گنجور

غزل شمارهٔ ۲۲۴

گلبنان پیرایه بر خود کرده‌اند
بلبلان را در سماع آورده‌اند
ساقیان لاابالی در طواف
هوش میخواران مجلس برده‌اند
جرعه‌ای خوردیم و کار از دست رفت
تا چه بی هوشانه در می کرده‌اند
ما به یک شربت چنین بیخود شدیم
دیگران چندین قدح چون خورده‌اند
آتش اندر پختگان افتاد و سوخت
خام طبعان همچنان افسرده‌اند
خیمه بیرون بر که فراشان باد
فرش دیبا در چمن گسترده‌اند
زندگانی چیست مردن پیش دوست
کاین گروه زندگان دل مرده‌اند
تا جهان بودست جَمّاشان گل
از سلحداران خار آزرده‌اند
عاشقان را کشته می‌بینند خلق
بشنو از سعدی که جان پرورده‌اند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گلبنان پیرایه بر خود کرده‌اند
بلبلان را در سماع آورده‌اند
گلبنان: درخت‌ها و بوته‌های گل سرخ /  پیرایه: زیور و زینت / سماع: نغمه و آواز / استعارهٔ مکنیّه (تشخیص): گل‌بنان و بلبلان (به قرینهٔ پیرایه بر خود کردن و در سماع آوردن بلبلان) / معنی: درختانِ گل خود را به گل‌ها آراسته‌اند و از این روی، بلبلان را به نغمه‌سرایی واداشته‌اند. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
ساقیان لاابالی در طواف
هوش میخواران مجلس برده‌اند
لاابالی: -> ۱۶۹٫۹ /  طواف: دور زدن و گرد گشتن، در اینجا منظور دور زدن ساقی برای پر کردن جام باده‌نوشان است. در مجالس باده‌گساری باده‌نوشان دور هم به صورت حلقه می‌نشستند و به نوبت پیاله‌های آنان پر می‌شد. در این گونه مجالس ساقی به دستور کسی که بر جمع ارجحیت معنوی داشت (پدر، پیر) در پیاله‌ها مِی می‌ریخت. در حقیقت دور شراب را بزرگ مجلس اداره می‌کرد و دور شراب را می‌شمردند. به رئیس مجلس سرده می‌گفتند که سرحلقه می‌خوارگان بود و خود اولین پیاله شراب را سر می‌کشید: اول پدر پیر کشد جام  گران را. (فرهنگ اشارات ذیل شراب) / هوش بردن: (بی‌خود و بی‌هوش کردن) / معنی: ساقیان زیباروی مست بی‌پروا به هنگام به دور در آوردن جام هوش از سر می‌گساران محفل ربوده‌اند. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
جرعه‌ای خوردیم و کار از دست رفت
تا چه بی هوشانه در می کرده‌اند
بیهوشانه: داروی بیهوش کننده «با درآمیختن افیون در می، بیهوشانه می‌ساختند که معجونی  بسیار مست کننده و مخدّر بود. بیهوشانه یکی از ابزارهای عیاران بود و آن را به دشمنان خود می‌خوراندند» (از فرهنگ اشارات) / کنایه: کار از دست رفتن (بی‌سامان شدن کار، اختیار از دست رفتن) / معنی: معلوم نیست که کدام داروی بیهوشی را در شراب ریخته‌اند که ما جرعه‌ای از آن نوشیدیم و عقل و هوش از کف دادیم. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
ما به یک شربت چنین بیخود شدیم
دیگران چندین قدح چون خورده‌اند
شربت: مقدار نوشیدنی‌ای که در یک نوبت نوشیده شود، جرعه / قدح: جام و پیالهٔ شراب / معنی: ما با یک جرعه از این شراب این گونه از خود بی‌خود شدیم، پس دیگران چندین کاسه از آن شراب را چگونه نوشید‌ه‌اند؟ - منبع: شرح غزل‌های سعدی
آتش اندر پختگان افتاد و سوخت
خام طبعان همچنان افسرده‌اند
استعارهٔ مصرحه: آتش (عشق سوزندهٔ سرکش) / کنایه: پختگان و خام‌طبعان (کاملان و نادانان) -> ۱۵٫۱۰ . افسرده (سرد و یخ‌زده، دل‌مرده) / معنی: آتش در آدمیان مجرب افتاد و آنان را سوزاند، اما آنان که سرشتی خام و بی‌تجربه دارند، هنوز هم یخ‌زده و افسرده و دل‌مرده‌اند. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
خیمه بیرون بر که فراشان باد
فرش دیبا در چمن گسترده‌اند
فرّاشان: جمع فرّاش، کسانی که فرش و بساط را می‌گسترند، خدمتگزاران / دیبا: پارچه ابریشمی و حریر منقّش / کنایه: خیمه بیرون بردن (به صحرا و گشت و گذار رفتن) / تشبیه: باد به فراشان (اضافهٔ تشبیهی) / استعارهٔ مصرّحه: فرش دیبا (گل و گیاهان) / مجاز: چمن (باغ) / جناس لاحق: بر، در / معنی: سراپردهٔ خویش را به صحرا ببر، زیرا بادها مثل فراشان در صحن چمن فرش ابریشمین گسترده‌اند. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
زندگانی چیست مردن پیش دوست
کاین گروه زندگان دل مرده‌اند
پارادوکس: زندگانی مردن است / جناس اشتقاق: زندگانی و زندگان، مردن و مرده در «دل‌مرده» / معنی: زندگانی عاشق چیزی جز جان فشاندن در نزد دوست نیست؛ زیرا این جماعتی که خود را زنده می‌دانند، دل‌مردگانی افسرده بیش نیستند. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
تا جهان بودست جَمّاشان گل
از سلحداران خار آزرده‌اند
جمّاشان: دلربایان و افسونکاران، مستان / سلحداران: سلاحداران، کسانی که سلاح جنگ به همراه دارند. / تشبیه: گل به جماشان و خار به سلحداران (اضافهٔ تشبیهی) / تضاد: گل، خار / معنی: تا دنیا بوده است، گل‌ها که مثل دلربایانی شوخ و لطیف‌اند، از دست خارها که به سلاحداران می‌مانند، آزرده بوده‌اند. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
عاشقان را کشته می‌بینند خلق
بشنو از سعدی که جان پرورده‌اند
جان پروردن: جان را تازه کردن، روح را شاداب نمودن، روح و روان پرورش دادن. / تلميح: سخن سعدی یادآور آيهٔ شريفهٔ «و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله أمواتا بل أحياء عند ربّهم يرزقون» (آل عمران (۳)، ۱۶۹). / معنی: مردم عاشقان را کشته تصور می‌کنند؛ اما از سعدی بشنو که عاشقان با هلاک شدن در راه دوست جان خویش را پرورده‌اند. - منبع: شرح غزل‌های سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی 

خوانش ها

غزل ۲۲۴ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۲۴ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۲۲۴ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل ۲۲۴ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۲۲۴ به خوانش فاطمه زندی
غزل ۲۲۴ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۲۴ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۲۴ به خوانش نازنین بازیان

حاشیه ها

1392/03/08 13:06
امین کیخا

افسرده از فعل افسردن بوده و ان پیشتر اپسردن بوده است و اپ پسوند است یعنی افسرده می شود ادمی که اخلاق سرد دارد به همین دلیل انجماد می شود افسردن

1392/03/08 14:06
ادروک

لاابالی از بال ساخته شده است به عربی یعنی خیال مثلا می گویند لا بل بال یعنی بی خیال باش ، می گویند روزی که همه زشتی در عاشورا در پیش همه زیبایی ایستاده بود و مردم برای کشتن پسر پیامبر گوی سبقت می ربودند تا به خلیفه تقرب و نزدیکی بیابند ، کتاب تاریخ می نویسد علی اکبر 18 ساله پیش امد در حالیکه بند یکی از پوزارهایش ( کفش) باز بود و در راه میدان انرا بست ( در تاریخ تبری) و به پدر بزرگوارش گفت انی لا ابالی بالموت یعنی من از مرگ هراس ندارم ، از اشک خفه خون می گیرم ، و زمزمه میکنم که کاش دینداری ما ، مارا در سوی خوب تاریخ بگذارد .

1392/03/08 14:06
شکوه

جماش شوخ و دلربا میباشد و افسونگر و فسون ساز

1397/04/28 22:06
امیر اصغری

بیت سوم؛
جرعه ای خوردیم و کار از دست رفت
«پا» چه بیهوشانه در مِی کرده اند.

1398/06/13 00:09
گویان

چه ماده بیهوش کننده ای مگر در می
ریخته اند

1403/10/27 22:12
جلال ارغوانی

شعرسعدی از فلک امد مگر

کزگل حسنش چنین پرورده اند