اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دو چشم مست تو کز خواب صبح برخیزند
هزار فتنه به هر گوشهای برانگیزند
هوش مصنوعی: دو چشمان زیبای تو که از خواب بیدار میشوند، باعث بروز هزاران مشکل و آشوب در هر گوشهای خواهند شد.
چگونه انس نگیرند با تو آدمیان
که از لطافت خوی تو وحش نگریزند
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است مردم با تو دوست نشوند، در حالی که لطافت و نیکی وجود تو آنقدر است که حتی حیوانات نیز از تو دوری نمیکنند؟
چنان که در رخ خوبان حلال نیست نظر
حلال نیست که از تو نظر بپرهیزند
چنانکه: همانگونه که، همانطور که / خوبان: جمع
خوب، زیبارویان / نظر: نگاه / آرایه تکرار: حلال نیست / نوعی عکس: نظر کردن بر رخ
خوبان حلال نیست، نظر نکردن بر رخ تو حلال نیست. / معنی: همان طور که در شرع
نگریستن به چهره زیبارویان روا نیست، دیده برگرفتن از تو نیز حلال و جایز نیست. - منبع: شرح غزلهای سعدی
غلام آن سر و پایم که از لطافت و حسن
به سر سزاست که پیشش به پای برخیزند
سزا: شایسته و سزاوار / کنایه: غلام
کس بودن (مرید و مطیع کسی بودن) / به سر پیش کسی به پای بودن (با جان و دل آماده
خدمت و بندگی بودن) / معنی: در برابر آن زیبایی لطیف که شایسته است آدمی در پیش او
سر بر زمین بنهد، اظهار بندگی و عبودیت کند. - منبع: شرح غزلهای سعدی
تو قدر خویش ندانی ز دردمندان پرس
کز اشتیاق جمالت چه اشک میریزند
چه: در اینجا ضمیر تعجبی و برای کثرت است، چه قدر،
چه بسیار. / کنایه: دردمندان (عاشقان). / معنی: تو قدر خود را نمیدانی، از
دردمندان عشق خویش بپرس که عاشقان در آرزوی جمال زیبایت چه بسیار اشک میبارند! - منبع: شرح غزلهای سعدی
قرار عقل برفت و مجال صبر نماند
که چشم و زلف تو از حد برون دلاویزند
قرار رفتن: بیقرار و آرام شدن / مجال: فرصت / حد:
اندازه، مقدار / دلآویز: دلربا و گیرا، فتّان / استعارهٔ مکنيه: (تشخیص): عقل و
صبر / معنی: عقل بیقرار شد و شکیبایی امکان جولان از کف داد؛ چرا که چشم و زلف
تو بیش از حد دلربا و فتّاناند. - منبع: شرح غزلهای سعدی
مرا مگوی نصیحت که پارسایی و عشق
دو خصلتند که با یکدِگَر نیامیزند
خصلت: خوی و صفت. / معنی: مرا پند مده، زیرا
پرهیزگاری و عشق ورزیدن خصلتهایی هستند که با هم در یک جا جمع نمیشوند. - منبع: شرح غزلهای سعدی
رضا به حکم قضا اختیار کن سعدی
که شرط نیست که با زورمند بستیزند
رضا: -> ۱۵۹٫۳ / قضا: حکم الهی، سرنوشت / جناس
ناقص و لاحق: رضا، قضا. / معنی: ای سعدی از حکم تقدیر خشنود باش؛ زیرا ستیزیدن با
قدرتمندان شرط عقل نیست. - منبع: شرح غزلهای سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی
حاشیه ها
خدانکنه سعدی بخواد از کسی تعریف کنه... یعنی طرف بعد از اینکه بفهمه این شعر درباره ی اون سروده شده... ادعای حکومت بر عالم و آدم نکنه جای شکر داره... بس که دلنواز و دلرباست این شعر...چقدر عالی... چقدر زیبا و شور انگیز از مقصود تعریف کرده...
غلام آن سر و پایم که از لطافت و حسن
به سر سزاست که پیشش به پای برخیزند
تو قدر خویش ندانی ز دردمندان پرس
کز اشتیاق جمالت چه اشک میریزند
فدای خاک پاکت سعدی...
در مصرع دوم بیت دوم به کلمه "وحش" مشکوکم ، بنظرم "وحوش " درست میاد
بدلایل زیر
اول آنکه وحش فرد است و نگریزند جمع لذا تناسبی نیست
دوم آنکه کلمه "آدمیان " در مصرع اول بیت دوم که باز اتفاقا باز جمع است مقارنتی با "وحش " ندارد
سوم آنکه کلمه وحش حس روان بودن را در شعر و مخاطب میکاهد
در مصرع دوم بیت دوم به کلمه "وحش" مشکوکم ، بنظرم "وحوش " درست میاد
بدلایل زیر
اول آنکه وحش فرد است و نگریزند جمع لذا تناسبی نیست
دوم آنکه کلمه "آدمیان " در مصرع اول بیت دوم که باز اتفاقا جمع است مقارنتی با "وحش " ندارد
سوم آنکه کلمه وحش حس روان بودن را در شعر و مخاطب میکاهد
1402/03/17 13:06
احمد مستان
این نظر مستلزم تغییر در دو کلمه است،
و ظاهرا وحش معنای جمعی داره و مفردش (وحشیّ) است
(باغ وحش)
1396/02/06 02:05
جواد از مارچین
این غزل را استاد تاج اصفهانی اجرا کردند
1401/08/19 13:11
Rasoul Zarei
خدا رحمت کنه استاد تاج رو که چقدر زیبا اجرا کردند ، روحشون شاد
و اما اون دوستمون که فرمودند در مصرع دوم از بیت دوم واژه وحوش درسته ، باید عرض کنم اگه چنین باشه وزن شعر بهم میخوره و در صورتی فرمایش شما صحیح هست که واژه قبلش هم ((خویت)) باشه
1403/10/27 01:12
جلال ارغوانی
به هر زمان ومکان شعر سعدی ارگویند
به پیش گفته او شاعران زجای برخیزند