غزل شمارهٔ ۲۲۶
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۲۲۶ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۲۶ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۲۲۶ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۲۲۶ به خوانش فاطمه زندی
غزل ۲۲۶ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۲۶ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۲۲۶ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۲۶ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲۲۶ به خوانش حجت الله عباسی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
موضوع : عرفان سعدی
در طول تاریخ ایران زمین ، در دوره ی ادبیات دری ، هیچ شاعری به اندازه سعدی اثر گذار نبوده است، کافی است بدانیم که بیش از هفتصد سال کتاب گلستان کتاب درسی همه ی مدارس ایران زمین بوده است. در یک جایی خواندم (فکر می کنم از قول شادروان عباس اقبال آشتیانی بود ) که فقط در دویست سال اخیر از حافظ بیشتر استقبال شده است.
سعدی عرفان را مردمی و ملموس کرد، نمونه ی آن همین غزل معروف است . چهار بیت اول وصف فوق العاده زیبای طبیعت است، بخش دوم غزل کاملا عرفانی است. در بیت هفت آن درختی بسیار زیباتر وجود دارد.
یکی درخت گل اندر فضای خلوت ماست
که سروهای چمن پیش قامتش پستند
در ادبیات سعدی، زیبایی طبیعت و زیبایی انسان و تمام زیبایی ها پلی می شود به جهان عرفان و به جهان دل.
این شعر بسیار بسیار زیبا و دل انگیز است. من از آن دو خاطره دارم :
1. علی شریعتی با لحن بسیار نادرست و موهنی به سعدی بزرگوار و فرزانه ما ناسزا گفت که چرا در عهد مغول و دوره نابسامانی، چنین شعر طربناکی گفته است!!
2. یکروز صبح خیلی زود که هنوز تاریک بود، پشت فرمان عازم تهران بودم. در آن حس و حال ویژه آن زمان از روز که همه میدانید تنها در جاده خالی از اغیار میرفتم که بی آنکه انتظار داشته باشم. صدای گلپا از سی دی پلیر ماشینم بلند شد که بیت نخست این شعر را به زیبایی و رسایی تمام خواند.
درخت غنچه برآورد و....
برای من که از ارادتمندان شیخ اجل هستم و با او دوستی دیرینه دارم آنچنان شورانگیز بود که تا چن لحظه با چشمان پر از اشک رانندگی کردم و آن روز براستی "همه غمهای جهان هیچ اثری در من نکرد"
روانت شاد باد آموزگار بزرگ ما سعدی دانا.
آیا سعدی عارف بود یا نبود؟
هر از چند گاهی، در این 50 - 60 سالهٔ اخیر، عدهای های و هوی و جار و جنجال راه میاندازند که آیا سعدی عارف بوده است یا خیر. بیشترین پاسخها که در خود سؤال نهفته است هست: نه!
گذشته گان ما این مشکل را نداشتند و همه او را عارفی می دانستند. هر چند در زمان حیات سعدی، مدعی از او چنین سؤالی کرده بود و سعدی در پاسیخ با افتادگی درویشان گفته بود : گر نخوردم نان گندم، دیدهام به دست مردم.
چرا دو نسل اخیر در پی تجدید نظر بر آمدند؟ این موضوع این حاشیه نیست. یکی از محققان مقالهای نوشته بود مفصل و عنوان آن بود « سعدی کشی». بگذریم.
ما مشگل خود را پیش پیر بردیم. او همهٔ حرفهای ما را با دقت گو ش کرد و طبق معمول لام تا کام لب به سخن نگشود. سکوت مطلق بود ولی در عین حال شادی افرین، بال مگسی هم سکوت را نمی شکست. بعد از مدت طولانی سر بر آورد و اشاره کرد به یکی از دوستان که دیوان سعدی را در دست داشت که غزلی از سعدی را بخواند. او هم کتاب را گشود و این غزل آمد .
شروع کرد بخواندن:
درخت غنچه بر آورد و بلبلان مستند // جهان جوان شد و یاران به عیش بنشستند
بساط سبزه لگدکوب شد به پای نشاط // ز بس که عارف و عامی به رقص بر جستند
حال و هوایی روی نمود که از وصف بیرون بود
تا رسید به :
یکی درخت گل اندر فضای خلوت ماست // که سروهای چمن پیش قامتش پستند
دیگر اشک از همهٔ چشمها روان بود و گونهها خیس. ما پاسخ خود را در یافته بودیم.
یکی که گریهاش بند نمی آمد، خواند: آمدهام که بنگرم، گریه نمیدهد امان
این غزل را عمری به شیرینی شنیده بودم و خوانده بودم و خیلی هم دوست داشتم ولی هرگز آن درخت گل یکتا را در فضای خلوت خویش ندیده بودم و در نیافته بودم.
آری دوستان عزیز بستگی دارد که از این دریا با چه کاسهای آب برداری. اگر کاسه ات آلوده باشد دریا را سرزنش نکن. با کاسهٔ تو هم دریا آلوده نمیشود.
چون در این دریا دهان را پاک کرد،
هر صدف،
ابر رحمت در دهانش گوهر سیراب،
ریخت.
ارتباط سی دی پلیر ماشینم با غزلیات شیخ اجل چیست؟ لطفا مرا راهنمایی کنید
چن یا چند؟؟؟ کدام درست است؟؟؟
با احترام
من واقعاً از حاشیه های دوستان چیزی نفهمیدم
یکی درخت گل اندر فضای خلوت ماست
که سروهای چمن پیش قامتش پستند
همه گنجور یک سو و این بیت یک سو
برای بعضی مصرعها در حاشیهٔ تصحیح فروغی بدلهایی آمده که بعضا معروفند:
«حریف خلوت ما خود همیشه دل میبرد»
«عروس خلوت ما خود همیشه دل میبرد»
«دو دوست قدر شناسند عیش صحبت را»
«برون نمیرود از خانگه یکی هشیار»
«یکی درخت گل اندر فضای خانهٔ ماست»
«یکی درخت گل اندر میان خانهٔ ماست»
«که ترک بار بگفتند و خویشتن رستند»
«که ره به منزل دیوانگان ندانستند»
اخیرا کتابی از سعید حمیدیان چاپ شده (سعدی در غزل) که سعدی را تماما عارف معرفی کرده است. به نظرم سعدی را با مولانا اشتباه گرفته یا با فخرالدین عراقی. چنان سعدی را مصادره به مطلوب کرده است که حالت تهوع به من دست داد، با این حال تمام کتاب را خواندم و زجر کشیدم.
با احترام به مقام علمی ایشان (اگر دارند) معتقدم ایشان نتوانسته اند هیچ ارتباطی با شعر سعدی برقرار کنند.
ما نمی توانیم به دلیل تمایلات معنوی خودمان غزل های سعدی را تفسیر به رای نماییم.
یاد آن شعر شاملو افتادم که گفته است:
خورشید را گذاشته با اتکا به ساعت شماته دار خویش
بیچاره خلق را متقاعد می کند که شب از نیمه نیز برنگذشته
طوفان خنده ها
باسلام خدمت ادب دوستان و سعدی پسندان عزیز
هر کسی بر حسب فهم گمانی دارد.
این شعر دلکش جناب سعدی از وصف و شرح بی نیاز است
با اولین بیت شما را در فضایی بسیار لطیف قرار می دهد که خود را در بهشتی زمینی تصور می کنید.در ابیات بعدی شما را به سیاحت در این بهشت می برد.حفظ و صیانت آثار بزرگان و انتقال این امانت به نسل بعد از اهم امور ادبی است .بنده که این شعر ا تقریبا از برم و در مناسبتهای شاد مانند عید و ایام بهار زمزمه می کنم ناخودآگاه بجای واژه حریف واژه نگار به ذهنم خطور میکرد و بر ربانم جاری میشد البته آنچه جناب سعدی فرموده صحیح است و پژوهشگران ثبت و ضبط نموده اند ولی شخصا موقع قرائت این بیت حریف را نگار میخوانم که عاشقانه تر و صمیمانه تر است.و صد البته قصد تحمیل نظر خود به احدی را ندارم.قضاوتش با خوانندگان.نگار مجلس ما خود همیشه دل می برد
علی الخصوص که پیرایه ای بر او بستند.
سلام
خوشحال میشم اگر یک نفر معنای بیت ششم رو توضیح بده.
خیلی ممنون
سلام و درود
معنی بیت ذیل رو خدمتتون عارض میشوم:
به در نمیرود از خانگه یکی هشیار
که پیش شحنه بگوید که صوفیان مستند
خانگه مخفف خانگاه، یا به تداول امروز خانقاه هست که به معنای محل زندگی و تجمع و برگزاری رسومات صوفیان است.
شحنه هم به معنای داروغه و مامور حکومتیست که تحت نظر حکومتی اسلامی طبیعتا مسئولیت تعذیر و بازداشت مسلمین از فعل حرام و غیرقانونی (در اینجا شرب خمر) را دارد.
حال معنای بیت: از آن جا که تمامی صوفیان در خانقاه مست شدهاند و مشغول پایکوبی و شادخواریاند، حتی یک نفر هشیار هم باقی نمانده است که اصلا بخواهد خبر این فعل حرام ایشان را به داروغه بدهد. ازین رو داروغه خبر نشده است و ایشان همچنان به دور از مزاحمت به پایکوبی مشغولاند.
پوشیده نیست که سعدیجان در این بیت زیبا علاوه بر بیان نشاط و انبساط خاطر بهاری و جمعی، ضمنا تعریضی به زهد ریایی دوران خویش و دستگاه حاکم نیز میکند. به شخصه بجز این معنای ظاهری، این بیت را دارای معنای درونی و عرفانی دیگری نمیبینم.
امیدوارم پرسش شما مرتفع شده باشد.
از جناس خطی کلمات بساط و نشاط که شیخ اجل در بیت چهارم با فصاحت و بلاغت هر چه تمامتر آورده است ، نباید غافل ماند
بیت 5
دو دوست قدر شناسند عهد صحبت را
که مدتی ببریدند و بازپیوستند
بازپیوستند نباید با هم باشد بلکه به این صورت صحیحتر مینماید:
دو دوست قدر شناسند عهد صحبت را
که مدتی ببریدند و باز پیوستند
یعنی بعد از بریدن، دوباره پیوستند
بیت 10
به سرو گفت کسی میوهای نمیآری؟
جواب داد که آزادگان تهی دستند
به نظر میرسد مصرع اول به صورت پرسشی زیباتر می شود بهعلاوه در مصرع بعد گفته شده: جواب داد؛ یعنی پرسشی مطرح شده است که پاسخ داده شده است.
با سلام
علامت سوال بیت دهم رو هیچ نپسندیدم.
جدا از این که سلیقه هر خواننده منفرد با یا بدون علامت سوال این بیت رو میپسنده، مگر در نسخه های خطی همچین چیزی هست؟
از آن جا که در نسخ قدیمی علامات دستوری استفاده نمیشده، موافق دست بردن توی اشعار به این شیوه نیستم.
ضمنا عرض کنم که شخصا این بیت را بدون علامت سوال خیلی بیشتر میپسندم. چرا که در این صورت در مصراع اول یک سرزنش و استهزایی هست، که کسی سرو را با خنده نیش دار مخاطب قرار میدهد که عجب از تو، وای بر تو، که درختی، ولی ثمر نداری. ولی سرو همانطور که از یک پروتاگونیست آزاده انتظار میرود، رندانه آن طور پاسخ میدهد. این شیوه را اتفاقا به لحن و سبک رندانه و شیرین و نکته سنج سعدی نزدیک نر میبینم. اگرچه، همانطور که گفتم اینها سلیقه است، نه فتوا.
یکی درخت گل اندر فضای خلوت ماست
که سروهای چمن پیش قامتش پستند
سعدی بطور غیر مستقیم به همسرش اشاره کرده است. حافظ شیرازی نیز گفته است:
مرا در خانه سروی هست کاندر سایه قدش
فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم
نشنید پی سعدی کسی سخن گوید
که بلبلان زاین دیار رخت بربستند