گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۵

بلبلی بی‌دل نوایی می‌زند
بادپیمایی هوایی می‌زند
کس نمی‌بینم ز بیرون سرای
و اندرونم مرحبایی می‌زند
آتشی دارم که می‌سوزد وجود
چون بر او بادِ صبایی می‌زند
گرچه دریا را نمی‌بیند کنار
غرقه‌حالی دست و پایی می‌زند
فتنه‌ای بر بام باشد تا یکی
سر به دیوارِ سرایی می‌زند
آشنایان را جراحت مرهمست
زان که شمشیر، آشنایی می‌زند
حیف باشد دست او در خون من
پادشاهی با گدایی می‌زند
بنده‌ام گر بی‌گناهی می‌کشد
راضیم گر بی خطایی می‌زند
شکر نعمت می‌کنم گر خلعتی
می‌فرستد یا قفایی می‌زند
ناپسندیده‌ست پیش اهل رای
هر که بعد از عشق رایی می‌زند
محتسب گو چنگ میخواران بسوز
مطرب ما خوش به تایی می‌زند
دود از آتش می‌رود خون از قتیل
سعدی این دم هم ز جایی می‌زند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بلبلی بی‌دل نوایی می‌زند
بادپیمایی هوایی می‌زند
نوا: نغمه و آواز / زدن (اوّل): «خواندن، چه‌چه زدن، نغمه‌سرایی بلبل و دیگر پرندگان  خوش‌آواز و گویا «زدن» بدین معنی جز در مورد خواندن پرندگان خوش‌آواز به کار نرفته است.» (لغت‌نامه) / هوا: آرزو، عشق و هوس / زدن (دوم): کردن. (لغت‌نامه) / کنایه: بیدل (عاشق و شیفته، شیدا). باد‌پیما (بی‌چیز و تهی‌دست، بیچاره و درمانده). / معنى: بلبل عاشقی نغمه‌سرایی می‌کند و عاشق تهی‌دست آرزویی می‌کند و هوسی می‌بازد. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
کس نمی‌بینم ز بیرون سرای
و اندرونم مرحبایی می‌زند
مرحبا: -> ۱۰۳٫۷ / زدن: گفتن و سرودن (لغت‌نامه) / تضاد: بیرون، اندرون / معنی: کسی را در بیرون سرای مشاهده نمی‌کنم؛ اما قلبم از درون به معشوق نادیدنی مرحبا و خوش‌آمد می‌گوید. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
آتشی دارم که می‌سوزد وجود
چون بر او بادِ صبایی می‌زند
باد صبا: -> ۳۴٫۳ / کنایه: سوزاندن وجود (آتش زدن و نابود کردن وجود) / تناسب: آتش، می‌سوزد. / معنی: در درونم آتشی هست که وقتی آهم مثل باد بر آن می‌زند، شعله‌ور می‌گردد و وجودم را می‌سوزاند. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
گرچه دریا را نمی‌بیند کنار
غرقه‌حالی دست و پایی می‌زند
کنار: کناره و ساحل / حالی: اکنون، این زمان / دست و پا زدن: به حرکت درآوردن دست و پا، تلاش و کوشش کردن / تناسب: دریا، کنار، غرقه / استعاره مرکب: بیت در معنایی جز معنای مناسب با فضای غزل به کار رفته است؛ بدین ترتیب که با توجه به بیتهای قبلی سعدی فضاسازی دیگری کرده و همان موضوع را در پردهٔ «غرقه» و «دریا» یعنی عاشق و عشق نشان داده است؛ بنابراین این بیت مشبّه‌به است به جای موضوعی که سعدی در ذهن دارد. / معنی: انسان غرقه‌گشته گرچه ساحل را نمی‌بیند؛ اما به امید نجات دست و پایی می‌زند. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
فتنه‌ای بر بام باشد تا یکی
سر به دیوارِ سرایی می‌زند
کنایه: فتنه (معشوق و محبوب شورانگیز). سر به دیوار زدن (بی‌تاب و قرار گشتن) / معنی: حتماً معشوقی بر بام هست که عاشق بی‌قرار این‌سان سر بر دیوار خانه می‌کوبد. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
آشنایان را جراحت مرهمست
زان که شمشیر، آشنایی می‌زند
آشنا: در مصراع اول به معنی عاشق و یار و دوست و در مصراع دوم به معنی معشوق آمده است. / جراحت: زخم / مرهم: دارویی که بر جراحت نهند. / نوعى رد‌الصّدر على العجز: آشنا / تضاد: جراحت، مرهم. / معنی: برای آشنایان زخم شمشیر دوست چون مرهمی است؛ زیرا این زخم و ضربت را آشنا وارد می‌سازد. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
حیف باشد دست او در خون من
پادشاهی با گدایی می‌زند
حیف: -> ۱۱٫۶ /  زدن: جنگیدن و حمله کردن، مبارزه و ستیزه نمودن. / کنایه: دست در خون کسی داشتن (کشتن و مورد اذیت و آزار قرار دادن) / تضاد: پادشاه، گدا / معنی: حیف است که دستان او به خون من آلوده شود زیرا او پادشاهی است که با فقیری چون من در افتاده است. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
بنده‌ام گر بی‌گناهی می‌کشد
راضیم گر بی خطایی می‌زند
کنایه: بنده بودن (مطیع فرمان بودن، چاکر و غلام بودن) / معنی: اگر او مرا بدون آنکه مرتکب گناهی گشته باشم بکشد، بنده اویم و چنانچه بدون خطا مرا بزند، خرسندم. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
شکر نعمت می‌کنم گر خلعتی
می‌فرستد یا قفایی می‌زند
خلعت: جامه‌ای که امیری یا بزرگی به کسی بخشد. / قفا زدن: پس گردنی و سیلی زدن، ضربت و آسیب رساندن / کنایه: قفا زدن (ترک و رها کردن) / تضاد معنوی: خلعت فرستادن، قفا زدن. / معنی: اگر خلعتی بفرستد یا قفایی بزند شکر نعمت‌های او را به جا می‌آورم. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
ناپسندیده‌ست پیش اهل رای
هر که بعد از عشق رایی می‌زند
اهل رای: صاحب خرد، دوراندیش / معنی: آن کس که پس از اندیشه عشق اندیشه‌ای به خود راه می‌دهد، کارش در نظر اندیشه‌وران ناپسندیده است. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
محتسب گو چنگ میخواران بسوز
مطرب ما خوش به تایی می‌زند
محتسب -> ۷۷٫۶ / چنگ: ← ۲۷٫۱۱ / مطرب: به طرب آرنده، رامشگر و نوازنده / تا: کوتاه شدهٔ تار به معنی رشته و سیم (واژه نامه موسیقی ایران زمین) / معنی: به محتسب بگو مانعی ندارد که چنگ مستان را در هم شکند؛ زیرا مطرب ما با یک سیم هم خوش می‌نوازد. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
دود از آتش می‌رود خون از قتیل
سعدی این دم هم ز جایی می‌زند
قتیل: مقتول، کشته / دم: آه سوزان و آتشین / تشبیه مرکب: مصراع اول متضمن دو مشبّه‌به، مصراع دوم مشبّه / جناس لاحق: دم، هم / معنی: همچنان که هر جا دودی است، از آتشی بر‌می‌خیزد و هر کجا خونی است، از  کشته‌ای جاری گشته است، سعدی هم این دم سوزناک خویش را از آتش درون بر‌می‌آورد. - منبع: شرح غزل‌های سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی 

خوانش ها

غزل ۲۳۵ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۳۵ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۲۳۵ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل ۲۳۵ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۲۳۵ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۳۵ به خوانش تناز پیراسته
غزل شمارهٔ ۲۳۵ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۳۵ به خوانش نازنین بازیان

حاشیه ها

1395/09/22 02:11
۷

محتسب گو چنگ میخواران بسوز
مطرب ما خوش به تایی می‌زند
نوازنده ما با یک تار هم خوب مینوازد.
چنگ=سازی با هشت یا نه تا(تار) و بسیار کهن که پیشینه آن به پنج هزار سال پیش بازمیگردد و گویند رامتین آن را ساخته است.

1397/01/27 19:03
۷

آتشی دارم که می‌سوزد وجود
چون بر او باد صبایی می‌زند
آتشی در من افتاده که با هر خبری که از دوست به من میرسد بیشتر زبانه می کشد.
فتنه‌ای بر بام باشد تا یکی
سر به دیوار سرایی می‌زند
تا فتنه ای بر بام نیاید که دیده شود عاشقی پیدا نمی شود که سر به دیوار بکوبد

1397/01/27 19:03
۷

آشنایان را جراحت مرهمست
زان که شمشیر آشنایی می‌زند
زخم دلباختگان خود مرهم است زیرا نشان شمشیر دلبران است که همیشه با آنان است.
اگر با دیگرانش بود میلی
چرا ظرف مرا بشکست لیلی

ناپسندیده‌ست پیش اهل رای
هر که بعد از عشق رایی می‌زند
از نگاه اندیشمندان ناپسند است هر که بعد از عاشقی چاره اندیشی کند.
یا خربزه نخور یا خوردی پای لرز آن بایست.
یا مرو با یار ازرق پیرهن
یا بکش بر خان و مان انگشت نیل
دوستی با پیلبانان یا مکن
یا بکن خانه ای درخورد پیل

1397/08/10 03:11
۷

دود از آتش می‌رود خون از قتیل
سعدی این دم هم ز جایی می‌زند
دم گرم سعدی بیخودی نیست که دلی خونین و پرسوز دارد.

1402/03/29 20:05
فاطمه یاوری

چقد شبیه به اون شعره ی شهریاره

1403/10/27 01:12
جلال ارغوانی

سعدی خوش گوی می داند فلک

هر زمان ساز جدایی می زند

زین سبب از لفظ شیرین دری

ساز شادی ورهایی می زند

پادشاه شاعران باشد ولی

پیش او دم از گدایی می زند