گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۷

یار باید که هر چه یار کند
بر مراد خود اختیار کند
زینهار از کسی که در غم دوست
پیش بیگانه زینهار کند
بار یاران بکِش که دامنِ گل
آن بَرَد کاحتمالِ خار کند
خانه عشق در خراباتست
نیکنامی در او چه کار کند ؟
شهربند هوای نفس مباش
سگ شهر استخوان شکار کند
هر شبی یار شاهدی بودن
روز هشیاریت خمار کند
قاضی شهر عاشقان باید
که به یک شاهد اختصار کند
سر سعدی سرای سلطانست
نادر آن جا کسی گذار کند

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یار باید که هر چه یار کند
بر مراد خود اختیار کند
مراد: آرزو خواست / اختیار کردن: برگزیدن و پسندیده داشتن. / معنی: دوست کسی است که هر چیز را که یار برگزید آن را بر خواست خویش ترجیح دهد. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
زینهار از کسی که در غم دوست
پیش بیگانه زینهار کند
زینهار (اول) شبه جمله است، بپرهیز و برحذر باش / زینهار کردن: امان خواستن، پناه جستن / جناس تام و ردّ الصدر على العجز: زینهار / تضاد: دوست، بیگانه. / معنی: بر حذر باش از دوستی که از اندوه یار در پیش بیگانگان شکوه‌ای کند و از آنان امان بخواهد! - منبع: شرح غزل‌های سعدی
بار یاران بکِش که دامنِ گل
آن بَرَد کاحتمالِ خار کند
احتمال کردن: تحمل و بردباری کردن / کنایه: بار کسی را کشیدن (درد و رنج کسی را تحمل کردن) / استعاره مکنیه: دامن گل / جناس لاحق: بار، یار، خار / تناسب: گل، خار / جناس خط: بار، یار / معنی: جور یار را تحمل کن؛ زیرا کسی می‌تواند دامنی از گل فراهم آورد که بتواند نیش خار را تحمل نماید. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
خانه عشق در خراباتست
نیکنامی در او چه کار کند ؟
خرابات: -> ۲۸٫۱ / تشبیه: عشق به خانه (اضافه تشبیهی) / معنی: سرمنزل عشق کوی خرابات است. نیکنامی در خرابات که جای رندان عاشق است، چه ارزشی خواهد داشت و چه کاری می‌تواند کرد؟ - منبع: شرح غزل‌های سعدی
شهربند هوای نفس مباش
سگ شهر استخوان شکار کند
کنایه: شهربند (زندانی و گرفتار) / تشبیه مرکب: مصراع اول مشبّه، مصراع دوم مشبّه‌به. / معنی: اسیر و زندانی هوای نفس و آرزوهای باطل خویش مباش؛ زیرا سگانی که در شهر زندگی می‌کنند چیزی جز استخوان نصیبشان نمی‌شود. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
هر شبی یار شاهدی بودن
روز هشیاریت خمار کند
شاهد: معشوق زیبا / خمار: ملالت و سردردی که ساعتی پس از خوردن شراب و زایل شدن نشئه آن عارض می‌شود که با نوشیدن جامی دیگر این خماری برطرف می‌گردد. / تضاد معنوی: هشیاری، خمار / معنی: اگر هر شب با شاهدی سپری کنی و عمر در شاهدبازی به سر بری، در روز هوشیاری در اندوه عمر از دست رفته خمارآلوده و پریشانی. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
قاضی شهر عاشقان باید
که به یک شاهد اختصار کند
اختصار کردن: بسنده و اکتفا کردن. / آرایه استخدام: شاهد ۱ - در پیوند با قاضی، آن که شهادت دهد ۲ - در پیوند با عاشقان، معشوق. / معنی: آن قاضی که در شهر عاشقان به داوری می‌پردازد باید برخلاف رسم و سنت، که برای داوری به دو شاهد نیاز هست، به یک شاهد برای شهادت یا به یک معشوق بسنده نماید. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
سر سعدی سرای سلطانست
نادر آن جا کسی گذار کند
سرّ: درون و نهان / نادر: قید، به ندرت و کمتر. / مجاز: سر (دل) سلطان (عشق) / واج‌آرایی: تکرار حرف «س». / معنی: محل راز سعدی، یعنی دل او، جایی است که سلطان عشق در آن منزل دارد و بعید است که کسی بتواند در سراپرده سلطان عشق راه یابد. - منبع: شرح غزل‌های سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی 

خوانش ها

غزل ۲۳۷ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۳۷ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۲۳۷ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۲۳۷ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل ۲۳۷ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۳۷ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۳۷ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲۳۷ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1392/01/14 18:04
امین کیخا

زینهار شبه جمله است یعنی بر حذر باش معنی های دیگر ان یکی مهلت و أمان و نیز البته می باشد احتیاط هم امده است

1395/03/25 11:05
۷

قاضی شهر عاشقان باید
که به یک شاهد اختصار کند

قاضی به دو شاهد بدهد فتوی شرع/در مذهب عشق شاهدی بس باشد

1395/03/25 11:05
روفیا

بسیار زیبا!
با دو دلبر در ره توحید نتوان رفت راست
یا رضای دوست باید یا هوای خویشتن

1395/03/25 12:05
سیدمحمد

روفیا بانو
درود
با دو دلبر در ره توحید نتوان رفت راست
یا رضای دوست باید یا هوای خویشتن
گمان نمی کنید ره توحید رفتن نیز به خاطر دل است که باز همان برای خود خواستن است، خود خواهی ، همان دلبر اول و هوای خویشتن داشتن ؟.
زنده باشید

1395/03/25 13:05
روفیا

غیر از این نیست دوست عزیز:
همچنین هر کاسبی اندر دکان
بهر خود کوشد نه اصلاح جهان
ولی اگر ما منافع حقیقی خود را بشناسیم مصالح یار و در همان راستا منافع جهان نیز تامین خواهد شد!

1395/03/25 13:05
روفیا

هوای خویشتن هوای هوس ها و منافع کاذب است که ما را از کامیابی حقیقی باز می دارد.

1395/03/25 14:05
روفیا

دوست عزیز
منطقه امن یا safe zone برای ما آدمیان سرزمین پهناوری نیست،
تنها یک لبه تیغ باریک است که در آن هم منافع حقیقی ما تامین می شود هم کسی صدمه نمی بیند،
اندکی لغزش ما را به یکی از دو سوی لبه تیغ می اندازد،
این سو قربانی شدن خودمان است لیک ما نمی خواهیم قربانی شویم، موهبت زیستن را نمیخواهیم هدر دهیم، ما خودمان را دوست داریم!
آن دگر سو قربانی شدن دیگران است، ما این را نیز نمی خواهیم، ما اصلا نمی توانیم میان جیغ های دلخراش برخاسته از درد دیگران آسوده خاطر زیست کنیم،
ما تنها یک انتخاب داریم، لبه تیغ!

1395/03/25 18:05
گمنام

جناب شمس ،
بعید ندانید از سامرست موام است ، به یقین میگویم.

1397/08/10 16:11
۷

شهربند هوای نفس مباش
سگ شهر استخوان شکار کند
سعدیا نه سگی ماند نه هم استخوانی
شهر در خاک شد به که زان هیچ ندانی

1397/08/12 12:11
مفقود الاثر

بذار رک و راست بگم
دوران کرشمه و ناز در شاهوار و این حرفا گذشته ,
حالا حافظ و سعدی اصلا فرق دارن همیشگی آن ,
شمام اگه این طرز گفتار رو پی بگیرید بی رودربایسی بگم به جایی نمی رسید
الان مثلا شرح پریشانی وحشی بافقی رو بخونید , سبک کاملا عوض شده
ولی خب اگه واسه دل خودتون نوشتین خیلیم خوبه

1397/08/12 12:11
مفقود الاثر

یه خورده , البته بیشتر از یه خورده هم تحت تاثیر حافظ هستید
شاعر باید خودش باشه شبیه هیچکس نباشه تا واقعا شاعر باشه

1397/08/12 19:11
محسن.۲

نادر...عزیز
دوست دارم نظر شما را که می دانم سابقه ی خوب در شعر دارید بدانم و همچنین از دوستان گرامی و فرهیخته 7 و 8
ممنونم
ضمناً : غزل از من نیست

1397/08/12 20:11
مفقود الاثر

ببخشید رفیق که نظر دادم
دیدم هیچکس جوابتو نداد گفتم جور کش بقیه باشم یه وقت دلخور نشی

1397/08/13 01:11
ناصر

محسن جان
این غزل کمتر از غزل های خوب دیگران نیست
بار اول که خواندم کمی شکن داشت ولی بار دوم به نظر روان و ساده آمد .
پیداست که هم وزن همین غزل سعدی ست.
در انتخاب لغات و نو آوریِ واژه ها دقت شده و شاعر خوب از عهده بر آمده.
سخن عشق را از هر زبان که می شنوی نا مکرر است.
من عاشق شعر عاشقانه ام ، مخصوصاً سبک کلاسیک {قدیمی}
در انتظار بیت تخلص هستم

1397/08/13 03:11
نادر..

درود محسن. 2 گرامی
در مجموع غزلی زیباست با معانی عالی
اما انسجام لازم بین ابیات وجود ندارد..کمی پراکنده است و آنگونه که باید روان نیست دوست من
به گمانم شاعر می توانست معانی مورد نظر خود را بهتر، گویاتر و شیرین تر در قالب یک غزل منسجم به نظم درآرد

1398/06/13 09:09
گویان

در ارتباط با مورد لبه تیغ که بانو روفیا
فرمودند من یاد شعری از مارین سوسکو
افتادم
دلم به حال پروانه ها می سوزد
وقتی چراغ را خاموش می کنم
و به حال خفاش ها
وقتی چراغ را روشن می کنم ...
نمی شود قدمی برداشت
بدون آن که کسی برنجد؟

1403/10/27 00:12
جلال ارغوانی

نه عجب زشعر تو سعدی

که زیک گل بهار کند

صد هزار بلبل مست

به سخنت افتخار کند