گنجور

غزل شمارهٔ ۲۸

سرمست درآمد از خرابات
با عقل خراب در مناجات
بر خاک فکنده خرقه زهد
و آتش زده در لباس طامات
دل برده شمع مجلس او
پروانه به شادی و سعادات
جان در ره او به عجز می‌گفت
کای مالک عرصه کرامات
از خون پیاده‌ای چه خیزد
ای بر رخ تو هزار شه مات
حقا و به جانت ار توان کرد
با تو به هزار جان ملاقات
گر چشم دلم به صبر بودی
جز عشق ندیدمی مهمات
تا باقی عمر بر چه آید
بر باد شد آن چه رفت هیهات
صافی چو بشد به دور سعدی
زین پس من و دردی خرابات

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سرمست درآمد از خرابات
با عقل خراب در مناجات
وضعیتی را به تصویر می کشد که یار، سرمست از خرابات بیرون می آید و با عقلِ خراب و مستِ خود در مناجات و نجوا بوده. (در بیت های بعدی به ادامه تصویر می پردازد)
بر خاک فکنده خرقه زهد
و آتش زده در لباس طامات
خرقه و لباسی که زاهد ها می پوشند را به گوشه ای انداخته بود و بر خاک افکنده بود و بر لباسِ طامات (سخنانی که صوفیان در حالت پریشانی می گویند) و لباس صوفیانه آتش زده بود.
دل برده شمع مجلس او
پروانه به شادی و سعادات
پروانه، به شادی و خوشبختی و از سر رضا و شادمانی، دلباخته و دلبرده ی شمعِ مجلسِ او شده بود
جان در ره او به عجز می‌گفت
کای مالک عرصه کرامات
جان در راهِ او با لحنی خشوع آمیز و حاکی از تمجید و ناتوانی می‌گفت: ای صاحب قدرت‌های بزرگ و شگفت. و ای مالکِ عرصه ای که کرامت و کارهای عجیب و خارق العاده در آن هست... (باقیِ گفته و خطاب در بیتِ بعد آمده)
از خون پیاده‌ای چه خیزد
ای بر رخ تو هزار شه مات
خون یک پیاده سرباز چه ارزشی می‌تواند باشد، ای کسی که بر چهره و رخ ِ تو، هزار شاه، مات و مبهوت اند. در بازی شطرنج، پیاده و رخ و شاه و مات وجود دارد و با این نگاه، این معنا در بیت هست که بر رخِ تو هزار شاه مات شده اند. این میان اگر پیاده ای نیز جان خود را از دست بدهد اتفاق مهمی نیفتاده است.
حقا و به جانت ار توان کرد
با تو به هزار جان ملاقات
به جانت قسم می خورم و این حقیقت دارد که اگر با تو به ازای دادنِ هزار جان بتوانم ملاقات کنم، ... (ادامه در بیت بعد)
گر چشم دلم به صبر بودی
جز عشق ندیدمی مهمات
اگر صبورانه به چشمِ دل می توانستم در این دیدار، تو را نگاه کنم، هیچ چیز مهم دیگری به جز عشق در این حالت و لحظه به چشمِ من نمی آمد و نمی دیدم.
تا باقی عمر بر چه آید
بر باد شد آن چه رفت هیهات
باید بود و دید تا این چند زمانِ باقی مانده از عمر چه حاصلی نصیبِ من خواهد شد. افسوس که تا اکنون هر چه از عمر من گذشته، بر باد رفته است. کاش پس از این نصیبی ببرم
صافی چو بشد به دور سعدی
زین پس من و دردی خرابات
حالا که میِ صافی و شرابِ پاک و تصفیه شده در دورِ سعدی به پایان رسیده و تمام شده، از این به بعد ناگزیرم که با دُردیِ خرابات و ته مانده و ناصافِ شرابِ خرابات بسازم

خوانش ها

غزل ۲۸ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۸ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۲۸ به خوانش زهرا بهمنی
غزل ۲۸ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۲۸ به خوانش سهیل قاسمی
غزل ۲۸ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۸ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۲۸ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲۸ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۸ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۲۸ به خوانش امیر اثنی عشری

حاشیه ها

1392/03/22 08:05
امین کیخا

کمال جانم تو نیز به زیبایی مینویسی و لی این نگاشتن فارسی نمی شود قند بخر شکر ببر ، جانم به قربانت هر کجای این گیتی که باشی در نوشتن و گفتن فارسی چششی است که در مزیدن واژگان هیچ زبانی ان دلکشی و وشی نیست . بنویس و دلم را اسوده دار که از چون تویی سزد پارسی نگاشتن .

1394/04/13 15:07
شایق

با سلام (از خون ..... ) با یک رخ وزیر و تمام لشکریان و اعوان و انصار شاه را از با در اورده و نه یک شاه بلکه هزاران شاه کیش و مات شده اند در برابر رخ او کسی تاب مقاومت ندارد و تسلیم محض میگردد فقط کافی است او بخواهد تو این رخ راببینی (خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم بصورت تو نگاری ندیدم و نشنیدم )

1394/12/27 22:02
سمانه ، م

به نظر می رسد هر کس این غزل را سروده ، مدتها گرد شمع فروزان بوستان و گلستان ، پروانه وار ، چرخیده ، و از خرابات ، مست و لایعقل {با عقل خراب در مناجات} آمده
مناجاتی که مورد قبول واقع نشده

1395/09/09 19:12
مینا مرادی

درود.
منظور از صافی در بیت آخر می صافی یعنی می پالوده، خالص و ناب است. شیخ می فرمایند عمر باده های پالوده در عصر من به سر آمد!این مصرع ضرب المثل "به ما که رسید آسمان تپید" را به ذهن متبادر می کند. گویا دُردی یا دُرد که ناخالصی های ته نشین شده ی جام شراب است نصیب استاد سخن می گردیده!

1400/01/29 14:03
محمد شاهوردی

"گر چشم دلم بصیر بودی//جز عشق ندیدمی مهمات" به نظر حقیر صحیح تر می آید .

1401/06/03 16:09
فاطمه زندی

وزن : مفعول ُ مفاعلن مفاعیل ُ

بیت اول

سرمست درآمد از خرابات

با عقلِ خراب در مناجات

او از خرابات مست بیرون آمدو با خِرَدِ تباه شده از مستی ، به مناجات و راز گویی ایستاد . [ سرمست = بی خویش و مدهوش / خرابات = در لغت به معنی میخانه و فاحشه خانه و قمارخانه است . و در اصطلاح صوفیه عبارت است از خراب شدن صفاتِ بشریه و فانی شدن وجودِ جسمانی / خراباتی = مرد کامل که از او معارفِ الهیه بی اختیار صادر شود / عقل خراب = عقل مست شده از باده / مناجات = نجوا و گفتگو کردن ]

 بیت دوم

بر خاک فکنده خرقۀ زهد 

و آتش زده در لباسِ طامات

او پشیمنۀ پارسایی را بر خاک می افکند و لاف و گزاف و ادعای کشف و کرامات را مانند جامه ای به آتش می کشد . [ خرقه = درلغت به معنی پاره و قطعه ای از جامه و گاه تمام آن است و در اصطلاح صوفیه ، به جامه ای پشمین که غالباََ از پاره های به هم دوخته فراهم آمده است . در ترجمه فرهنگ البسۀ ، در مورد کلمۀ خرقه چنی آمده است . خرقه به معنای لباس یا ردای خشنی است که در شرق ، فقیران و صوفیان بر تن می کنند / طامات = در اصطلاح یعنی ادّعاهای بزرگ و دعوی کرامات و خوارق که سخت عجیب و نادر نماید / آتش در چیزی زدن = کنایه از نابود ساختن و از بین بردن است ]

 بیت سوم

دلبردۀ شمعِ مجلسِ او 

پروانه به شادی و سعادات

پروانه به شادمانی و خوشبختی ، عاشق و شیفتۀ محفل او گشته است . [ دلبرده = کنایه از شیفته و عاشق است ]

 بیت چهارم

جان در ره او به عجز می گفت 

کای مالکِ عرصۀ کرامات

دل که از سلوک در راه عشق ناتوان شده بود . به زبان حال می گفت : ای صاحب قلمروِ کرامت و بزرگواری ها و کشف و شهود . [ عرصه = میدان / کرامات = جمع کرامت ، شرح بیت 6 از غزل 12 ]

 بیت پنجم

از خونِ پیاده ای چه خیزد ؟

ای بر رخِ تو هزار شه مات

در عرصۀ شطرنج عشقِ تو که هزار شاه در مقابل رُخت سرگردان و مات می شوند . ریختن خونِ پیاده ای ضعیف چه لطفی برای تو دارد . [ چه خیزد = حاصل و سودی ندارد / مات = در اصطلاح شطرنج بازان ، گرفتار و مقیّد شدن شاه شطرنج است و باختن در بازی شطرنج که شاه از حرکت باز می ماند . ( لغت نامه ) ]

 بیت ششم

حقّا و به جانت ار توان کرد

با تو به هزار جان ملاقات

حقیقتاََ به جانت سوگند می خورم که اگر عاشق ، هزار جان داشته باشد . نمی تواند با نثارِ آنها به پایت ، به دیدار تو نائل آید . در حالی که من جانی بیش ندارم . [ حقا = حقیقتاََ ، یقیناََ / به جانت = قسم به جان تو ]

 بیت هفتم

گر چشمِ دلم بصبر بودی

جز عشق ندیدمی مُهمّات

اگر دلم شکیبا می بود هیچ کاری جز عشق را مهم نمی پنداشت . [ بصبر = صفت است به معنی شکیبا / مهمّات = جمع مهم به معنی کارهای لازم و ضروری ]

بیت هشتم

تا باقی عُمر بر چه آید ؟

بر باد شد آنچه رفت هیهات

افسوس آنچه از عمر گذشت بیهوده بر باد رفت . تا بنگریم که بقیه چون پیش آید و بگذرد . [ هیهات = شرح بیت 10 از غزل 17 / بر باد شدن = کنایه از فانی و نابود شدن است ]

بیت نهم

صافی چو بشد به دَور ، سعدی

زین پس من و دُردیِ خرابات

ای سعدی ، چون با گذشتِ روزگاران و یا در دَورِ می خواران ، می صافی نوشیده شد و به پایان آمد . از این پس ، من دُردی های خرابات را که لایقِ صافی ضمیران است می نوشم . [ صاف = شرابِ پاکیزۀ سَرِ خُم که به دُرد آمیخته نباشد / دُرد = گل و لای تهِ شراب که شراب خواران کم بضاعت به بهای کم می نوشند و مستی آن بیشتر است

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

1402/02/21 21:04
رضا از کرمان

سلام

 اول اردیبهشت سالروز  بزرگداشت شیخ اجل سعدی شیرازی بر شما دوستداران ادب فارسی مبارک باد 

 شاد وسربلند باشید

1403/10/22 16:12
محسن مرتضوی

شرح مختصر این غزل را در کانال زیر ببینید:

 

پیوند به وبگاه بیرونی

1403/10/31 15:12
جلال ارغوانی

چون سعدی خوش سخن که دیده 

نیکو سخنی به صد کرامات

1403/11/15 10:02
عبدالرضا فارسی

وزن غزل  : مفعول مفاعلن مفاعیل بحر هزج مسدس الحرب مقبوض مقصود ا مناجات : و از گفتن مصدر باب مفاعله از مجرد نجوی بمعنی راز - معنی بیت : از میخانه زندان مست با برون نهاد و با خرد تباه گشته راز میگفت. +خرقة زهد :پشمینه پارسائی ، تشبیه صریح طامات : لاف و گزاف صوفیانه و ادعای کشف وکرامات وخرق عادت - لباس طامات تشبیه صریح - آتش زده در لباس طامات: صفت مرکب ، حال برای فاعل در بیت پیش همچنین است وضع مصراع اول این بیت در نسخه بدل این بیت بصورت دیگر نقل شده که برمتن ترجیح دارد

دل برده شمع مجلس اوست

پروانه دولت و سعادات

معنی بیت بصورت اخیر پروانه اقبال و نیکبختیها دل ربوده و شیفته شمع محفل یارست . در ره او در نسخه بدل در رخ او بجای در ره او آمده که برمتن ترجیح دارد. معنی دو بیت جان عاشق در پیش دیدار یار با ناتوانی این گفته را بر زبان میراند که ای فرمانروای ساخت بزرگواری و خرق عادت در شطرنج عشق تو که هزار شاه در برابر رخ تو مات است، کشتن یک پیاده اثری ندارد؛ مقصود آنکه کشتن عاشق ناتوان را حاصلی نباشد در این بیت با اصطلاحات بازی شطرنج صنعت مراعات نظیر دیده میشود . حقا : قید تأکید جانشین جمله بحقیقت میگویم و یقین باشد - معنی بیت : بحقیقت میگویم و بجان عزیزت سوگند میخورم که عاشق با نثار هزار جان هم بدیدار تو رخصت نیابد.
بصیر در برخی نسخه ها «بصیر» بجای بصیر آمده که برمتن ترجیح دارد . مهمات جمع مهمه امور واجب و ضروری - معنی بیت اگر دیده دل من بصیرت و بینشی داشت جز عشق را از کارهای واجب و لازم نمی شمردم هیهات بفتح اول و سکون دوم بمعنی دور است و در سیاق فارسی از اصوات (شبه جمله است و برای بیان تحسر و تأسف و استبعاد بکار میرود مأخوذ از هیهات اسم فعل عربی که مثلثة الآخر است، حافظ فرماید :
میرفت خیال تو زچشم من و میگفت /هیهات ازین گوشه که معمور نماندست

معنی بیت ندانم که بازمانده ایام زندگی چگونه سپری شود آنچه از عمرم گذشت دریغا که بر باد رفت و هدر شد.  - و : حرف اضافه است در اینجا مفید معنی ملازمت. معنی بیت: چون با گذشت روزگار سعدی صافی درون شد، از این پس من (سعدی) و ملازمت بر نوشیدن باده درد آلود خرابات مغان که مهبط نور خداست، حافظ فرماید:
ما و می و زاهدان و تقوی / تا یار سر کدام دارد.

منبع دیوان غزلیات سعدی به کوشش دکتر خطیب رهبر