گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۱

یا رب شب دوشین چه مبارک سحری بود
کاو را به سر کشته هجران گذری بود
آن دوست که ما را به ارادت نظری هست
با او مگر او را به عنایت نظری بود
من بعد حکایت نکنم تلخی هجران
کان میوه که از صبر برآمد شکری بود
رویی نتوان گفت که حسنش به چه ماند
گویی که در آن نیم شب از روز دری بود
گویم قمری بود کس از من نپسندد
باغی که به هر شاخ درختش قمری بود
آن دم که خبر بودم از او تا تو نگویی
کز خویشتن و هر که جهانم خبری بود
در عالم وصفش به جهانی برسیدم
کاندر نظرم هر دو جهان مختصری بود
من بودم و او نی قلم اندر سر من کش
با او نتوان گفت وجود دگری بود
با غمزه خوبان که چو شمشیر کشیده‌ست
در صبر بدیدم که نه محکم سپری بود
سعدی نتوانی که دگر دیده بدوزی
کان دل بربودند که صبرش قدری بود

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یا رب شب دوشین چه مبارک سحری بود
کاو را به سر کشته هجران گذری بود
هوش مصنوعی: ای خدا، شب گذشته چه سحر خوش‌یمنی بود که آن را به یاد کشته شده عشق نگذرانیدم.
آن دوست که ما را به ارادت نظری هست
با او مگر او را به عنایت نظری بود
هوش مصنوعی: دوستی که ما به او علاقه‌مندیم، آیا او هم به ما توجه و نگاهی محبت‌آمیز دارد؟
من بعد حکایت نکنم تلخی هجران
کان میوه که از صبر برآمد شکری بود
هوش مصنوعی: دیگر از تلخی جدایی سخن نخواهم گفت، زیرا نتیجهٔ صبر، شیرینی‌ای دارد که شایستهٔ یادآوری است.
رویی نتوان گفت که حسنش به چه ماند
گویی که در آن نیم شب از روز دری بود
هوش مصنوعی: توان گفت که جمال او چه شباهتی دارد، گویی در نیمه شب که تاریکی است، در روز روشنایی درگاهی وجود دارد.
گویم قمری بود کس از من نپسندد
باغی که به هر شاخ درختش قمری بود
هوش مصنوعی: می‌گویم اگر کسی نپسندد قمری را، باغی که هر درختش قمری دارد، به دردش نمی‌خورد.
آن دم که خبر بودم از او تا تو نگویی
کز خویشتن و هر که جهانم خبری بود
هوش مصنوعی: در آن لحظه که از وجود او آگاه شدم، تا زمانی که تو از خودت و هر کسی در جهان خبری نداشتی.
در عالم وصفش به جهانی برسیدم
کاندر نظرم هر دو جهان مختصری بود
هوش مصنوعی: به خاطر تو و وصف تو به مرزهای جهان رسیدم، به طوری که برای من هر دو جهان تنها چیزانی کوچک و ناچیز به نظر می‌رسیدند.
من بودم و او نی قلم اندر سر من کش
با او نتوان گفت وجود دگری بود
هوش مصنوعی: من تنها بودم و او نبود، قلم را روی سرم کشیده‌اند و نمی‌توانم درباره او صحبت کنم، چرا که وجودی دیگر هست.
با غمزه خوبان که چو شمشیر کشیده‌ست
در صبر بدیدم که نه محکم سپری بود
هوش مصنوعی: من با نگاهی به بازیگوشی و ناز خوبان مواجه شدم که همچون شمشیر به تیزی و خطرناک است. در برابر این زیبایی، صبر و تحمل من زیر سؤال رفت، چرا که نه سلاحی محکم و نه پناهی برای خود یافتم.
سعدی نتوانی که دگر دیده بدوزی
کان دل بربودند که صبرش قدری بود
هوش مصنوعی: تویی که نمی‌توانی چشم‌پوشی کنی از آنچه دیده‌ای، چون دل را دزدیده‌اند و صبر آن دل نیز به اندازه‌ای بود که تحمل نداشت.

خوانش ها

غزل ۲۶۱ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۶۱ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۲۶۱ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۲۶۱ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۶۱ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۶۱ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۲۶۱ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲۶۱ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1392/10/08 23:01
دوستدار

به گمانم بیت دوم به این صورت است:
آن یار که بااو به ارادت نظری هست
باما، مگر اورا به عنایت نظری بود

1394/06/06 23:09
...

یا رب شب دوشین چه مبارک سحری بود
کان میوه که از صبر برآمد شکری بود
گویم قمری بود کس از من نپسندد
کو را به سر کشته هجران گذری بود

1394/06/07 00:09
...

رویی نتوان گفت که حسنش به چه ماند
باغی که به هر شاخ درختش قمری بود
من بعد حکایت نکنم تلخی هجران
گویی که در آن نیم شب از روز دری بود

1395/09/27 22:11
۷

بیت دوم اینگونه خوانده میشود:
آن دوست که ما را به ارادت نظری هست با او،مگر او را به عنایت نظری بود
مگر او را به عنایت نطری بود:که شاید(به امید آنکه) از روی مهربانی نگاهی نماید:
ای که پنجاه رفت و در خوابی
مگر این پنج روزه دریابی
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
یا به زبان امروزی (تو نگو اینجوری بود ولی من نمیدانستم)
من نمیدانستم ولی تو نگو او با من مهربان بود.
یکی از دوستان مخلص را
مگر آواز من رسید به گوش

1395/09/29 03:11
ناشناخته

جناب 7
من هرچه میکوشم مانای بیت دوم را بدین گونه که آمده است ، در نمی یابم ، به گمانم آن گونه که دکتر ترابی اُورده است درست می نماید
داستان من و اوست، دوستی که من به وی ارادت دارم شب دوشین نظر عنایتی به من انداخته است ..وزین پس از هجران گله نخواهم کرد که میوه شکیبایی شیرین تر از شکر بود، دری از روز در نیمه شبان، قمری بر هر شاخ درخت و رسیدن به جهانی فراتر از وصف و بیان،.

1395/11/29 09:01
پریشان روزگار

دوستان ،
شاعر است و معشوق( اول کس و سوم کس)
بیت مور اشاره آقای ترابی ،جنابان ناشناخته و 7 به گمانم ندین صورت است:
" آن دوست که با او به ارادت نظری هست
با من مگر اورا به عنایت نظری بود "
از شیخ ارادت است و از معشوق عنایت
و جایی برای اول کس جمع ( ما)نمی ماند و چند بیت
سپس تر تنها از من و او سخن میگوید.

1395/11/29 09:01
Sep

حافظ با شعر ان یار کز او خانه ما جای پری بود ب استقبال سعدی رفته و بسیاری از شعرهای دیگرش رو بر وزن شعرهای سعدی سروده

1396/03/31 19:05
فرخ مردان

شابد مفید باشد:
"من بودم و او؟ نی! قلم اندر سر من کش..." یعنی که من و اویی در کار نبود. روی وجود من در آن شب خط بکش...

1399/08/16 15:11
پریسا

"دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند/و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند*** چه مبارک سحری بود و ه فرخنده شبی/ آن شب قدر که این تازه براتم دادند!"

1401/05/28 12:07
سعید

درباره‌ی معشوق غزل های سعدی همیشه در بین محققین و مفسرینِ اشعارش بحث و اختلاف نظر وجود داشته ، عده‌ای بر این باورند که معشوق شعر سعدی زمینی است و عده ای دیگر معشوق غزلیاتش را فرا زمینی (الهی) می‌پندارند ،

اما آنچه که مسلم است ارادت عجیب سعدی به این معشوق است ، تا آنجا که با وجود او دیگر مجالی برای دیدن خودش نمی‌یابد ، او در یک بیت این ارادت را چنین به تصویر می‌کشد:

 

«من بودم و او ، نی قلم اندر سرِ من کش!!!

با او نتوان گفت ، وجود دگری بود ... » 

 

ابتدا میگوید که من و معشوقم با هم در یک جا بودیم اما بلافاصله گفته‌ی خود را تکذیب میکند و می‌گوید: نه ، اشتباه کردم ، من نبودم ، من را با قلم خط بزن ، فقط او بود ، راستش را بخواهی جایی که او باشد دیگر منی وجود نخواهد داشت ، او بود و تنها او....

 

1404/03/11 09:06
شاهین معت

آقای سعید سلام

پی معنی این بیت بودم که تفسیر شما بهترین بود. سپاس. 

1402/10/16 02:01
سفید

 

در عالم وصفش به جهانی برسیدم

کاندر نظرم هر دو جهان مختصری بود...

 

 

1403/09/28 01:11
جلال ارغوانی

آوازه سعدی بگرفت جمله آفاق

زیرا که نگاه سخنش بر قمری بود