غزل شمارهٔ ۲۲۹
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۲۲۹ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۲۲۹ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۲۹ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۲۲۹ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۲۹ به خوانش تناز پیراسته
غزل شمارهٔ ۲۲۹ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۲۲۹ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۲۲۹ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۲۹ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲۲۹ به خوانش فاطمه زندی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
سعدی دوستت دارم... بی نهایت
ماهم عاشق سعدی هستیم.
نه من از دست نگارین تو مجروحم و بس
که به شمشیر غمت کشته چو من بسیارند🌹🌹
درود
بخشی از غزل را به نوش جام استاد یگانه مان گوش جان بسپارید:
پیوند به وبگاه بیرونی
سعدی اندازه ندارد که چه شیرین سخنی... انصافا که اندازه ندارد... والا ندارد.. بلا ندارد...
ساز و آواز این شعر زیبا با صدای آقای جمال وفایی در برنامه شماره 461 یک شاخه گل
ساز و آواز با صدای استاد شجریان توصیه می شود به علاقمندان ... استاد آواز از استاد سخن می خواند !
در پاسخ به کسرا:
در بیت "سعدی اندازه ندارد که چه شیرین سخنی... "
منظور این است که سعدی نمی تواند شیرین سخنی یار را بسنجد
منظور شیرین سخنی خود سراینده نیست .
اصلاح نیم بیت نخست بیت نهم
هادی اندازه ندارد که چه شیرین سخنی
در پاسخ یه جناب هادی عزیز:
من با نظر کسری موافقم. و به نظرم سعدی منظورش تعریف از خودش بوده (که به نظرم برخلاف ماهیت تعریف کردن از خود که هرکسی انجام بده شاید دلچسب نباشه و خوشایند نباشه این کار سعدی در مورد خودش خیلی خیلی هم جالب و دلنشین و زیباست چون حقیقت محضه و نشون میده خودش هم از این شعرهای زیبا به وجد میاد) . البته فقط در اینجا نبوده که همچین کاری کرده. در شعری مثل " هفت اقلیم نمیکنند امروز بی مقالات سعدی انجمنی/از دو بیرون نه یا دلت سنگیست یا به گوشت نمیرسد سخنی" یا شعری مثل عجب است پیش بعضی که تر است شعر سعدی/ ورق درخت طوبی است چگونه تر نباشد؟ هم به زیبایی هرچه تمام تر از خودش تعریف کرده.
کاملا درست می فرمایید
سعدی دارد از شیرینی سخن خودش تمجید می کند و این مسبوق به سابقه است
سعدی اندازه ندارد که چه شیرین سخنی /باغ طبعت همه مرغان شکرگفتارند
طبق فرموده آقا هادی باید سعدی را نهاد بگیریم (مبتدای عربی)
ولی چنین نیست
سعدی در اینجا مخاطب است : ای سعدی شیرین سخنی تو حد و اندازه ندارد
و سپس آن را کامل می کند:
تا به بستان ضمیرت گل معنی بشکفت / بلبلان از تو فرومانده چو بوتیمارند
در جای دیگری تعبیری بس زیباتر در وصف شیرین سخنی خودش دارد:
من دگر شعر نخواهم که نویسم که مگس
زحمتم میدهد از بس که سخن شیرین است
این که فرموده اند سعدی دارد مدح کسی دیگر می کند، صحیح نیست. چون نمی تواند مدح شیرین سخنی کسی دیگر را بکند و در ادامه که یک باره به سراغ مدح خودش برود. در همه غزل هایی که مدحی از خودش کرده چنین بوده است
این شعر سعدی بزرگ با صدای استاد آواز محمدرضا شجریان در آلبوم نوای دل شنیدن داره.
اصلاح میکنم، آلبوم نای دل استاد شجریان.
سعدی اندازه ندارد که چه شیرین سخنی ...
با نظر اقا هادی موافقم و متاسفم برای اون شخص که با لوده گی و حالت مسخره مصرع رو به خیال خام خودش برای تحقیر هادی تغیر داد.
کاملا مشهود هست که مخاطب سعدی خودش نیست و معنای شعر رو هم که در نظر بگیریم هیچ سنخیتی نداره که استاد بخواد عکس بیتهای قبلی به یک باره از خود تعریف کنه.
همیشه چنین است که در باره معشوق صحبت می کند و در آخر به عنوان تخلص سراغ خودش می رود برای مدح یا سرزنش یا هر چیز دیگر
چیز جدید نیست
در پاسخ به هادی و مهدی عزیز تر از جانم:
عزیزانم همانطور که در بسیاری از اشعارش، شیخ اجل از خود تعریف کرده (و حقا که به جای تعریف کرده و عین حقیقت) مثلا فرموده«قیامت میکنی سعدی بدین شیرین سخن گفتن/مسلم نسیت طوطی را در ایامت شکرخایی»، چندان دور از ذهن و بعید از حقیقت نیست که در اینجا هم ستایش و مدح خود کرده باشد و آنکه در بیت بعدی فرموده«بلبلان از تو فرومانده چو بوتیمارند» هم این برداشت را محتمل تر میکند. البته این از خصوصیات شعر سعدیست که ایهام ها در غایت زیبایی بکار برده شدند تا هر کس با دلش برداشت کند.
تا تو را یار گرفتم همه خلق اغیارند
این صفحه مشکل داره ظاهرا
اینکه سعدی عالَم را شیفتهی معشوقهاش میداند هم از نکات جالب توجه اشعار سعدی است.
عجب از چشم تو دارم که شبانش تا روز
خواب میگیرد و شهری ز غمت بیدارند
این مضمون را سعدی بارها و بارها تکرار کرده. از جمله در این ابیات:
فریاد من از دست غمت عیب نباشد
کاین درد نپندارم از آن من تنهاست
سعدیا دختر انفاس تو بس دل ببرد
به چنین صورت و معنی که تو میآرایی
کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست
مگر آن کس که به شهر آید و غافل برود
از بهر خدا روی مپوش از زن و از مرد
تا صنع خدا مینگرند از چپ و از راست
دامن دولت جاوید و گریبان امید
حیف باشد که بگیرند و دگر بگذارند....!
.
بلبل طبع تو سعدی چو سخن می گوید
عندلیبان جهان بین که همه بی کارند