گنجور

غزل شمارهٔ ۲۲۷

آخر ای سنگدلِ سیم‌زنخدان، تا چند
تو ز ما فارغ و ما از تو پریشان تا چند
خار در پای گل از دور به حسرت دیدن
تشنه بازآمدن از چشمه حیوان تا چند
گوش در گفتن شیرین تو واله تا کی
چشم در منظر مطبوع تو حیران تا چند
بیم آنست دمادم که برآرم فریاد
صبر پیدا و جگر خوردنِ پنهان تا چند
تو سر ناز برآری ز گریبان هر روز
ما ز جورت سر فکرت به گریبان تا چند
رنگ دستت نه به حناست که خون دل ماست
خوردن خون دل خلق به دستان تا چند
سعدی از دست تو از پای درآید روزی
طاقت بار ستم تا کی و هجران تا چند

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آخر ای سنگدلِ سیم‌زنخدان، تا چند
تو ز ما فارغ و ما از تو پریشان تا چند
زنخدان:۲۹٫۸ / سیم‌زنخدان: صفت ترکیبی، کسی که چانهٔ سپید و سیمین دارد. / تضاد معنوی: فارغ، پریشان / تشبيه (صفت تشبیهي): سنگدل، سیم‌زنخدان / معنی: آخر ای سیمین‌ذقن سنگدل، تا کی تو به ما بی‌توجه و ما از تو پریشان‌خاطر باشیم؟ - منبع: شرح غزل‌های سعدی
خار در پای گل از دور به حسرت دیدن
تشنه بازآمدن از چشمه حیوان تا چند
چشمه حيوان: -> ۵۳٫۳ / استعاره مصرحه: خار و گل (رقیب و معشوق زیبا) / تشبیه مرکب: مصراع اول مشبه، مصراع دوم مشبَّه‌به / معنی: تا کی می‌توانم از دور و با حسرت رقیب را در کنار معشوق ببینم؟ و تاکی باید از کنار چشمه آب حیات، تشنه بازگردم؟ - منبع: شرح غزل‌های سعدی
گوش در گفتن شیرین تو واله تا کی
چشم در منظر مطبوع تو حیران تا چند
واله: حیران و بی‌خود و سرگشته / منظر: چهره و رو / مطلوب: دلپسند و خوشایند / استعارهٔ مکنیّه (تشخیص): گوش، چشم / معنی: تا کی گوش واله و حیرانِ شیرین سخن گفتنت باشد؟ و تا کی چشم حیرت‌زده به رخسار زیبایت بنگرد؟ - منبع: شرح غزل‌های سعدی
بیم آنست دمادم که برآرم فریاد
صبر پیدا و جگر خوردنِ پنهان تا چند
کنایه: جگر خوردن (غم و اندوه بردن، رنج کشیدن، آزردن) / معنی: بیم آن می‌رود که پی‌در‌پی فریاد برآورم. شکیبایی آشکار و غم و اندوه خوردن پنهانی تا کی؟ - منبع: شرح غزل‌های سعدی
تو سر ناز برآری ز گریبان هر روز
ما ز جورت سر فکرت به گریبان تا چند
ناز: عشوه، عدم التفات معشوق به عاشق / گریبان: بخشی از جامه که پیرامون گردن قرار گیرد، یقه / استعارهٔ مکنیّه: سر ناز، سر فکرت / کنایه: سر ناز از گریبان برآوردن (ناز را ظاهر و آشکار کردن)، سر فکرت به گریبان بردن (به فکر فرورفتن و اندیشه کردن) / جناس لاحق: سر و بر و هر، ما و تا. / معنی: تا کی تحمل کنم که تو هر روز ناز و ادایت را ظاهر و آشکار کنی و ما در اثر ستم تو سر خویش را به نشانهٔ اندیشه از این وضع به گریبان فروبریم؟ - منبع: شرح غزل‌های سعدی
رنگ دستت نه به حناست که خون دل ماست
خوردن خون دل خلق به دستان تا چند
حنا: نام گیاهی که دارای برگ معروفی است و بدآن رنگ کنند / دستان: فریب و نیرنگ / کنایه: خون دل کسی را خوردن (کسی را به غم و غصه و اندوه دچار کردن) / ایهام: به دستان ۱ - با دست‌ها ۲ - با نیرنگ / معنی: دستان تو به حنا، نه بلکه به خون دل ما رنگین است. تا کی می‌خواهی خون دل مردم را با دست‌های به خون آغشتهٔ خود به نیرنگ بنوشی؟ - منبع: شرح غزل‌های سعدی
سعدی از دست تو از پای درآید روزی
طاقت بار ستم تا کی و هجران تا چند
کنایه: از پای در آمدن (بیچاره و درمانده شدن) / تشبیه: ستم به بار (اضافهٔ تشبیهی) / معنی: سرانجام سعدی روزی از دست تو از پای در می‌آید. آخر تا کی می‌توان بار ستم و دوری و هجران را تاب آورد؟ - منبع: شرح غزل‌های سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی 

خوانش ها

غزل ۲۲۷ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۲۷ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۲۲۷ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۲۲۷ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل ۲۲۷ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۲۷ به خوانش تناز پیراسته
غزل شمارهٔ ۲۲۷ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۲۷ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲۲۷ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1395/11/16 10:02

مضمون حنا گرفتن دست به خون عاشق/خلق در جای دیگری به این شکل توسط سعدی به کار رفته:
به خون خلق فروبرده پنجه کاین حناست
ندانمش که به قتل که شاطری آموخت

1396/03/26 16:05
نیلوفر

با سلام و درود. دوستان لطفا چشمه ی حیوان در بیت دوم را توضیح بفرمایید.سپاس

1396/03/26 17:05

چشم حیوان یا چشمه زندگی چشمه ای که در ادبیات زیاد از آن نام برده شده و گفته اند در جایی تاریک است و هر کس از آب آن بخورد عمرش به پایان نمیرسد و زندگی جاودانه خواهد داشت و ...
تا کی باید جان به لب شوم و نتوانم از دهان شیرینت کام بگیرم.
دهان تو چشمه آب حیات من است اگر لبم به آن برسد جاودانه میشوم

1396/03/26 17:05
نیلوفر

سپاس فراوان برای پاسخ ^_^

1396/03/26 17:05

آب زندگانی
آب زندگانی یا آب حَیات چشمه‌ای تخیلی است در داستان‌ها که گفته می‌شود هر کس از آن بنوشد جوانی خود را بازمی‌یابد و پیر نمی‌شود. داستان‌های مربوط به آب زندگانی هزاران سال است در نقاط گوناگون جهان بازگو شده و در گیلگمش، نوشته‌های هرودوت (پنج سده پیش از میلاد) و اسکندرنامه ها و داستان‌های جنگ‌های صلیبی نیز دیده می‌شود. در داستان‌ها به آن آب زندگی، آب جاودانگی، آب جوانی، و آب بقا هم گفته‌اند.
در داستان‌های اسلامی نیز نام سه تن آمده است که در پی آب زندگانی رفته‌اند. دو تن از ایشان از آن آشامیده و زندگی جاودان یافته‌اند و یکی ناکام بازگشته است: الیاس، خضر و ذوالقرنین.
چشمه جوانی در غرب
در میان غربیان به آب حیات، چشمه جوانی می‌گویند. این اندیشه در قرون وسطی رواج شدیدی داشته است. با کشف ایالت فلوریدا توسط پونس دولئون اسپانیایی، این اندیشه رونق بیشتر یگرفت چنان‌که خودی لئون نیز به دنبال این چشمه می‌گشت.
آب حیات در متون دینی
در عهد جدید و در کتاب مکاشفه یوحنا دربارهٔ آب حیات گفته شده است: "نهری از آب حیات به من نشان داد که درخشنده بود همچون بلور؛ و از تخت خدا و بره جاری می‌شد. در قرآن در آیه هجدهم سوره کهف به این مفهوم اشاره شده است.
پیوند به وبگاه بیرونی

1396/03/26 17:05

به باغ و چشمه حیوان چرا این چشم نگشایی
چرا بیگانه‌ای از ما چو تو در اصل از مایی
یکی چشمه عجب بینی که نزدیکش چو بنشینی
شوی همرنگ او در حین به لطف و ذوق و زیبایی
چو با چشمه درآمیزی نماید شمس تبریزی
درون آب همچون مه ز بهر عالم آرایی
مولوی

1397/08/30 10:10
غزل

من معنی مصرع اول رو متوجه نمیشم میشه یک نفر توضیح بده برام.

1397/08/30 20:10
۷

آخر ای سنگدل سیم زنخدان تا چند
تو ز ما فارغ و ما از تو پریشان تا چند
سنگدل سیم زنخندان:سنگدل چانه سیمین(نقره ای)
سیمین:به رنگ سفید نقره ای که اشاره به آب روشن یا چشمه زندگانی است
آخر ای نامهربان سنگدل که آب حیات من در چاه رنخدان توست
تو بی خیال و ما از خیال تو پریشان
به خاطر دل سنگت تنها نصیب من از چاه زنخدانت سنگ بی مهری است (و بدنامی)
گرفتار سراب چاه(چشمه)زنخندان تو سنگدل بی خیال شدم.

1397/08/30 21:10
۷

نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو
که به تشنگی بمردم بر آب زندگانی
نفسی بنده نوازی کن و بنشین ار چند
آتشی نیست که او را به دمی بنشانی
رمقی بیش نمانده ست گرفتار غمت را
چند مجروح توان داشت بکش تا برهانی

1397/08/01 00:11
۷

خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی
چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی
شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی

1399/12/14 20:03
.

سلام دستان در بیت یکی مانده به آخر چه معناهایی داره میشه توضیح بدین؟

1399/12/14 21:03
nabavar

گرامی .
خوردن خون دل خلق به دستان تا چند
درین جا دستان به مانای نیرنگ و حقه است
ولی این لغت معناهای دیگری نیز دارد:
لقب زال است
به معنای نغمه آهنگ است
و جمع دو دست{دستان]

1403/10/27 01:12
جلال ارغوانی

 

چون سخن گفتن سعدی به گلستان ماند

واله وادی این دشت وبیابان تا چند؟