گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۳

دوش بی روی تو آتش به سرم بر می‌شد
و آبی از دیده می‌آمد که زمین تر می‌شد
تا به افسوس به پایان نرود عمر عزیز
همه شب ذکر تو می‌رفت و مکرر می‌شد
چون شب آمد همه را دیده بیارامد و من
گفتی اندر بن مویم سر نشتر می‌شد
آن نه می بود که دور از نظرت می‌خوردم
خون دل بود که از دیده به ساغر می‌شد
از خیال تو به هر سو که نظر می‌کردم
پیش چشمم در و دیوار مصور می‌شد
چشم مجنون چو بخفتی همه لیلی دیدی
مدعی بود اگرش خواب میسر می‌شد
هوش می‌آمد و می‌رفت و نه دیدار تو را
می‌بدیدم نه خیالم ز برابر می‌شد
گاه چون عود بر آتش دل تنگم می‌سوخت
گاه چون مجمره‌ام دود به سر بر می‌شد
گویی آن صبح کجا رفت که شب‌های دگر
نفسی می‌زد و آفاق منور می‌شد
سعدیا عقد ثریا مگر امشب بگسیخت
ور نه هر شب به گریبان افق بر می‌شد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش بی روی تو آتش به سرم بر می‌شد
و آبی از دیده می‌آمد که زمین تر می‌شد
دوش: دیشب ٫ آب: اشک / کنایه: آتش به سر برشدن (بی‌خود و بی‌قرار شدن) ٫ ایهام تناسب: بین «دوش» در معنی «کتف»، که در اینجا مراد نیست با «روی، سر، دیده» ٫ تضاد: آتش، آب ٫ تناسب: آب، تر / معنی: دیشب در فراق تو آتش اندوه از سرم زبانه می‌کشید و اشکی از دیدگانم جاری بود که زمین را تر می‌کرد. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
تا به افسوس به پایان نرود عمر عزیز
همه شب ذکر تو می‌رفت و مکرر می‌شد
افسوس: حسرت و دریغ / ذکر: ۱۷۲٫۳ / معنی: برای اینکه عمر گرانمایه با افسوس و دریع سپری نشود، ذکر تو در میان بود و در  تمام طول شب آن را تکرار می‌کردیم. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
چون شب آمد همه را دیده بیارامد و من
گفتی اندر بن مویم سر نشتر می‌شد
 بن مو: بیخ و ته مو ٫ نشتر: نیشتر، تیغ / تضاد: بن، سر / معنی: وقتی شب فرا می‌رسد، چشم همگان به خواب می‌رود و می‌آرامد؛ اما گویی سر نشتر به ذره ذره وجودم می‌خلد و مرا بی‌تاب و بی‌خواب می‌کند. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
آن نه می بود که دور از نظرت می‌خوردم
خون دل بود که از دیده به ساغر می‌شد
نظر: چشم ٫ ساغر: جام و پیاله شراب / معنی: آنچه دور از نگاه تو می‌نوشیدم شراب نبود؛ بلکه خون دلم بود که از دیدگانم به ساغر می‌ریخت. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
از خیال تو به هر سو که نظر می‌کردم
پیش چشمم در و دیوار مصور می‌شد
خیال: تصور چیزی در ذهن هنگامی که در پیش چشم نباشد، تصویر معشوق ٫ مصوّر شدن:  منقّش گشتن، به تصویر در‌آمدن / معنی: به هر جانبی که می‌نگریستم در اثر پرتو خیال تو در و دیوار پر از نقش و نگار می‌شد. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
چشم مجنون چو بخفتی همه لیلی دیدی
مدعی بود اگرش خواب میسر می‌شد
مجنون و لیلی:  ۷٫۱۰٫ / مدعی:  ۱۸٫۲ / معنی: دیدگان مجنون آنگاه که او به خواب می‌رفت فقط لیلی را در خواب می‌دید؛ اما اگر می‌توانست بخوابد لاف‌زنی بود و نه عاشقی صادق. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
هوش می‌آمد و می‌رفت و نه دیدار تو را
می‌بدیدم نه خیالم ز برابر می‌شد
هوش آمدن و رفتن: به خود آمدن و بی‌خود شدن ٫ دیدار: چهره ٫ شدن: رفتن / معنی: گاه گاهی به هوش می‌آمدم و باز بی‌خود می‌شدم؛ ولی در این شرایط نه چهره تو را می‌دیدم و نه خیال تو از برابرم دور می‌شد. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
گاه چون عود بر آتش دل تنگم می‌سوخت
گاه چون مجمره‌ام دود به سر بر می‌شد
عود: ۵۹٫۳ ٫ مجمره: منقل و آتشدان، عودسوز /  کنایه: دل تنگ (دل افسرده و غمگین). دود به سر شدن ( آه کشیدن) ٫ جناس لاحق: عود و  دود، بر و سر / تشبیه: دل به عود و سعدی به مجمره مانند شده است. / معنی: گاهی دل تنگم مثل عود بر آتش می‌سوخت و گاهی مثل آتشدانی بودم که از فراز آن دود بر‌می‌خاست. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
گویی آن صبح کجا رفت که شب‌های دگر
نفسی می‌زد و آفاق منور می‌شد
کنایه: نفس زدن (سخن گفتن، دم زدن) ٫ تلمیح: نفس زدن ( آیه ۱۸) سورة تکوير (۸۱)  والصبح إذا تَنَفَّس، و سوگند به صبح چون بدمد. ٫ استعارهٔ مصرحه: صبح (یار زیبارو) / معنی: آیا آن صبحی که در شب‌های دیگر وجود داشت و نفسی می‌زد و جهان را نورانی می‌کرد به کجا رفت؟ - منبع: شرح غزل‌های سعدی
سعدیا عقد ثریا مگر امشب بگسیخت
ور نه هر شب به گریبان افق بر می‌شد
عقد: گردن‌بند / ثريّا:  ۳٫۷٫ / افق: کرانهٔ آسمان / برشدن: برخاستن، ظاهر شدن / معنی: ای سعدی، آیا امشب ثریا مثل گردنبندی از هم گسیخته است؟ زیرا پیش از این هرشب به گردن افق آویخته می‌شد. - منبع: شرح غزل‌های سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی 

خوانش ها

غزل ۲۱۳ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۱۳ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۲۱۳ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۲۱۳ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۱۳ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۱۳ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲۱۳ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۱۳ به خوانش سمیه الماسی

حاشیه ها

1386/12/28 09:02
س. ص.

بیت اول، مصرع دوم در بعضی نسخ:
وآبم از دیده همی رفت و زمین تر می شد
با تشکر.

1386/12/28 10:02
س. ص.

بیت هفتم : بجای "هوش" کلمه باید "خواب" باشد؛
خواب می آمد و می رفت و . . .
با تشکر.

1395/01/09 04:04
سعدی دوست

دوش بی روی تو آتش به سرم بر می شد
وآبم از دیده همی رفت و زمین تر می شد

1396/10/09 09:01
جواد ملک زاده

آبی از دیده بلغزید و زمین تر می شد

1400/11/02 11:02
امیرحسین ربیعی

با عرض سلام 

اگر برای دوستان مقدور هست این شعر را تفسیر کنند مخصوصا این بیت

گویی آن صبح کجا رفت که شب‌های دگر

نفسی می‌زد و آفاق منور می‌شد

باتشکر. 

1400/11/02 20:02
رضا از کرمان

آقای رببعی عزیز سلام

تفسیر این غزل که شاید برای بنده مقدور نباشد ولی تاحد امکان سعی میکنم یک معنی ساده از ابیات را خدمت شما ارایه بدم  تا بلکه در فهم بهتر غزل مفید واقع گردد:

۱_دیشب از فراق ودوری تو آتش اندوه از سر من زبانه میکشید وزمین از اشک دیدگان من در دوری ازتو زمین را تر  میکرد

۲_و برای اینکه عمر م به افسوس ودریغ نگذرد وتمام نشود مکررا ذکر ویاد تو را میگفتم

۳- وشب هنگام که همه در آرامش وخواب بودند  یاد تو همچون  سرنشتر ذره ذره وجود مرا میخراشید  ومرا بی تاب میکرد وخواب مرا از سرم برده بود

۴-واین خون دلم بود  که دور از نگاه تو وبی تو مینوشیدم وگمان نبری که در پیاله وساغر من شراب بوده (مقصود در غفلت  ومستی شراب انگوری نبودم)

۵_وبه هر جا که نظر میکردم تصویروخیال تو  بود که در پیش دیدگان من نقش می گرفت و در همه جا فقط تو را میدیدم (خیال=تصویر چیزی در ذهن وقتی که در عالم حقیقت ودر پیش رو نباشد)

۶_دیده مجنون فقط درخواب  چهره ونقش لیلی را میدید  واگر میتوانست بخوابد وخواب دیگری جز لیلی ببیند این لاف وگزاف بود ونه حاصل عشق واقعی وصادق  (مراد از لیلی مظهر عشق کامل  ویا بهتر بگوییم نماینده الوهیت و عشق ربانی است و مجنون  مظهر روح نا آرام بشری است که در اثر رنج ها ومرارتهای بی حد  از خود بیخود شده ودر وادی سرگردانی  ودلدادگی  بدنبال وصال حضرت حق میگردد )

۷_اگر هم گاهی به هوش می آمدم ودوباره بیهوش میشدم در هر حال نه چهره تو را میدیدم ونه خیال تو از پیش دیده ام کنار میرفت   (نماینده حالات انسانی است که  گاهاغرقه در عالم روحانی است وگاها بدلیل فکر معاش وبقا در عالم حیوانی بسر میبرد و عرفا به مرحله ای میرسند که در تمام اوقات از یاد خداوند غافل نیستند وبقولی خوشا آنان که دایم در نمازند)

۸_گاهی از فراق تو این دل تنگ من همچون عود در این آتش هجر میسوخت وگاهی چون آتشدانی از فراز آن دود بر میخاست

۹_آن صبحی که درشبهای دیگر  وجود داشت واز پس آن جهان نورانی میشد  ونفس میزد (کنایه از زنده شدن) کجا رفت وچرا برای من نمی آید  

شاید در اینجا حضرت سعدی علیه الرحمه اشاره به آیه  ۱۸ سوره تکویر مینماید  والصبح اذا  تنفس یعنی سوگند به صبح هنگامی که میدمد

۱۰_ای سعدی ایا امشب  ثریا از هم گسیخته  که مثل هرشب بر گردن افق (آسمان)خود نمایی نمیکند 

عقد  =گردنبند

ثریا= در معنی همان خوشه پروین است که مشتمل بر شش یا هفت ستاره  کوچک درخشان است که در صورت فلکی ثور  دیده میشود ودر ادبیات فارسی بسیاری از شعرا وادیبان آن را به مثال گردنبدی بر گردن افق بکار برده اند .

برداشت کلی که از این غزل میشه به اختصار حالت عاشقی رو نشون میده که در فراق معشوق در سوز وگداز ه وبا وجود اینکه از دلبر دور مونده ولی هرگز یاد وخیال اون رو از خاطر نمی بره وبه امید وصال دوباره زنده است وتمنای دیدار مجدد رو داره واشاره به روح انسانی است که در عالم معنا ذره ای از وجود خداوندی است که در این کالبد خاکی به ودیعه نهاده شده تا پس از مرگ ما به اصل خود واصل گردد  امیدوارم دوستان اهل فضل  بر بنده خرده نگیرند واگر  اصلاح وراهنمایی بفرمایند بر بنده منت گذاشته اند .

شاد وخرم باشید

1400/11/04 13:02
امیرحسین ربیعی

آقا خیلی عالی بود 

کمال تشکر را از لطف جنابعالی دارم

انشالله همیشه موفق و پیروز باشید.

🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻

1402/06/14 00:09
Hadi Golestani

آقای رضا به لطف شما لذت دو چندان بردیم

1402/02/20 13:05
برادر وسطی سعدی بن عبدالله بن مشرّف

سلام میشه لطفا یکی بگه مقصود شاعر از مدعی بود اگرش خواب میسر میشد چیه؟

1402/02/21 00:05
رضا از کرمان

سلام

جناب برادر وسطی سعدی بن عبدالله بن مشرف

مدعی= ادعا کننده،لاف زن، کسی ادعای عشق یا هرچیز دیگری کند ولی فقط لاف ودروغ باشد

لیلی ومجنون =در ادب فارسی استعاره از عاشقی ویا بهتر بگویم مظهر کامل عشق وعشق کل است

( از مجنون به عنوان مظهر روح نا آرام بشری واز لیلی به عنوان مظهر عشق ربانی در ادبیات عرفانی فارسی یاد شده است)

معنی بیت: مجنون حتی زمانی که میخوابید هم باز فقط لیلی رو میدید واگر غیر این بود وخوابش میبرد واز یاد لیلی غافل میشد دیگه عاشق صادق نبود وفقط یک دروغگوی مدعی بود که لاف میزد

شاد باشی عزیرم  

 

1402/07/11 22:10
فاطمه زندی

#غزل شمارهٔ_ ۲۱۳

                      

۱_دوش بی روی تو آتش به سرم بر می‌شد

 

و آبی از دیده می‌آمد که زمین تر می‌شد

 

آتش به سرم بر می‌شد: شعله آتش ِدلم به سرم زبانه می‌کشید و بالا می‌رفت. در این بیت میان آتش و آب طباق یا صنعتِ تضاد مراعات شده است.آب :در اینجا یعنی اشک چشم

 

روز گذشته از نادیدن روی تو گویی آتش در دلم افروخته شده بود و از فرط ِ فِراق ات اشکی از چشمم روان بود که زمین تر شده بود. 

 

 

 

۲_تا به افسوس به پایان نرود عمر عزیز

 

همه شب ذکر تو می‌رفت و مکرر می‌شد

 

 

شب و شب های بی تو بودن را باید با ذکر نام تو با افسوس به پایان برسانم تمام شب ذکر نام تو بر زبانم بود. 

  

۳_چون شب آمد همه را دیده بیارامد و من

 

گفتی اندر بن مویم سر نِشتر می‌شد

 

بیارامد: از مصدر آرامیدن آرام می‌گیرد به خواب می‌رود. بن مو: ریشه مو. نِشتر: نیشتر

آلت فلزی نوک تیز که فصّادان و جراحان در جایی از بدن فرو می‌کنند تا خون یا چرک بیرون آید. می‌شد: فرو می‌رفت.

 

۴_آن نه می بود که دور از نظرت می‌خوردم

 

خون دل بود که از دیده به ساغر می‌شد

 

معنای بیت: آنچه دور از تو می نوشیدم شراب نبود، خون دلم بود که از روزنۀچشم ِ من در جام شراب می ریخت.

 

۵_از خیال تو به هر سو که نظر می کردم 

 

پیش چشمم در و دیوار مصور می شد

 

در و دیوار:کنایه از همه جا. مصور: در اینجا یعنی دارای تصویر، پر نقش و نگار. معنای بیت: از بس که خیال تو در نظرم بود به هر سو که نگاه می‌کردم همه جا خیال تو در نظرم نقش می‌بست،و هرجا که نگاه می‌کردم خیال تو در نظرم مجسم می‌شد.

 

 

۶_چشم مجنون نه چو خفتی همه لیلی دیدی

 

مدّعی بود اگرش خواب میسّر می شد 

 

 معنای بیت: مگر نه اینکه وقتی چشم مجنون به خواب می‌رفت فقط لیلی را در خواب می‌دید و پریشان از خواب می‌پرید) اگر واقعاً می‌توانست به خواب رود که مدعی بود، نه عاشقِ صادق.

 

۷_هوش می آمد و می رفت نه دیدار تو را 

 

می بدیدم نه خیالم ز برابر می شد 

 

دیدار:چهره. نه خیالم ز برابر می‌شد: ضمیر میم متعلق به برابر است نه خیال از برابرم می‌شد . می‌شد: می‌رفت. معنای بیت: من گاه به هوش می‌آمدم و گاه از هوش می‌رفتم و در این میان نه چهره تو را می‌دیدم و نه خیال تو از برابرم

محو می شد.

 

۸_گاه چون عود بر آتش دل ِ تنگم می سوخت

 

گاه چون مجمره ام دود به سر بر می شد 

 

 

عود: چوب گیاهی به همین نام که از سوختن آن بوی خوش متصاعد می‌شود. مجمره: منقل یا آتشدانی که در آن عطریات از قبیل عود بسوزانند

 

گاهی از شدت دلتنگی دلم مثل عود در آتش می سوخت 

گاه چون منقلی که محل سوختنی باشد مرکز و درمیان دود بودم. 

 

۹_گوی آن صبح کجا رفت که شب‌های دگر 

 

نفسی می‌زد و آفاق منوَّر می‌شد

 

گویی در اینجا معنای تشبیه ندارد بنابراین به معنای" پرسیدن"خواهد بود و از آنجا که فعل "گویی"غیر مشخص است،معنای مناسب آن در اینجا چنین می‌شود: آدم با تعجب از خودش می‌پرسد سعدی "گویی"را به معنای "می‌پرسی"در جای دیگر به کار برده است: 

 

گویی که جان و روح که در کالبد دمید؟ /یا عقل ارجمند که با روح یار کرد؟

 

می‌توان احتمال داد که"گویی"در این بیت به معنای شگفتا،عجبا"به کار رفته باشد،اما اثبات این معنا منوط به پایان شواهد دیگر است.

نفسی می‌زد: به کنایه یعنی طلوع می‌کرد می‌دمید. آفاق: جمع افق، سراسر جهان.

منور: روشن.

 

۱۰_سعدیا عقد ثریّا مگر امشب بگُسیخت 

ورنه هر شب به گریبانِ افق بر می‌شد

 

عِقد:گردنبند

ثریا :پروین مجموعه شش یا هفت ستاره کوچک درخشان در صورت فلکی صور که معمولاً آن را به گردنبند « عقد ثریا» یا خوشه انگور خوشه پروین تشبیه کرده‌اند

بگسیخت: پاره شد

گریبان بخشی از جامه که دور گردن قرار می‌گیرد یقه «گریبان افق اضافه استعاری».

 بر می‌شد: بالا می‌رفت. معنای بیت: سعدی لابد امشب گردنبند پروین پاره شده است که ستاره‌هایش بر سینه آسمان سوسو نمی‌زنند نه هر شب به بالای افق می‌رفتند و می‌درخشیدند.

 

به شرح:محمدعلی فروغی ،حبیب یغمایی

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

1403/10/22 01:12
جلال ارغوانی

سعدی اربوی نهان بود به گفتار کسی

 همه آفاق ز گفت تو معطر می شد