گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴۴

یار با ما بی‌وفایی می‌کند
بی‌گناه، از من جدایی می‌کند
شمع جانم را بکشت آن بی‌وفا
جای دیگر روشنایی می‌کند
می‌کند با خویش خود بیگانگی
با غریبان آشنایی می‌کند
جوفروش است آن نگار سنگ‌دل
با من او گندم نمایی می‌کند
یار من اوباش و قلاش است و رند
بر من او خود پارسایی می‌کند
ای مسلمانان به فریادم رسید
کآن فلانی بی‌وفایی می‌کند
کشتی عمرم شکسته است از غمش
از من مسکین جدایی می‌کند
آن‌چه با من می‌کند اندر زمان
آفت دور سمایی می‌کند
سعدی شیرین سخن در راه عشق
از لبش بوسی گدایی می‌کند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یار با ما بی‌وفایی می‌کند
بی‌گناه، از من جدایی می‌کند
هوش مصنوعی: دوست بدون هیچ‌گونه دلیلی به ما بی‌وفایی می‌کند و از من دوری می‌جوید.
شمع جانم را بکشت آن بی‌وفا
جای دیگر روشنایی می‌کند
هوش مصنوعی: آن بی‌وفا با بی‌محلی و بی‌وفایی‌اش شعله جانم را خاموش کرد، اما در جایی دیگر همچنان نورافشانی می‌کند.
می‌کند با خویش خود بیگانگی
با غریبان آشنایی می‌کند
هوش مصنوعی: انسانی که با خودش بیگانه است، با دیگران نیز آشنایی پیدا می‌کند و ارتباط برقرار می‌کند.
جوفروش است آن نگار سنگ‌دل
با من او گندم نمایی می‌کند
هوش مصنوعی: عشق من به آن معشوق سنگدل، مانند فروشنده‌ای است که گندم را به شکل زیبا و جذابی نشان می‌دهد، ولی در واقعیت، او فقط به فکر خود است و هیچ توجهی به احساسات من ندارد.
یار من اوباش و قلاش است و رند
بر من او خود پارسایی می‌کند
هوش مصنوعی: دوست من از آدم‌های بی‌خیال و بی‌توجه است، اما خودش به گونه‌ای زندگی می‌کند که انگار خیلی پاک و درستکار است.
ای مسلمانان به فریادم رسید
کآن فلانی بی‌وفایی می‌کند
هوش مصنوعی: ای مسلمانان، به کمک من بیایید که آن شخص به من وفا نمی‌کند و به من خیانت می‌ورزد.
کشتی عمرم شکسته است از غمش
از من مسکین جدایی می‌کند
هوش مصنوعی: کشتی زندگی من به خاطر غم‌ها شکسته است و این درد جدایی را برای من، که ضعیف و بی‌نوا هستم، به ارمغان می‌آورد.
آن‌چه با من می‌کند اندر زمان
آفت دور سمایی می‌کند
هوش مصنوعی: آن‌چه که در حال حاضر بر من می‌گذرد، شبیه به اتفاقاتی است که در زمان اوج و زیبایی آسمان رخ می‌دهد.
سعدی شیرین سخن در راه عشق
از لبش بوسی گدایی می‌کند
هوش مصنوعی: سعدی، شاعر دوست‌داشتنی، در مسیر عشق از زبانش به‌گونه‌ای صحبت می‌کند که گویی یک گدا درخواست بوسه می‌کند.

خوانش ها

غزل ۲۴۴ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۴۴ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۲۴۴ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۲۴۴ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۴۴ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۴۴ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۲۴۴ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲۴۴ به خوانش فاطمه زندی

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"ساز آواز حدی و پهلوی"
با صدای امیر اثنی عشری (آلبوم در بهاران)

حاشیه ها

1392/03/25 00:05
سید محمد زضا

(قلاشست) این یعنی چی ؟

1392/03/25 00:05
مینا

برادر خوبم سید محمدرضاقلاشست همان قلاش است میباشد و قلاش هم همان کلاش که حتما میدانید به معنی حیله گرو رند است

1392/03/25 11:05
سید محمد زضا

شرمنده از بی سوادی.

1392/03/25 12:05
امین کیخا

سید درود به تو همین که بخوانی درمیابی درود پاکان به تو

1392/03/25 14:05
مینا

سید جان همین که میخوانی یعنی بیسواد نیستی ومثل خیلی از ما دچار بیدقتی هستی و نوشتن اسمت بصورت محمدزضامهر تاییدیست بر حرفهایم،به قول یکی از دوستانم برخوان تا برهی

1392/03/20 01:06
آرام

با سلام
معنای مصرع دوم بیت هشتم ( آفت دور سمایی) را میخواستم! ممنون

1393/10/25 15:12
ناشناس

یعنی آفت دور آسمانی :))))))

1394/07/02 04:10
ناشناس

قدح چون دور ما باشد به هشیاران مجلس ده
مرا بگذار تا حیران بماند چشم در ساقی

1394/07/02 04:10
ناشناس

آن چه با من می‌کند اندر زمان
آفت دور سمایی می‌کند
آفت دور سماوی= بدبیاری-کم شانسی-بخت پریشان
آنچه بر من میگذرد از پریشانی و بخت پریشان من است
خاقانی:
همه کارم ز دور آسمانی
چو دور آسمان شد زیر و بالا

1395/07/06 23:10
نیلوفر

درود. لطفا معنی بیت (جوفروشست آن نگار سنگ دل....) را شرح دهید.با تشکر

1395/07/06 23:10
۷

جوفروشست آن نگار سنگ دل
با من او گندم نمایی می‌کند
یارم وانمود میکند با من مهربان است ولی اینجور نیست او ریاکار است و نامهربان
جوفروش گندم نما=ریاکار

1395/07/07 11:10
nabavar

نیلوفر گرامی
در تأئید فرمایش 7 ، عطار نمونه ی زیبایی ارائه کرده :
شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی
هر لحظه به دام دگری پا بستی
گفت شیخا هر آنچه گویی هستم
آیا تو چنان که می نمایی هستی”
آن شیخ را گندم نمای جو فروش دانسته،
چون به خلوت میرود آن کار دیگر می کند.
زنده باشید

1395/08/24 20:10
نیلوفر

تشکر از توضیح شما بزرگواران

1395/10/10 01:01
م ، س

دوستان ، کتاب شعری به دستم رسید به نام ” هلهله “
دیدم غزلی دارد به همین مضمون به نام ”درمان“ بخوانید
درمان
آن سیه مو طره ی گیسو پریشان می کند
زان پریشانی ِما را هم دو چندان می کند
گاه گاهی بر لب بام آید و گویی زند
دل اگر گویست ناز خود چو چو گان می کند
گاه در کویش مرا می بیند اما همچو ماه
روی را در هاله ای چون ابر پنهان می کند
کفر زلفش روی ما از مسجد و منبر گرفت
حال بازی با شکنج زلف ِ ایمان می کند
دیدمش در باغ با ناز فراوان در گذر
در قیاس ِ قد خود سرو خرامان می کند
چشم مستش طعنه بر مستی ساغر می زند
گوییا سودا ، نها ن با می فروشان می کند
غمزه ای گر میکند این عادت مادام اوست
این عجب هر باره این دل را خروشان میکند
دل مدامم گوش می پیچد ، خدا را چاره ای
این صنم لطفی کجا با خرقه پوشان می کند
آن نسیمی را که بوی زلف او آورده بود
گفتم این مشکین درون سینه طوفان می کند
نوش داروییست گفت این نافه برخونین دلان
چون طبیبان سحر ها رندانه بر جان میکند
گفتمش بنگر ” نیا “ را حال و روزش را ببین
عاشق شیدا و یا دیوانه درمان میکند ؟
مانا باشید

1395/10/10 16:01
مسعود

غزل زیبایی ست
..
کفر زلفش روی ما از مسجد و منبر گرفت
حال بازی با شکنج زلف ِ ایمان می کند
..
مرسی م ، س گرامی

1395/10/11 05:01
پریشان روزگار

در باره گدایی بوسه ، با شیخ هم رای نیستم، می باید
می دزدید ،چه میگویند:
دزدی بوسه عجب دزدی پر منفعتی است
که اگر بازستانند ، دو چندان گردد!!

1402/08/14 23:11
علی یزدانی

سلام 

این شعر را استاد مختاباد خیلی زیبا خوانده اند 

1403/08/22 00:10
جلال ارغوانی

سعدی شیرین سخن در ملک شعر

پادشاهست وخدایی می کند