برگردان به زبان ساده
اینان مگر ز رحمت محض آفریدهاند؟
کآرام جان و انس دل و نور دیدهاند
مگر: قید تأکید است، همانا، بهدرستی / محض: ویژه و خالص / آرام جان: سبب آرامش و راحتی جان / انس: خرمی و بی پژمانی، آرام گرفتن
/ کنایه: اینان (معشوقان و زیبارویان که در ابیات بعد توصیف آنها میآید.) / معنی:
این زیبارویان بیتردید از بخشایش ناب خداوند هستی یافتهاند؛ زیرا موجب آرامش جان
و الفت دل و نور چشم هستند. - منبع: شرح غزلهای سعدی
لطف آیتیست در حق اینان و کبر و ناز
پیراهنی که بر قد ایشان بریدهاند
لطف:
نرمی در کار و کردار، رفق و مدارا، نیکویی / آیت: آیه و نشانه / ناز: عشوه، عدم
التفات معشوق به عاشق / تشبیه: لطف به آیه و کبر و ناز به پیراهن مانند شده است. /
معنی: لطف مثل آیهای است که در حق اینان نازل شده و غرور داشتن و عشوهگری همانند
پیراهنی است که به اندازه قامت اینان بریده شده است. - منبع: شرح غزلهای سعدی
آید هنوزشان ز لبِ لعل بویِ شیر
شیرینلبان نه شیر، که شکّر مزیدهاند
مزیدن:
نوشیدن، چشیدن، مکیدن. / کنایه: بوی شیر از لب کسی آمدن (نوجوان و کم سن و سال
بودن) / شیرینلبان (کسانی که فصیح و
شیرین سخن بگویند و نیز کسانی که دارای لبی نوشین هستند -> ۲۷۳٫۳) / تشبیه: لب
به لعل (اضافهٔ تشبیهی) / جناس زاید: شیر و شیرین در شیرینلبان / جناس لاحق: شیر،
شکر / تناسب: شیرین، شکر / معنی: هنوز از لبان سرخ آنان بوی شیر میآید؛ اما گویی
شیریندهنان شیر ننوشیده؛ بلکه شکر مکیدهاند. - منبع: شرح غزلهای سعدی
پندارم آهوان تتارند، مشکریز
لیکن به زیر سایهٔ طوبی چریدهاند
تتار: تاتار -> ۵۹٫۳ / مشک: -> ۲۲٫۲ / طوبی: -> ۹۴٫۱ / تناسب:
آهو، تتار، مشک، چریدن / تشبیه: به قرینهٔ شیرینلبان در بیت قبل (معشوقان شیرینلب
و زیبارو به آهوان تتار مانند شدهاند.) / معنی: به گمانم این زیبارویان مثل آهوان
تاتارند که مشک میافکنند؛ آهوان مشک ریزی که گویی زیر سایه طوبی چریدهاند. - منبع: شرح غزلهای سعدی
رضوان مگر سراچهٔ فردوس برگشاد
کاین حوریان به ساحت دنیا خزیدهاند!
رضوان: نام دربان و نگهبان بهشت / مگر: قید تأکید
است، همانا، بهدرستی / سراچه: خانه کوچک، خلوتگاه / فردوس: -> ۱۶٫۲ / حوریان:
جمع حوری -> ۵۲٫۱ / ساحت: فضا و صحن، عرصه و میدان / تناسب: رضوان، فردوس،
حوریان / معنی: همانا نگهبان بهشت درِ سرای فردوس را گشوده است که این حوریان از
بهشت به عرصهٔ گیتی آمدهاند. - منبع: شرح غزلهای سعدی
آب حیات در لب اینان به ظنِ من
کز لولههای چشمهٔ کوثر مکیدهاند
آب حیات: ۵۳٫۳ / کوثر: ۵۷٫۵ / جناس لاحق: ظن، من /
معنی: در لب این زیبارویان آب زندگی نهفته است. به گمان من آنان از مجراهای چشمه
کوثر آب نوشیدهاند. - منبع: شرح غزلهای سعدی
دست گدا به سیب زنخدان این گروه
نادر رسد که میوهٔ اوّل رسیدهاند
زنخدان: -> ۲۹٫۸ / میوهٔ اولرسیده: میوه نوبر را
گویند و چنین میوهای گران است و گدا قادر به تهیه آن نیست. / تشبیه: زنخدان به
سیب (از جهت گردی زیبایی و فرورفتگی زیر آن)، (اضافهٔ تشبیهی). / معنی: دست آدمیان
فقیر به ندرت به سیب چانهٔ آنان میرسد؛ زیرا آنان همانند میوههای نوبرانه هستند
که نصیب فقیران نمیشوند. - منبع: شرح غزلهای سعدی
گُل برچنند روز به روز از درخت گُل
زین گلبنان هنوز مگر گُل نچیدهاند
برچنند: کوتاهشدهٔ برچینند، بچینند. / استعارهٔ
مصرحه: گلبنان (معشوقان زیبای چون گل) / آرایهٔ تکرار: گل / تناسب: گل، چیدن،
درخت / معنی: از درختان گل روز به روز گل میچینند. آیا هنوز از این درختچههای
زیبا گلی نچیدهاند؟ - منبع: شرح غزلهای سعدی
عذر است هندوی بتِ سنگینپرست را
بیچارگان مگر بت سیمین ندیدهاند؟
هندو: منسوب به هند، اهل هند / هندوی بت سنگین
پرست: هندویی که بت سنگی را میپرستد. / استعارهٔ مصرحه: بت سيمين (معشوق سپیداندامی
که عاشق او را چون بت تا حد پرستش میپرستد.) / معنی: عذر هندوانی که بتهای سنگی
میپرستند پذیرفتنی است؛ زیرا آنان زیبارویان سیمتن ندیدهاند. - منبع: شرح غزلهای سعدی
این لطف بین که با گِل آدم سرشتهاند
وین روح بین که در تن آدم دمیدهاند
معنی: این لطافت را بنگر که با گل
آدم عجین کردهاند و این روح و روان را ببین که در تن آدمی دمیدهاند. / گِل آدم: رجوع به منبع ص 501. - منبع: شرح غزلهای سعدی
آن نقطههای خال چه شاهد نشاندهاند
وین خطهای سبز چه موزون کشیدهاند
شاهد: زیبا و نیکو / خطهای سبز:
موهای تازهرستهای که گرد رخسار خوبرویان برآمده باشد. / موزون: سنجیده، متناسب و دلپذیر / معنی:
آن نقطه خال را بر روی چهرهاش چه زیبا نشانده و این خط سبزه گونهاش را چه متناسب
و منظم ترسیم کردهاند. - منبع: شرح غزلهای سعدی
بر استوای قامتشان گویی ابروان
بالای سرو راست هلالی خمیدهاند
استوای
قامت: راستی و بلندی قامت. / تضاد معنایی: استوا، هلال / تشبیه: ابروان به هلال
ماه مانند شده است. / معنی: گویی ابروان خمیده آنان در بالای قامت راستشان مثل
هلالی هستند که در بالای سروی قرار گرفته
باشد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
با قامت بلند صنوبرخرامشان
سرو بلند و کاج به شوخی چمیدهاند
با:
در اینجا به معنی مقابل و برابر است / صنوبر: ۳۴٫۳، مراد از خرامیدن صنوبر حرکت نرم
شاخهها و برگهای آن بر اثر وزش نسیم است./ قامت صنوبرخرام: قامتی که همچون شاخههای صنوبر آرام و با ناز حرکت میکند و میخرامد. / کاج: نام فارسی درخت صنوبر، سرو
سیاه، درختی است خوشقامت که در شعر مشبّهٌبه قد معشوق است و شباهت به سرو دارد.
(لغتنامه) / شوخی: گستاخی و بیشرمی / چمیدن: خرامیدن و با ناز و تکبر و تبختر راه رفتن / معنی: در برابر قامت آنان
که چون صنوبر میخرامند درخت سرو و کاج از روی بیشرمی خرامیدهاند. - منبع: شرح غزلهای سعدی
سِحر است چشم و زلف و بناگوششان، دریغ!
کاین مؤمنان به سِحر چنین بگرویدهاند
سحر:
جادو و افسون / بناگوش: پس و نرمه گوش، عذار و صورت / معنی: چشم و گیسوان و بناگوش
آنان مثل سحر و جادوست و دریغ است که چرا
گروندگان اهل ایمان اینگونه به سحر و جادو گرایش یافتهاند! - منبع: شرح غزلهای سعدی
ز ایشان توان به خون جگر یافتن مُراد
کز کودکی به خون جگر پروریدهاند
کنایه: خون جگر (غم و غصه، اشک خونین) / معنی: از آنان
فقط با خون جگر خوردن میتوان به مراد و مقصود دست یافت؛ زیرا این زیبارویان را از
کودکی با خون جگر و به سختی پرورش دادهاند. - منبع: شرح غزلهای سعدی
دامنکشانِ حُسن دلاویز را چه غم؟
کآشفتگان عشق گریبان دریدهاند
حسن
دلآویز: زیبایی دلپسند و مطلوب / کنایه: دامنکشان (کسانی که میخرامند و با ناز و
تبختر راه میروند). گریبان دریدن (از خود بیخود شدن، اختیار عنان را از کف دادن)
/ معنی: آن زیبارویانی که با حسن دلربای خویش دامنکشان و با ناز میگذرند، غمی
ندارند که شیفتگان عشق در پی آنان گریبان چاک کردهاند. - منبع: شرح غزلهای سعدی
در باغ حُسن، خوشتر از اینان درخت نیست
مرغانِ دل بدین هوس از بَر پریدهاند
بر: سینه / تشبیه: حسن به باغ و دل به مرغ (اضافهٔ
تشبیهی) / استعاره مصرحه: درخت (معشوق) / ایهام تناسب: بین «بر» در معنای غیر
منظورش؛ یعنی «میوه» با «درخت». / معنی: در باغ زیبایی هیچ درختی از این زیبارویان
خوشتر و زیباتر نیست و دلها در آرزوی نشستن بر روی این درختان است که از سینه به
پرواز درآمدهاند. - منبع: شرح غزلهای سعدی
با چابکان دلبر و شوخان دلفریب
بسیار درفتاده و اندک رهیدهاند
چابک: چالاک و چست، جَلد و تند، زبر
و زرنگ / شوخ: جسور و بیپروا، بیباک / درفتادن (درافتادن): درآویختن، روی آوردن.
/ کنایه: دلفریب (زیبا و دلربا) / معنی: عشقبازان، بسیار با دلبران و معشوقان
گستاخ و بیپروا درافتادهاند؛ ولی اندکی از آنان توانستهاند ازین دشواری رهایی
یابند. - منبع: شرح غزلهای سعدی
هرگز جماعتی که شنیدند سِرِّ عشق
نشنیدهام که باز نصیحت شنیدهاند
معنی: هرگز نشنیدهام کسانی که به راز عشق پی بردهاند،
نصیحتپذیر باشند و عشق و عاشقی را ترک گویند. - منبع: شرح غزلهای سعدی
زنهار! اگر به دانهٔ خالی نظر کنی
ساکن که دامِ زلف بر آن گستریدهاند
نظر: نگاه / ساکن: آرام باش و بیقراری مکن / ساکن
میتواند صفت دانه خال هم باشد که آرام و ساکن است؛ ولی موجب ناآرامی دل عاشق. / تشبیه: خال به دانه و زلف به دام (اضافهٔ تشبیهی) / تناسب: دانه، دام / معنی: اگر به دانهٔ خالی مینگری بر حذر باش و آرام بگیر و بیقراری مکن؛ زیرا زلف آنان به سان دامی بر روی آن خال افکنده شده و
تو را اسیر خواهد ساخت. - منبع: شرح غزلهای سعدی
گر شاهدان نه دنیی و دین میبرند و عقل
پس زاهدان برای چه خلوت گزیدهاند؟
شاهدان: معشوقان زیبارو / خلوت: عزلت و گوشهنشینی
/ آرایه حسن تعلیل: زاهدان به دلیل جلوهگری زیبارویان به خلوت پناه بردهاند. /
جناس لاحق: شاهدان، زاهدان / معنی: اگر چنین نیست که معشوقگان دلربا دین و دنیا و
عقل را غارت میکنند؛ پس از چه روی، زاهدان گوشه خلوت گزیده و منزوی شدهاند؟ - منبع: شرح غزلهای سعدی
نادر گرفت دامن سودای وصلشان
دستی که عاقبت نه به دندان گَزیدهاند
سودا: یکی از اخلاط اربعه که غلبهٔ آن موجب عشق و
هوس و خیال (مالیخولیا) میشود. / استعارهٔ مکنیّه: دامن سودای وصل / کنایه: دست به
دندان گزیدن (پشیمان شدن، دریغ و افسوس خوردن) / معنی: دستی که سرانجام به دندان
ناکامی و بیبهرهگی گزیده نشود، به ندرت به دامن وصل معشوقان خواهد رسید. - منبع: شرح غزلهای سعدی
بر خاکِ ره نشستنِ سعدی عجب مدار
مردان چه جای خاک که بر خون طپیدهاند
تپیدن: غلتیدن و دست و پا زدن / کنایه: بر خاک ره
نشستن (خوار و بیاعتبار شدن). مردان (عاشقان حقیقی). برخون تپیدن (در مشکلات
افتادن). / معنى: تعجّب مکن که سعدی بر خاک راه نشسته باشد! که در این طریق چه جای
بر خاک نشستن است؟ زیرا مردان بسیاری در
خون خویش غوطهور شدهاند. - منبع: شرح غزلهای سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی