غزل شمارهٔ ۲۲۷
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۲۲۷ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۲۷ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۲۲۷ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۲۲۷ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۲۷ به خوانش تناز پیراسته
غزل شمارهٔ ۲۲۷ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۲۲۷ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۲۷ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲۲۷ به خوانش فاطمه زندی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
مضمون حنا گرفتن دست به خون عاشق/خلق در جای دیگری به این شکل توسط سعدی به کار رفته:
به خون خلق فروبرده پنجه کاین حناست
ندانمش که به قتل که شاطری آموخت
با سلام و درود. دوستان لطفا چشمه ی حیوان در بیت دوم را توضیح بفرمایید.سپاس
چشم حیوان یا چشمه زندگی چشمه ای که در ادبیات زیاد از آن نام برده شده و گفته اند در جایی تاریک است و هر کس از آب آن بخورد عمرش به پایان نمیرسد و زندگی جاودانه خواهد داشت و ...
تا کی باید جان به لب شوم و نتوانم از دهان شیرینت کام بگیرم.
دهان تو چشمه آب حیات من است اگر لبم به آن برسد جاودانه میشوم
سپاس فراوان برای پاسخ ^_^
آب زندگانی
آب زندگانی یا آب حَیات چشمهای تخیلی است در داستانها که گفته میشود هر کس از آن بنوشد جوانی خود را بازمییابد و پیر نمیشود. داستانهای مربوط به آب زندگانی هزاران سال است در نقاط گوناگون جهان بازگو شده و در گیلگمش، نوشتههای هرودوت (پنج سده پیش از میلاد) و اسکندرنامه ها و داستانهای جنگهای صلیبی نیز دیده میشود. در داستانها به آن آب زندگی، آب جاودانگی، آب جوانی، و آب بقا هم گفتهاند.
در داستانهای اسلامی نیز نام سه تن آمده است که در پی آب زندگانی رفتهاند. دو تن از ایشان از آن آشامیده و زندگی جاودان یافتهاند و یکی ناکام بازگشته است: الیاس، خضر و ذوالقرنین.
چشمه جوانی در غرب
در میان غربیان به آب حیات، چشمه جوانی میگویند. این اندیشه در قرون وسطی رواج شدیدی داشته است. با کشف ایالت فلوریدا توسط پونس دولئون اسپانیایی، این اندیشه رونق بیشتر یگرفت چنانکه خودی لئون نیز به دنبال این چشمه میگشت.
آب حیات در متون دینی
در عهد جدید و در کتاب مکاشفه یوحنا دربارهٔ آب حیات گفته شده است: "نهری از آب حیات به من نشان داد که درخشنده بود همچون بلور؛ و از تخت خدا و بره جاری میشد. در قرآن در آیه هجدهم سوره کهف به این مفهوم اشاره شده است.
پیوند به وبگاه بیرونی
به باغ و چشمه حیوان چرا این چشم نگشایی
چرا بیگانهای از ما چو تو در اصل از مایی
یکی چشمه عجب بینی که نزدیکش چو بنشینی
شوی همرنگ او در حین به لطف و ذوق و زیبایی
چو با چشمه درآمیزی نماید شمس تبریزی
درون آب همچون مه ز بهر عالم آرایی
مولوی
من معنی مصرع اول رو متوجه نمیشم میشه یک نفر توضیح بده برام.
آخر ای سنگدل سیم زنخدان تا چند
تو ز ما فارغ و ما از تو پریشان تا چند
سنگدل سیم زنخندان:سنگدل چانه سیمین(نقره ای)
سیمین:به رنگ سفید نقره ای که اشاره به آب روشن یا چشمه زندگانی است
آخر ای نامهربان سنگدل که آب حیات من در چاه رنخدان توست
تو بی خیال و ما از خیال تو پریشان
به خاطر دل سنگت تنها نصیب من از چاه زنخدانت سنگ بی مهری است (و بدنامی)
گرفتار سراب چاه(چشمه)زنخندان تو سنگدل بی خیال شدم.
نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو
که به تشنگی بمردم بر آب زندگانی
نفسی بنده نوازی کن و بنشین ار چند
آتشی نیست که او را به دمی بنشانی
رمقی بیش نمانده ست گرفتار غمت را
چند مجروح توان داشت بکش تا برهانی
خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی
چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی
شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی
سلام دستان در بیت یکی مانده به آخر چه معناهایی داره میشه توضیح بدین؟
گرامی .
خوردن خون دل خلق به دستان تا چند
درین جا دستان به مانای نیرنگ و حقه است
ولی این لغت معناهای دیگری نیز دارد:
لقب زال است
به معنای نغمه آهنگ است
و جمع دو دست{دستان]
چون سخن گفتن سعدی به گلستان ماند
واله وادی این دشت وبیابان تا چند؟