غزل شمارهٔ ۲۴۴
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۲۴۴ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۴۴ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۲۴۴ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۲۴۴ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۴۴ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۴۴ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۲۴۴ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲۴۴ به خوانش فاطمه زندی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
(قلاشست) این یعنی چی ؟
برادر خوبم سید محمدرضاقلاشست همان قلاش است میباشد و قلاش هم همان کلاش که حتما میدانید به معنی حیله گرو رند است
شرمنده از بی سوادی.
سید درود به تو همین که بخوانی درمیابی درود پاکان به تو
سید جان همین که میخوانی یعنی بیسواد نیستی ومثل خیلی از ما دچار بیدقتی هستی و نوشتن اسمت بصورت محمدزضامهر تاییدیست بر حرفهایم،به قول یکی از دوستانم برخوان تا برهی
با سلام
معنای مصرع دوم بیت هشتم ( آفت دور سمایی) را میخواستم! ممنون
یعنی آفت دور آسمانی :))))))
قدح چون دور ما باشد به هشیاران مجلس ده
مرا بگذار تا حیران بماند چشم در ساقی
آن چه با من میکند اندر زمان
آفت دور سمایی میکند
آفت دور سماوی= بدبیاری-کم شانسی-بخت پریشان
آنچه بر من میگذرد از پریشانی و بخت پریشان من است
خاقانی:
همه کارم ز دور آسمانی
چو دور آسمان شد زیر و بالا
درود. لطفا معنی بیت (جوفروشست آن نگار سنگ دل....) را شرح دهید.با تشکر
جوفروشست آن نگار سنگ دل
با من او گندم نمایی میکند
یارم وانمود میکند با من مهربان است ولی اینجور نیست او ریاکار است و نامهربان
جوفروش گندم نما=ریاکار
نیلوفر گرامی
در تأئید فرمایش 7 ، عطار نمونه ی زیبایی ارائه کرده :
شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی
هر لحظه به دام دگری پا بستی
گفت شیخا هر آنچه گویی هستم
آیا تو چنان که می نمایی هستی”
آن شیخ را گندم نمای جو فروش دانسته،
چون به خلوت میرود آن کار دیگر می کند.
زنده باشید
تشکر از توضیح شما بزرگواران
دوستان ، کتاب شعری به دستم رسید به نام ” هلهله “
دیدم غزلی دارد به همین مضمون به نام ”درمان“ بخوانید
درمان
آن سیه مو طره ی گیسو پریشان می کند
زان پریشانی ِما را هم دو چندان می کند
گاه گاهی بر لب بام آید و گویی زند
دل اگر گویست ناز خود چو چو گان می کند
گاه در کویش مرا می بیند اما همچو ماه
روی را در هاله ای چون ابر پنهان می کند
کفر زلفش روی ما از مسجد و منبر گرفت
حال بازی با شکنج زلف ِ ایمان می کند
دیدمش در باغ با ناز فراوان در گذر
در قیاس ِ قد خود سرو خرامان می کند
چشم مستش طعنه بر مستی ساغر می زند
گوییا سودا ، نها ن با می فروشان می کند
غمزه ای گر میکند این عادت مادام اوست
این عجب هر باره این دل را خروشان میکند
دل مدامم گوش می پیچد ، خدا را چاره ای
این صنم لطفی کجا با خرقه پوشان می کند
آن نسیمی را که بوی زلف او آورده بود
گفتم این مشکین درون سینه طوفان می کند
نوش داروییست گفت این نافه برخونین دلان
چون طبیبان سحر ها رندانه بر جان میکند
گفتمش بنگر ” نیا “ را حال و روزش را ببین
عاشق شیدا و یا دیوانه درمان میکند ؟
مانا باشید
غزل زیبایی ست
..
کفر زلفش روی ما از مسجد و منبر گرفت
حال بازی با شکنج زلف ِ ایمان می کند
..
مرسی م ، س گرامی
در باره گدایی بوسه ، با شیخ هم رای نیستم، می باید
می دزدید ،چه میگویند:
دزدی بوسه عجب دزدی پر منفعتی است
که اگر بازستانند ، دو چندان گردد!!
سلام
این شعر را استاد مختاباد خیلی زیبا خوانده اند
سعدی شیرین سخن در ملک شعر
پادشاهست وخدایی می کند