گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۰

شاید این طلعت میمون که به فالش دارند
در دل اندیشه و در دیده خیالش دارند
که در آفاق چنین روی دگر نتوان دید
یا مگر آینه در پیش جمالش دارند
عجب از دام غمش گر بجهد مرغ دلی
این همه میل که با دانهٔ خالش دارند
نازنینی که سر اندر قدمش باید باخت
نه حریفی که توقع به وصالش دارند
غالب آن‌ست که مرغی چو به دامی افتاد
تا به جایی نرود بی پر و بالش دارند
عشق لیلی نه به اندازهٔ هر مجنونی‌ست
مگر آنان که سر ناز و دلالش دارند
دوستی با تو حرام‌ست که چشمان کَشَت
خون عشاق بریزند و حلالش دارند
خُرَما دور وصالی و خوشا درد دلی
که به معشوق توان گفت و مجالش دارند
حال سعدی تو ندانی که تو را دردی نیست
دردمندان خبر از صورت حالش دارند

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شاید این طلعت میمون که به فالش دارند
در دل اندیشه و در دیده خیالش دارند
شاید: از مصدر شایستن، شایسته و سزاوار است ٫ طلعت: چهره و صورت ٫ میمون: بایمن، خجسته و مبارک / فال: شگون، پیش‌بینی نیکو ٫ خیال: تصور چیزی در ذهن هنگامی که در پیش چشم نباشد، تصویر معشوق / تناسب: طلعت، دل، دیده / معنی: شایسته و سزاوار است که این چهره مبارکی را که چون فال نیک است، همانند اندیشه‌ای در دل و تصویری خیالی در چشم بدارند. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
که در آفاق چنین روی دگر نتوان دید
یا مگر آینه در پیش جمالش دارند
آفاق: جمع افق، کرانه‌ها و سرزمین‌های جهان / دگر: کوتاه شدهٔ دیگر، قید نفی، ابداً، هرگز / معنی: زیرا چنین چهره‌ای را هرگز نمی‌توان در دنیا دید، مگر اینکه در پیش چهرهٔ زیبای او آینه‌ای قرار دهند و تصویر او را در آینه بنگرند. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
عجب از دام غمش گر بجهد مرغ دلی
این همه میل که با دانهٔ خالش دارند
تشبیه: غم به دام، دل به مرغ و خال به دانه (اضافهٔ تشبیهی) / تناسب: دام، مرغ، دانه / معنی: جای تعجب دارد که مرغ دل با توجه به تمایلی که به دانهٔ خال تو دارد، بتواند خود را از کمند تو برهاند. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
نازنینی که سر اندر قدمش باید باخت
نه حریفی که توقع به وصالش دارند
نازنین: با ناز و زیبا، گرامی و دوست‌داشتنی ٫ حریف: یار یکدل و یکرنگ، دوست هم‌پیاله و باده‌نوش / کنایه: سر اندر قدم کسی باختن (خود را فدای کسی کردن). / معنی: او موجود عزیزی است که باید سر در قدمش باخت و از آن حریفان نیست که  توان رسیدن به او را چشم داشت. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
غالب آن‌ست که مرغی چو به دامی افتاد
تا به جایی نرود بی پر و بالش دارند
غالب: بیشتر، اکثر اوقات / تناسب: مرغ، دام، پر، بال / معنی: رسم این است که وقتی پرنده اسیر دامی شود برای اینکه نتواند پرواز کند و به  جای دیگری رود پر و بالش را می‌چینند و بی‌پر و بالش می‌کنند. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
عشق لیلی نه به اندازهٔ هر مجنونی‌ست
مگر آنان که سر ناز و دلالش دارند
لیلی و مجنون: -> ۷/۱۰ /  ناز: عشوه، عدم التفات معشوق به عاشق ٫ دلال: ناز و غمزه، اشاره به چشم و ابرو، کرشمه / معنی: دوست داشتن لیلی کار هر عاشق مجنون‌صفتی نیست، مگر عاشقانی که ناز و عشوه معشوق را برتابند. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
دوستی با تو حرام‌ست که چشمان کَشَت
خون عشاق بریزند و حلالش دارند
گش (کش): خوب و زیبا / استعارة مکنیه: چشمان (به قرینه خون ریختن و حلال دانستن آن). / معنی: مهر‌ورزی با تو روا نیست؛ زیرا چشمان خوش و زیبایت نه تنها خون دلدادگان را می‌ریزند، بلکه آن را حلال هم می‌دانند. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
خُرَما دور وصالی و خوشا درد دلی
که به معشوق توان گفت و مجالش دارند
دور: روزگار، عهد / مجال داشتن: فرصت یافتن / معنی: چه خوش است روزگار وصال و درد دلی که عاشقان فرصت و مجال طرح آن را  نزد معشوق داشته باشند! - منبع: شرح غزل‌های سعدی
حال سعدی تو ندانی که تو را دردی نیست
دردمندان خبر از صورت حالش دارند
صورت حال: چگونگی حال / معنی: تو که دردی نداری، حال سعدی را در‌نمی‌یابی فقط انسان‌های دردمند می‌توانند تصوری از حال او داشته باشند. - منبع: شرح غزل‌های سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی 

خوانش ها

غزل ۲۳۰ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۳۰ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۲۳۰ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل ۲۳۰ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۲۳۰ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۳۰ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۳۰ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲۳۰ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1394/05/15 08:08
ع.م.ش.

در بیت هفتم، چشمان ِ کَشَت بمعنی چشمان خوب و خوشِ تو

1399/05/21 14:08
همایون ویسی شیخ رباط

خرما دور وصالی و خوشا درد دلی
که به معشوق توان گفت و مجالش دارند

1402/02/21 02:05
فاطمه یاوری

عشق لیلی نه به اندازه ی هر مجنونیست

مگر آنان که سر ناز و دلالش دارند........!

 

چقدر قشنگه شعرای سعدی:))))))))))

1403/10/27 01:12
جلال ارغوانی

 

خوش شده گفته سعدی به خیال رخ تو

جمله عالم همگی دل به خیالش دارند