعاد بکار میرود مأخوذ از هیهات اسم فعل عربی که مثلثة الآخر است، حافظ فرماید :
میرفت خیال تو زچشم من و میگفت /هیهات ازین گوشه که معمور نماندست
معنی بیت ندانم که بازمانده ایام زندگی چگونه سپری شود آنچه از عمرم گذشت دریغا که بر باد رفت و هدر شد. - و : حرف اضافه است در اینجا مفید معنی ملازمت. معنی بیت: چون با گذشت روزگار سعدی صافی درون شد، از این پس من (سعدی) و ملازمت بر نوشیدن باده درد آلود خرابات مغان که مهبط نور خداست، حافظ فرماید:
ما و می و زاهدان و تقوی / تا یار سر کدام دارد.
منبع دیوان غزلیات سعدی به کوشش دکتر خطیب رهبر