غزل شمارهٔ ۲۴۶
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۲۴۶ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۴۶ به خوانش فاطمه زندی
غزل ۲۴۶ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۲۴۶ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۲۴۶ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۴۶ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۴۶ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۲۴۶ به خوانش تناز پیراسته
غزل شمارهٔ ۲۴۶ به خوانش نازنین بازیان
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
با سلام
فکر کنم در سطر ششم به جای کلمه جعد باید زلف نوشته شود.
Salam...beyte 3vom bayad goft هر سر زلف تو مجموع پریشان دلیست....
در ضمن بیت اول مصرع دوم باید با کلمه رهروان شروع شود نه سروران...با سپاس
اگر کل آرایه های ادبی این غزل را بخواهیم استخراج کنیم و توانایی این کار را نداشته باشیم .آیا جوانمردی هست که در حد توانش این کار را انجام دهد و در حاشیه بنویسد و زکات علمش را به ناتوانی بپردازد!!! چون واقعا لازمش دارم
برام حکم مرگ و زندگی داره...برسم جوانمردی
چند بیت از این شعر رو علیرضا قربانی خونده، واقعا زیبا از آب در اومده...
تصنیف دلبرا، آواز: حمیدرضا نوربخش و آهنگساز: پرویز مشکاتیان بسیار زیباست.
در باب این که «هر خم از جعد پریشان تو زندان دلیست» بر «هر سر زلف تو مجموع پریشان دلیست» ارجح است: جعد، موی تابدار است. حال پریشان که باشد، پیچ و تاب آن بیشتر. و جعد پریشان خمهای زیادی دارد. تشبیه خم مو به زندان و اسیران کمند در مصرع بعدی، لطافت بینظیری به این بیت دادهاند. حالا شما بگویید کدام بیان به هنر سخن حضرت سعدی نزدیکتر است؟
سلام
برنامه یک شاخه گل شماره 447 رو گوش بدین از استاد شجریان
چقدر زیبا خواندنش....
جعد زلف است و زلف نیست ،جعد زلف پیچیده و تابدار است
مجعد، مرغول ( و نه مرقول)
سلام
آقای گلپا هم این غزل را به زیبایی در دستگاه نوا در برنامه ی شماره ی 396 یک شاخه گل اجرا کرده اند ، پیشنهاد می کنم گوش دهید.
هرچند ذوقیست ولی میشه گفت این غزل برترین غزل تاریخ ادبیات ایرانه. سعدی براستی خداوندگار احساس و غزله
در بیت دهم ، باید 《حُکمت 》 خوانده شود ، که اشتباه در برخی از آثار و خوانندگان معروف ، حِکمت خوانده میشود . چرا که از قرینه ابیات که خطابی اند ، برداشت میشود این کلمه هم خطابی خوانده شود نه مفهومی .
تعریف جناس : جناس به معنای آوردن کلماتی با تلفظ نزدیک به یکدیگر است.
جناس یکسانی و همسانی دو یا چند واژه در واجهای سازنده را گویند.
به دو کلمه هم جنس یا هم معنی که در یک مصراع یا بیت به کار میرود، ارکان جناس گویند.
1) جناس تام : کلماتی که لفظ یکسان و معنای متفاوتی دارند. مانند : شیر ، شیر – گور ، گور
2.خسروی در دشت با یوز و باز
آن دو روبه را ز هم افکند باز
2) جناس ناقص یا محرّف : اختلاف در حرکت دو کلمه است:
شکر کند چرخ فلک، از مَلِک و مُلک و مَلِک
کز کرم و بخشش او، روشن و بخشنده شدم
پس مرا منّت از اُستاد بُوَد
که به تعلیم من اُستاد اِستاد
یادآرید ای مِهان زین مرغِ زار یک صبوحی در میان ِ مَرغزار
3) جناس زائد : جناسی که یکی از کلمات یک حرف اضافه داشته باشد
لوس و ملوس|قامت و قیامت
شرف مرد به جود است و کرامت نه سجود
هر که این هر دو ندارد عدمش به ز وجود
روی در رویِ دوست کن بگذار
تا عدو پشت دست می خاید
الهی گردن گردون شود خُرد
که فرزند جهان را جملگی برد
4) جناس مرکب : جناسی است که از دو کلمه ، یکی ساخت بسیط و ساده ،و دیگری ساخت مرکب دارد.
هر خم از جعد پریشان تو زندان دلیست
تا نگویی که اسیران کمند تو کمند
5) جناس مطرّف : درجناس مطرّف ، اختلاف در حرف رَوی است. ( حرف رَوی : به آخرین حرف اصلی قافیه ، حرف رَوی می گویند.) مانند : آزاد ، آزار / باد ، بام / مقام ، مقال
6) جناس خط : دراین نوع جناس ، تفاوت در نقطه ی کلمات است . مانند: درست ، درشت |سیر ، شیر
نوعروسی چو سرو تر بالان گشت روزی ز چشم بد نالان
7) جناس لفظ : دراین جناس ، کلمات باهم در تلفظ یکسان هستند ولی املای متفاوتی دارند . مانند : خاست و خواست|فِراق و فَراغ |ارز و عرض
8 ) جناس اشتقاق : دراین جناس ممکن است کلمات هم ریشه باشند مانند : رسول ، رسیل ، ارسال، که هرسه از رَسَلَ مشتق شده اند.
*** گاهی ممکن است ، دو واژه شبیه هم باشند؛ به طوری که فکر کنیم از یک ریشه باشند ؛ که به آن جناس شبه اشتقاق می گویند مانند : کمان ، کمین از یک ریشه نیستند ولی ما تصور می کنیم که هم ریشه اند.
9) جناس قلب یا مقلوب : این جناس را کمتر به عنوان جناس مطرح می کنند. اما از توابع جناس است.در این صورت قلب ، جا به جا شدن حروف یک کلمه است. مثل : سُبحان ، سَحبان ؛ که دراین مثال حروف «ح» و «ب» جابه جا شده اند.
*** گاهی اوقات ، قلب به طور کامل اتفاق می افتد. مانند : راز ، زار که دراین مثال کلمه ، کاملا وارونه شده است.
چقدر کامل و دقیق توضیح دادین ممنون از شما، خدا خیرتون بده، خیلی خوب بود و خیلی خوب یادگرفتم 😍❤️
من در بیت اول مانده ام و در جستجوی آن دلبرم که پیش وجودش همه خوبان عدمند قافیه میخواهم چکار آرایه ادبی بچارم آید به باقی غزل نرسیده ام هنوز در بیت اولم
واقعا محو این غزل هستم ...بسیار زیبا ...نمیدانم چگونه توصیف کنم !...
سلام
آهنگ "دلبرا پیش وجودت عدمند از علیرضا قربانی" در قسمت آهنگ ها نیست! و نمیشه اضافه کرد! در گوگل سرچ کنید اون آهنگ فوق العاده است.
گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به همند...
درود
این اثر حضرت سعدی....با نوای روح بخش نابغه آواز استاد اکبر گلپایگانی و ویولن استاد همایون خرم رو با هیچ اجرایی نمیتوان مقایسه کرد....فراتر از واژه فوق العاده و زیباست..
قتل اینان که روا داشت که صید حرمند...
یک شاخه گل 447 اجرای استاد شجریان گویی دیگر نیاز به تفسیر وتوضیح نیست واقعا که خداوند گار آواز برازنده شان است ❣️❣️✋✋
اقای شجریان یک اجرایی با گروه پایور دارند که همین غزل را در دستگاه نوا مجددا خوانده اند که کاملا با اجرای قبلی شان متفاوت است. تصنیف نبود ز رخت قسمت ما غیر نگاهی را هم در اغاز و پایان خوانده اند. ان اجرا برای زمانی است که شجریان مسیر خودش را پیدا کرده و ان شجریانی شده است که ماندگار شد. بیت : غم دل با تو نگویم .. را در نهفت نوا طوری خوانده اند که به جرات هیچ خواننده ای نزدیکش هم نمیرود. شجریان استاد نوا و نهفت خواندن بود. هم نوا را معرفی کرد، هم بسیار خواند و هم نهفت را به نمایش گذاشت. در ان اجرای شاخه گل، بیت: هر خم از زلف ... را در گوشه گوشت خوانده است که هم بسیار زیبا است و هم درامد گوشت را هم خوانده است که هیچ خواننده ای نخوانده. در نوا و مرکب خوانی هم گوشت را اجرا کرده است. به زور نوا میخواندند و نهفت هم به زور یک بیت. شجریان یاد داد که میشود نهفت را در ۵ بیت هم خواند. نابغه ای بود. اشعار سعدی را یه میان عامه اورد و بهترین غزل ها را خواند.
دم عیسی نبی در سخن سعدی بین
گو بخوانند زپیش وزپست هم بدمند
« ما ترک سر بگفتیم ، تا درد سر نباشد »
گویی به ترک سر هم ، دیگر اثر نباشد
می سوزم از فراقت ، دایم به اشتیاقت
کی می شود که باشی ، مهرت به بر نباشد
در خیل عاشقانت ، مجنون چو من نیابی
لیلای من کجایی ؟ کز تو خبر نباشد
جان می دهم برایت ، دل گشته سرسرایت
آن چون و این چرایت ، کم بی ثمر نباشد
دل پر کشد به سویت ، هی سر زند به کویت
جز از خیال رویت ، فکری دگر نباشد
اثنای عالمی را ، گشتم ولی ندیدم
مثلت ، مثالت ای جان ، در بحر و بر نباشد
غایب ز دیدگانی ، حاضر به قلب و جانی
در غیبتت نگارا ، لطف حضر نباشد
«آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند »
در کارگاه هستی ، زان خوبتر نباشد
زیبا شود جهانی ، غم را ز دل برانی
در جای جای گیتی ، چشمی که تر نباشد
اکنون که بیقرارم ، گرمای محفلم باش
ترسم رسد زمانی ، چشمم به در نباشد
#رضارضایی « بیقرار »