غزل شمارهٔ ۲۳
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شماره ۲۳ سعدی به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۳ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۲۳ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۲۳ به خوانش سهیل قاسمی
غزل ۲۳ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۳ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۲۳ به خوانش کیوان عاروان
غزل شمارهٔ ۲۳ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲۳ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۳ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۲۳ به خوانش امیر اثنی عشری
حاشیه ها
بیت آخر خیلی زیباست
بسیار زیبا و دلکش
سخنوری این است
با سلام ( فرمای خدمتی که بر اید ز دست ما ) چه خدمتی ما در مقابل ان بی نیاز مطلق می توانیم بکنیم ؟ این نماز و روزه و عبادت بخاطر نیاز ماست و به وسیله انها ظرفیت خود را برای دریافت فیوض الهی افزایش می دهیم نه انکه او به اینها نیاز دارد و الا بردن اینها در درگاه الهی مانند هدیه بردن به سلیمان است که هر چه ببریم او بهتر انرا دارد بنابراین باید چیزی ببریم که او نداشته باشد و خدا فقط نیاز ندارد و همه ناز دارد بس نیاز در ان درگاه خریدار دارد وهر که نیاز بیشتر اورد در واقع ظرف بزرگنری را برای دریافت نعمتهای الهی اورده است گویند شخصی در این دنیا همه عمر گدایی میکرد و اغلب به او میگفتند ما نداریم خدا بدهد تا ایتکه از دنیا رفت در ان دنیا از او برسیدند چه اورده ای ؟ عصباتی شد و گفت خدایا بندگانت خسیس بودند و میگفتند خدا بدهد حالا انتظار داری من چه اورده باشم خدا گفت ظرفت را میگویم چه ظرفی داری تا در ان بریزم کف دست . دامن . کامیون. قطار و....بنابراین سعی کنیم ظرفمان هر چه بزرگ تر باشد
جناب شایق! بنظر نمیرسد سعدی در این غزل گفتگویی جز با یک معشوق زمینی داشته آنجا که میفرماید: فرمای خدمتی که برآید ز دست ما، بنابر این ابتدای شرح حضرتعالی را سند میگیرم به اثبات زمینی بودن معشوق در این غزل.
مصطفی حان ! درتوضیح به صورت مصراع اشاره کرده اید درحالیکه سیرت مصرع می گوید خدایا چون هیچ خدمتی ازدست مابرنمی اید پس مانیازمند عنایت توایم وبس.
مصطفی خان
با شما موافقم که این غزل خطاب به معشوق زمینی ست
در بیت سوم می گوید با چون خودی درافکن اگر پنجه میکنی
ما خود شکستهایم چه باشد شکست ما
هیچ کس با خدا چنین نمی گوید و پنجه در نمی افکند
پنجه در افکندن با معشوق زمینی میسّراست
شاد زی
سمانه جان
حالا این غزل سعدی به کنار، اما آن گونه تعبیرات را هم برای معبود و خالق به کار می برند.
می دانید دَلال-نه دلّال- چیست؟
سلام
درجوب سعدی،تقدیم به ساحت یار:
می دانم این که بالاخره دود می شود
در پای آتش غم عشق تو هست ما
فقط میشه گفت الله اکبر از این سخنوری... آدم از خود بیخود میشه
استادان معنی بیت آخر چیست؟
یاس گرامی
سعدی نگفتمت که به سرو بلند او
مشکل توان رسید به بالای پست ما
می گوید : دست ما کوتاه و خرما بر نخیل.
ما به وصال معشوق نمی رسیم ، او چون سرو بلندیست که با قد کوتاه ما دسترسی به آن میسر نیست.
زنده باشی
معنای بیت پنجم چیست؟ بت و بت پرست هر دو اشاره به معشوق است یا بت به معشوق و بت پرست به من عاشق اشاره دارد؟
در بیت آخر به تکرار خوش لحن 2 سین در مصرع اول و تقارن آن با تکرار 2 سین در مصرع دوم دقت فرمایید. به اینها به مراعات النظیر بالا و پست هم توجه نمایید.
این کار تنها از سعدی آخرالزمان بر می آید.
دوستان وقت همگی بخیر
بیت چهارم، مصراع دوم به چه شکل خوانده میشه ؟ کمی گنگ به نظر میرسه ...
در درک معنی بیت چهارم اگر دوستان می تونن کمک کنن لطفا
بیت چهارم می فرماید :
جرمی مرتکب نشده ام که مستوجب عقوبت باشم ولی
ای مردم ترک مست ما (محبوب) خارج از شرع مرا می کشد
آقای یا خانم شایق اینقدر آسمان و ریسمان را به هم نباف. سعدی هزار بار مدح عاشقی فرموده و ضم زاهدی!
نمیتوانید با این تفاسیر مغرضانه استاد سخن را مصادره فرمایید
تاکید میکنم سعدی عاشق است نه زاهد
بسیار روشن است که این غزل هیچ جنبه ی زاهدانه ندارد و این نکته هیچ از ارزش شعر کم نمی کند. درک نمی کنم که چرا بعضی از دوستان تا این حد اصرار دارند به شعری عاشقانه جنبه الهی بدهند. حتی سعدی را هم میخواهیند مصادره کنند. درضمن مگر عشق زمینی نافی عشق الهی است ... تکرار میکنم این غزل مطلقا نشان از عشقی زمینی دارد و چنان مثل روز روشن است که هر تحلیلی وتفسیری جز این بیشتر رنگ سفسطه می گیرد. از شعر همانطور که هست لذت ببریم.
امیر حسین گرامی
در بیت 5 می توان بیان کرد:
جای شکر خداوند باقیست که معشوق ما به عهد خود در عاشقی وفا نکرد و ان را شکست شاید این سرشت و باطن بت پرست ما از بت پرستی توبه کند و یکتا پرست شود.
می توان گفت سعدی در این بیت معشوق الهی برتر از زمینی قلمداد کرده است .
در خصوص بیت پنجم گمان این حقیر اینه که اشاره سعدی به بت، ارتباطی با بت پرستی و یکتا پرستی نداشته و منظور از بت پرستی معشوق، بی توجهی اش به عشق و علاقه عاشق و توجه وی به چیزهای دیگری مثل ثروت و مقام و جایگاه عاشق است. چیزی شبیهدبه آهن پرستی در این روزها.
نکته ی دیگر در خصوص برداشت بعضی از بزرگواران از سیرت کلام سعدی است که به نظرم بهیچ عنوان نمی توان این شعر را زاهدانه تلقی کرد. سعدی در همان آغاز کلام می فرماید رفتیم اگر ملول شدی از نشست ما، اگر طبق گفته ی دوستان مخاطب سعدی خدا باشد، باید نتیجه بگیریم که سعدی دشت از عبادت خدا برمیدارد؟ یا از توکل به خدا دست میکشد؟ یا دیگر دست نیازش را بسوی خدا بلند نمی کند؟ این عرض بنده به معنی این نیست که یکتاپرستی سعدی را زیر سوال ببرم، بلکه از این جهت طرح موضوع کردم که اگر بزرگواری با نیت تشویق انسانها به یکتاپرستی، اقدام به تفسیرهای من درآوردی از سیرت و نیت بزرگان ادب و علم بکنند، نه تنها نتیجه ی اقدامشان منجر به تشویق دیگران نمیشود بلکه جایگاه موضوع تبلیغ شان را هم به سطح تفسیر ناآگاهانه ی خود تنزل می دهند. برای ابراز ارادت به خالق شایسته است از خلاقیت و نبوغ خود بهره ببریم و نه از تفسیر نبوغ دیگران و اگر نبوغ مان کفاف ستایش خالق در جمع را نمی دهد، بهترست امر تبلیغ را به اهلش بسپاریم و در این مهم ورود نکنیم.
وزن: مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلن(بحر مضارع مثمّن اخرب مکفوف محذوف)
بیت اول
رفتیم ، اگر ملول شدی از نشستِ ما
فرمای خدمتی که بر آید ز دست ما
١. نشست: مصدر مرخّم، همنشینی، ماندن/ خدمت: تحفه و هدیه، اطاعت و بندگی.
ایهام ترادف: بین ((شدی)) در معنای غیر منظورش؛ یعنی رفتی با ((رفتیم)) / جناس خط: نقش، نفس.
معنی: اگر از همنشینی با ما دلتنگ شدی، می رویم؛ امّا از ما چیزی بطلب که توان انجام دادنش را داشته باشیم؛ یعنی رفتن از پیش تو برای ما مقدور نیست.
بیت دوم
بر خاستیم و ، نقش تو در نفس ما چنانک
هر جا که هست ، بی تو نباشد نشست ما
٢.نقش: نشان و اثر، عکس و تصویر/ نفس: دل و روح. (لغت نامه)
جناس لاحق: ما، جا / جناس خط یا مصحف: نقش، نفس/ تضاد: برخاستیم، نشست.
معنی: برای رفتن از پیش تو برخاستیم که برویم؛ امّا اثر و نشان تو آنچنان در دل نقش بسته است که بدون تو هر جا که باشد، ماندن ما محال می نماید.
بیت سوم
با چون خودی در افکن ، اگر پنجه می کنی
ما خود شکسته ایم ، چه باشد شکست ما؟
٣. کنایه: پنجه کردن با کسی( ستیز و نزاع کردن، درافتادن با کسی) / جناس لاحق: با، ما/ آرایه ی تکرار: خود/ جناس اشتقاق و زاید: شکست، شکسته.
معنی: اگر می خواهی ستیزه کنی، با کسی همانند خود پنجه افکن؛ زیرا ما خود شکست خورده و مغلوبیم و تو به شکست دادن افتاده ای چون ما نیاز نداری.
بیت چهارم
جرمی نکرده ایم که عقوبت کند ، ولیک
مردم به شرع می نکُشد تُرک نست ما
٤. ایهام: ترک مست ١- ترکی که مست باشد. ٢- معشوق زیبای مِی زده ( و شاید چشمان مخمور او) / ایهام تناسب: بین یکی از معانی ترک مست (چشم) با مردم.
معنی: خطایی مرتکب نشده ام که شکنجه کند و جزا دهد؛ امّا گویی او می داند که بر اساس قانون شریعت ترک مست( معشوق مِی زده) مورد مؤاخذه قرار نمی گیرد؛ بنابراین عقوبت می کند و از بازخواست نمی هراسد.
بیت پنجم
شکر خدای بود که آن بت وفا نکرد
باشد که توبه ای بکند بت پرست ما
٥. وفا: ٢/٧ /باشد که: امید است که.
استعاره مصرّحه: بت(معشوق زیبارو که عاشق او را چون بت تا حدّ پرستش
می پرستد.)
معنی: خدا را شکر که آن بت بی وفایی کرد و موجب شد که بت پرست از بت پرستی توبه کند.
بیت ششم
سعدی ،نگفتمت که به سرو بلند او
مشکل توان رسید به بالای پست ما؟
٦. بالا: قد و قامت.
تشبیه: او به سرو بلند/ تضاد: بلند، پست/ ایهام تضاد: بین ((بالا)) در معنای غیر منظورش یعنی بلندی با ((پست)) / پارادوکس: بالای پست/ کنایه: بالای پست ( عجز و ناتوانی).
معنی: ای سعدی، به تو نگفتم که با این قامت کوتاه ما ممکن نیست به سرو بلند قامت معشوق دست یابیم؟
با تشکر از دوست خوبم خانم پروین اختیار زاده .
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
چه مصرع زیبایی:
ما خود شکستهایم چه باشد شکست ما...
شرح صوتی این غزل👇