غزل شمارهٔ ۲۶۱
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۲۶۱ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۶۱ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۲۶۱ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۲۶۱ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۶۱ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۶۱ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۲۶۱ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲۶۱ به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
به گمانم بیت دوم به این صورت است:
آن یار که بااو به ارادت نظری هست
باما، مگر اورا به عنایت نظری بود
یا رب شب دوشین چه مبارک سحری بود
کان میوه که از صبر برآمد شکری بود
گویم قمری بود کس از من نپسندد
کو را به سر کشته هجران گذری بود
رویی نتوان گفت که حسنش به چه ماند
باغی که به هر شاخ درختش قمری بود
من بعد حکایت نکنم تلخی هجران
گویی که در آن نیم شب از روز دری بود
بیت دوم اینگونه خوانده میشود:
آن دوست که ما را به ارادت نظری هست با او،مگر او را به عنایت نظری بود
مگر او را به عنایت نطری بود:که شاید(به امید آنکه) از روی مهربانی نگاهی نماید:
ای که پنجاه رفت و در خوابی
مگر این پنج روزه دریابی
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
یا به زبان امروزی (تو نگو اینجوری بود ولی من نمیدانستم)
من نمیدانستم ولی تو نگو او با من مهربان بود.
یکی از دوستان مخلص را
مگر آواز من رسید به گوش
جناب 7
من هرچه میکوشم مانای بیت دوم را بدین گونه که آمده است ، در نمی یابم ، به گمانم آن گونه که دکتر ترابی اُورده است درست می نماید
داستان من و اوست، دوستی که من به وی ارادت دارم شب دوشین نظر عنایتی به من انداخته است ..وزین پس از هجران گله نخواهم کرد که میوه شکیبایی شیرین تر از شکر بود، دری از روز در نیمه شبان، قمری بر هر شاخ درخت و رسیدن به جهانی فراتر از وصف و بیان،.
دوستان ،
شاعر است و معشوق( اول کس و سوم کس)
بیت مور اشاره آقای ترابی ،جنابان ناشناخته و 7 به گمانم ندین صورت است:
" آن دوست که با او به ارادت نظری هست
با من مگر اورا به عنایت نظری بود "
از شیخ ارادت است و از معشوق عنایت
و جایی برای اول کس جمع ( ما)نمی ماند و چند بیت
سپس تر تنها از من و او سخن میگوید.
حافظ با شعر ان یار کز او خانه ما جای پری بود ب استقبال سعدی رفته و بسیاری از شعرهای دیگرش رو بر وزن شعرهای سعدی سروده
شابد مفید باشد:
"من بودم و او؟ نی! قلم اندر سر من کش..." یعنی که من و اویی در کار نبود. روی وجود من در آن شب خط بکش...
"دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند/و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند*** چه مبارک سحری بود و ه فرخنده شبی/ آن شب قدر که این تازه براتم دادند!"
دربارهی معشوق غزل های سعدی همیشه در بین محققین و مفسرینِ اشعارش بحث و اختلاف نظر وجود داشته ، عدهای بر این باورند که معشوق شعر سعدی زمینی است و عده ای دیگر معشوق غزلیاتش را فرا زمینی (الهی) میپندارند ،
اما آنچه که مسلم است ارادت عجیب سعدی به این معشوق است ، تا آنجا که با وجود او دیگر مجالی برای دیدن خودش نمییابد ، او در یک بیت این ارادت را چنین به تصویر میکشد:
«من بودم و او ، نی قلم اندر سرِ من کش!!!
با او نتوان گفت ، وجود دگری بود ... »
ابتدا میگوید که من و معشوقم با هم در یک جا بودیم اما بلافاصله گفتهی خود را تکذیب میکند و میگوید: نه ، اشتباه کردم ، من نبودم ، من را با قلم خط بزن ، فقط او بود ، راستش را بخواهی جایی که او باشد دیگر منی وجود نخواهد داشت ، او بود و تنها او....
آقای سعید سلام
پی معنی این بیت بودم که تفسیر شما بهترین بود. سپاس.
در عالم وصفش به جهانی برسیدم
کاندر نظرم هر دو جهان مختصری بود...
آوازه سعدی بگرفت جمله آفاق
زیرا که نگاه سخنش بر قمری بود