گنجور

غزل شمارهٔ ۲۲۰

دلم خیال تو را رهنمای می‌داند
جز این طریق ندانم خدای می‌داند
ز درد روبه عشقت چو شیر می‌نالم
اگر چه همچو سگم هرزه لای می‌داند
ز فرقت تو نمی‌دانم ایچ لذت عمر
به چشم‌های کُش دل‌ربای می‌داند
بسی بگشت و غمت در دلم مقام گرفت
کجا رود که هم آن جای، جای می‌داند؟
به حال سعدی بی‌چاره قه‌قهه چه زنی؟
که چاره در غم تو های‌های می‌داند

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلم خیال تو را رهنمای می‌داند
جز این طریق ندانم خدای می‌داند
هوش مصنوعی: دل من همیشه به یاد تو است و به هیچ راهی غیر از این فکر نمی‌کند. تنها خدا می‌داند که چه احساساتی در دل من وجود دارد.
ز درد روبه عشقت چو شیر می‌نالم
اگر چه همچو سگم هرزه لای می‌داند
هوش مصنوعی: از شدت درد عشق تو، مانند شیر فریاد می‌زنم، هرچند که مثل سگی بی‌هویت در خاک و گل به سر می‌برم.
ز فرقت تو نمی‌دانم ایچ لذت عمر
به چشم‌های کُش دل‌ربای می‌داند
هوش مصنوعی: از دوری تو نمی‌دانم هیچ لذتی در عمر وجود دارد، زیرا فقط چشم‌های جذاب و دل‌ربایت را می‌شناسم.
بسی بگشت و غمت در دلم مقام گرفت
کجا رود که هم آن جای، جای می‌داند؟
هوش مصنوعی: خیلی گشتم و غم تو در دل من جا گرفته است. کجا بروم که آن‌جا همخبر از دلم داشته باشد؟
به حال سعدی بی‌چاره قه‌قهه چه زنی؟
که چاره در غم تو های‌های می‌داند
هوش مصنوعی: چطور می‌توانی به حال سعدی بیچاره بخندی، در حالی که خودت در اندوهش به شدت گریه می‌کنی؟

خوانش ها

غزل ۲۲۰ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۲۰ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۲۲۰ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۲۲۰ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۲۰ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۲۰ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲۲۰ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1395/05/24 11:07
میثم

بیت سوم هیچ اشتباه تایپیه گویا

1395/10/10 09:01

فروغی در مقدمهٔ غزلیات عنوان کرده که گمان می‌کند این غزل از آن سعدی نیست و آن را مستحق آن دانسته که به ملحقات منتقل شود.
در بیت سوم به جای «نمی‌دانم» در مصرع اول در حاشیه «نمی‌داند» آمده. ارتباط مصرع دوم با مصرع اول این بیت برای من با وجود کلمهٔ «نمی‌دانم» مبهم است. اگر «نمی‌داند» بیاوریم که فاعل آن «دلم» (بیت اول) می‌شود می‌توان بیت را اینطور معنی کرد که «دلم درفرقت تو از عمر هیچ لذتی نمی‌برد و لذت عمر را در چشمهای کش دلربای تو می‌بیند» تا نظر صاحب‌نظران چه باشد.

1396/03/23 20:05
فرخ مردان

@حمبدرصا: مصرع دوم اینجور هست ظاهرا:" به چشمهای کش، دلربای می داند" یعنی که" ...و آن دلبر من با چشمهای زیبای خود این مطلب رو( رنج کشیدن من رو) می بیند(=دریافته است).

1402/09/01 03:12
فاطمه زندی

#غزل شمارۀ_۲۲۰ سعدی

                    

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن

 

    ‌ ‌ 

 

دلم خیال ِ تو را رَهنمای می‌داند

 

جُزین طریق ندانم؛ خدای می‌داند!

 

خیال: صورت،تصویر. سعدی بارها واژه خیال را آنگونه که در زبان عربی به کار می‌رفت به کار برده است چیزی مرئی و محسوس که با چشم دیده می‌شود نه به معنای فکر و خیال که روز به کار می‌رود.

دل من در راه پرفراز و نشیب عشق خیال تو را راهنمای خود می‌داند و خدا می‌داند که روشی جز این نمی‌شناسد و سراغ ندارد.

 

زِ دَرد ِ روبَه ِ عشقت چو شیر می‌نالم

 

اگر چه همچو سگم هَرزه‌لای می‌داند

 

روبه عشق: تشبیه صریح عشق حیله‌گر و مکار را به روباه تشبیه کرده است. چون: مثل مانند هرز لای: بیهوده گر. لاییدن: «لای » لاینده باز مصدر «لاییدن» معنای «عوعو»کردن سگ، نالیدن سگ.

معنی :از درد روباه عشق تو مانند شیری در قفس می‌نالم هرچند مرا مانند سگ بیهوده گو می‌داند. 

 

ز فرقت تو نمی‌دانم ایچ لذت عمر

 

به چشم‌های ِ کَش ِ دلرُبای می‌داند

 

 

فرقت: جدایی. معنای بیت:دل من از درد دوری تو هیچ لذتی از عمر نمی‌برد، زیرا لذت عمر را در چشم‌های زیبا و دلربای تو می‌داند.

 

بسی بگشت و غمت در دلم مُقام گرفت

 

 

کجا رود؟ که هم آن‌جای جای می‌داند

 

 

چو: وقتی. معنای بیت: غم عشق تو بسیار گشت و سرانجام در دل من جای گرفت وقتی دل مرا خانه خود می‌داند،به کجا برود.

 

به حال ِ سعدی ِ بی‌چاره قهقهه چه زنی

 

که چاره در غم ِ تو های های می‌داند

 

 

چه :برای چه ؟، های های: گریه ی شدید و با صدای بلند. معنای بیت: چرا به حال سعدی بیچاره قهقهه می‌زنی و با صدای بلند می‌خندی، وقتی که او در غم جدایی تو چاره‌یی جز های‌های گریه سراغ ندارد؟

 

شرح :محمدعلی فروغی ،حبیب یغمایی

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

1403/10/27 00:12
جلال ارغوانی

بخنده گفت به سعدی چوما کس نیست

که قدر من وشعرت خدای می داند