غزل شمارهٔ ۲۲۱
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۲۲۱ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۲۱ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۲۲۱ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۲۲۱ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۲۱ به خوانش تناز پیراسته
غزل شمارهٔ ۲۲۱ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۲۱ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲۲۱ به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
هر که را با قد و بالای تو انسی نبود
حیوانیست که بالاش به انسان ماند
روحت شاد جناب سعدی کیف کردم
هر که چون موم به خورشید رخت نرم نشد؛ عاقبت در قدم چکش و سندان بشود
#غزل شمارۀ_۲۲۱
وزن: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن
(بحر رمل مثمن مخبون اصلم)
۱_مجلس ِ ما دگر امروز به بُستان مانَد
عیش ِ خلوت به تماشایِ گلستان ماند
دگر: برای تاکید آمده است. عیش خوشگذرانی خلوت: گوشه خلوت.
معنی بیت: امروز دیگر محفل ما درست شبیه بوستان است، خوشگذرانی در گوشه خلوت مثل گردش در باغ و بوستان است.
۲_می حلال َ ست کسی را که بوَد خانه بهشت
خاصه از دست ِ حریفی که به رضوان ماند
را: برای .حریف: پیاله یار.
رضوان: نام فرشته نگهبان بهشت. معنی بیت: برای کسی که خانهاش در حکم بهشت است شراب حلال است به خصوص از دست یار و هم پیالهیی که شبیه فرشته است.
۳_خط ِ سبز و لب لعلت به چه ماننده کنی
من بگویم به لب ِ چشمه حیوان ماند
خط سبز: موی نرم و نازک نو رسیده معشوق.
لعل سنگ قیمتی به رنگ سرخ روشن.
چشمه حیوان: چشمه آب حیات بر پایه آنچه در داستانها آمده چشمهای است در ناحیهای تاریک از شمال به نام ظلمات که هر کس از آن بنوشد عمر جاودانه پیدا میکند.
معنای بیت: سبزه خط و لب لعل قامت را به چه چیزی تشبیه میکنی؟ اجازه میدهی من بگویم ؟به سبزی کنار چشمه آب حیات شبیه است.
۴_تا سَر ِ زلف ِ پریشان ِ تو محبوب ِ من است
روزگار م به سَر ِ زلف ِ پریشان ماند
تا: روزی که، از وقتی که، نیز میتواند به معنای "مادام که، تا وقتی که" باشد.
۵_چه کُنَد کُشتهیِ عشقت که نگوید غم ِ دل
تو مپندار که خون ریزی و پنهان ماند
خون ریختن: کشتن مراد این است که معشوق، عاشق را دلخون میکند و تا حد مرگ آزار میدهد. معنای بیت: کسی که به دست عشق تو کشته شده است چه کند اگر غم دل خود را بازگو نکند؟ خیال نکن که بتوانی خون بریزی و کسی متوجه آن نشود.
۶_هر که چون موم به خورشید ِ رُخت نرم نشد
زینهار از دل ِ سختش که به سندان ماند
زینهار: امان، فریاد.
سندان: ابزار آهنی که آهنگران فلز را با چکش روی آن میکوبند معنای بیت کسی که در برابر چهرۀ نو مثل موم نرم نشود، معلوم می شود که دلش به سختی سندان است، امان از دست چنین دلی.
۷_نادر اُفتَد که یکی دل به وصالت ندهد.
یا کسی در بلد ِ کفر مسلمان ماند
نادرافتد: کمتر اتفاق میافتد.
بلد کفر: سرزمین کفر.
معنای بیت: بعید است کسی دل به وصال تو نبندد و عاشق تو نشود همچنان که بعید است کسی در سرزمین کفر مسلمان بماند.
۸_تو که چون برق بخندی، چه غمت دارد از آنْک
من چنان زار بگریَم که به باران ماند
چه غیمت دارد: چه غمت باشد. آذرخش وقتی لبهای یار در اثر خنده از هم باز میشود دندانهای سفید و درخشان او برق میزنند و شاعر از این برق به آذرخش یا برق آسمان تعبیر کرده است که در پی برق یا باران اشک میبارد.
در این بیت تناسب ِ«برق و باران» و تضاد ِ« گریه و خنده »مراعات شده است.
معنای بیت: ای کسی که با دیدن حیرت و سرگشتگی سعدی در برابر زیبایی معشوق زبان به طعنه گشودی و او را سرزنش کردی طعنه ی تو منصفانه نبود، آیا کسی هست که چنین چهره زیبایی را ببیند و حیران نشود.
۹_طعنه بر حیرت ِ سعدی نه بهاِنصاف زدی
کس چُنین روی نبیند که نه حیران ماند
معنای بیت: ای کسی که با دیدن حیرت و سرگشتگی سعدی در برابر زیبایی معشوق زبان به طعنه گشودی و او را سرزنش کردی طعنه تو منصفانه نبود آیا کسی هست که چنین چهرۀ زیبایی را ببیند و حیران نشود؟.
۱۰_هر که با صورت و بالایِ تواَش اُنسی نیست
حَیَوانی ست که بالاش به انسان ماند
انس: الفت.
دلبستگی. بالاش :قد و قامتش
شرح :محمدعلی فروغی ،حبیب یغمایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
شده حیران زرخت سعدی خوش گوی وبگفت
شارح عشق عجب نیست که حیران ماند