غزل شمارهٔ ۲۶۶
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۲۶۶ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۶۶ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۲۶۶ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۲۶۶ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۶۶ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۶۶ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۲۶۶ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲۶۶ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۶۶ به خوانش افسر آریا
حاشیه ها
کاش برای سادگی خواند شعر اهی از اعرابگذاری استفاده کنید: مِهر مُهری است که چون نقش حجر مینرود..... اینطوری راحت تر خوانده میشود.
توضیح: در عربی نقش حجر (سنگنگاری) را به عنوان نماد اثر ماندگار و همیشگی میدانند (احتمالأ تحت تأثیر قدرتهای آن روز مثل ایرانیان که سنگنگاری میکردهاند شرح فتوحات را برای ماندگاری در تاریخ) و یک ضرب المثل مشهور عربی است که میگه: «العلم فی صغر کالنقش علی الحجر» یعنی علمی که در کودکی آموخته شود مثل نقشی است که بر سنگ کنده میشود و دائمی خواهد ماند. اینحا هم سعدی مِهری که در دلش است را جاودانی دانسته همچون آن سنگ نگاره....
تشکر فراوان از جناب داتیس ، مثل زیبایی و بهجایی را پیرامون این غزل و بیت دهم یاد کردند.
جناب داتیس در حد درد دل این را گفتند ، خود من هم تا هنگامی که به خواندن اشعار پارسی میلی نداشتم ، یکی از خواستههام این بود که دست کم قسمتهای پیچیده و سخت اشعار رو با یک یا دو حرکتگذاری کمی هموارتر کنند. منتها همانگونه که استاد شمسالحق بیان داشتند ، ناممکن است.
در پایان یک پیشنهاد به استاد شمسالحق دارم ، به نظر من بهتر است در نگارش متنها به جای حداقل از دست کم و به جای حداکثر از دست بالا بهره بگیریم.
با سپاس
استاد من تنها سر همین واژهی حداکثر و حداقل این سخن را گفتم. در سراسر دیوان خواجه شیراز که این دو واژه نیست.
به این بیت از غزل شمارهٔ 442 توجه بفرمایید :
به جان او که گرم دسترس به جان بودی
کمینه پیشکش بندگانش آن بودی
حافظ کمینه را به کار برده ، من حرفم سر همین است ، البته در کمال احترام آن را پیشنهاد داشتم؛ حرف شما را در کل من قبول دارم.
با درود به دوستان من درباره واژه سازی تنها افزون کنم که بسیار بیش از انچه ما گمان می کنیم فارسی در ساختن زبانهای همسایه های ما همکاری کرده است بویژه عربی که بخاطر خوی مهربان و کریم مردمانش بیشترین وامگیری را از فارسی داشته و فارسی هم وامگیری فراوانی را دربرابر از عربی . اما داستان این است که باید یکم واژه های نوین و دانشیک را از پایه فارسی بسازیم دوم اینکه واژه های از پایه فارسی و وامداده شده را باز پس نگیریم تصور کنید به پهلوی اندمان یعنی در نزد در عربی هم عند یعنی نزد اما بهرسو نخست باید این وابستگی ارز یابیده شود بعد یکنفر بفرماید عند تهران ! عربی دوستی با عربی بافی فرق دارد و نیز فارسی دوستی با گنگ نویسی و نژاد پرستی دیگرسان است .ولی انچه رخ داده این است که تا کسی کمی فارسی بنویسد می گویند بهمانی نژاد پرست است و فارسی در خانه خود حق ندارد ناروزمره نگاشته شود . این هم نادرست است . سوم اینکه پروا باید کرد کدام زبان امروزی از آلمانی و فرانسوی و .... از برگردان واژه های انگلیسی دست کشیده است که ما دست بکشیم ؟ مگر فرانسوی ها هتا به e mail که بسیار روان و چکیده است نمی فرمایند کوریل حالا نا دانایان هر چه بفرمایند باید نوشته های مردم دانش باور با مردم گرفتار روزمرگی و دانش ناباور ساناسان و متفاوت باشد چهارم اینکه بزرگترین لغزش یک فراگیرنده فارسی این است که گمان کند فارسی به مایه دانسته های اوست نه فارسی را کرانه ای نیست فارسی میانه مادر دری است و سراسر دانسته می باشد و به کار بردن واژگان پهلوی بیگمان از به کار بردن یک لغت انگلیسی نادانسته بهتر است این یعنی اینکه باید دانایان واژه گزینی بکنند یعنی تا به خوانی ها و منابع اوستایی و سانسکریت آگاه نشده ایم برگردان یک دانش بطور کامل شاید درست از کار در نیاید مثلا انچه جناب حیدری ملایری در فیزیک ستارگان انجام داده اند بخاطر راستیابی و درست بینی و دانش ایشان در این دو زبان کمتر کاویده است ششم اینکه پاره ای لغات داریم که با کمی تغییر زایا می شوند باید این تغییرات را زود انجام داد مثلا قل دادن یعنی چرخاندن به فارسی درست و دیوانی می شود غل دادن و همان که در غلتیدن هم هست و غالوک یعنی مهره ای در گروه کمان که غل می خورد حالا که ما کلی ابزارک داریم که یک مهره در میانشان دارند که بهر سو بخواهیم می چرخند مانند joy stick باید غالوک را زنده کنیم یعنی فرصتی هست که انرا جان ببخشیم و گرنه باید goy stick که چوب شادی کردن معنی می دهد و خود انگلیسی ها آنرا در نیافته اند و لغتی مسخره بر ان نهاده اند بپذیریم . تا بیگاه هم از این پگاه اگر در مورد واژه گزینی بنویسم باز هم سخنی می ماند . ولی به عنوان آخرین گفته افزون کنم کوشش برای پاک سازی رزمیارانه و نظامیوار زبان و نیز هر موضوع هنری دیگری به گمان من درست از کار در نمی آید عربی های پیدا شده در فارسی هم باید باشد زیرا مردم ما و دبیرانمان انها را برگزیده اند و هتا بیشتر باید بکوشیم که عربی را به زیبا ترین ریخت و شکلش هم بیاموزیم ..
پس پردازش ( بعد التحریر )
فارسی بیکران واژه دارد و این شوخی نیست و نه نژاد پرستانه. بکار گیری واژه های فارسی از گردش افتاده گورداری و گورشکافی نیست چنانچه هر لغتی با هر شکلی از هر زبانی بکار بردن با نسخه اینکه نباید سخت گرفت روا نیست ولی باید کوشش در واژه سازی هر چند همگانی باشد باید بزرگان این مردم کوشش برای برگردان کلی دانش های نوین بکنند و به این موضوع باید نیم نگاهی داشت . همیشه پیروان این دیدمان که باید از خانی ها و بنمایه های کهن فارسی برخوردار بود متهم به نژاد پرستی و سر سپردگان این نظریه که باید با سست گیری و تساهل هر لغتی را پذیرفت متهم به بیگانه پرستی بوده اند و این هر دو تند رویی است باید سر رشته به دانایان سپرده شود و هر کس که فارسی می داند خودش را ارزیاب فارسی نداند فارسی انجه که مادرمان یادمان داده نیست بلکه فراتر چهارسوتر و فرانگرستنی تر است .
«عیب» در خوانش فعلی معرفه فرض شده و «قدیم» به معنای ذاتی و ازلی و در مقابل «محدث» شبیه به این مصرع خیام در نظر گرفته شده:
«
تا کی ز قدیم و محدث امیدم و بیم
چون من رفتم جهان چه محدث چه قدیم
»
معرفه به این معنی که (=این عیب که در موردش صحبت میکنم در من ذاتی است)
احتمالا چسباندن قدیم به عیب با کسرهٔ بعد از عیب (عیبِ قدیم) هم درست باشد (عیب قدیمی، نکره بگیریم عیب را).
نکره به این معنی که (=من این عیب قدیمی را دارم که ...)
تا نظر صاحبنظران چه باشد.
حمید رضای گرامی
زحمت افزا می شوم ، و در من این عیب قدیم است...
می بینید که من نیز بلا تشبیه دچار همین گرفتاری ام ( به قول امروزی ها بی می و معشوق اموراتم نمی گذرد !)
باری " این " عیب را معرفه ( شناسه ) میکند و هم ار عیب قدیم باشد ( با کسره اضافه)
اما شیخ می فرماید این " عیب " قدیمی است دیگر عیوبم بدین قدمت نیستند و شاید بدر رفتنی . در حالی که
" عیب قدیم " شیخ را از دیگر معایب برکنار می داند
و مانا در نهان سراینده و خداوند آگاه ترین است.
گفت سعدی هنرش هست فقط لاف سخن
به سرت گرسرمن همچو هنر می نرود