گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۲

هر که شیرینی فروشد مشتری بر وی بجوشد
یا مگس را پر ببندد یا عسل را سر بپوشد
همچنان عاشق نباشد ور بود صادق نباشد
هر که درمان می‌پذیرد یا نصیحت می‌نیوشد
گر مطیع خدمتت را کفر فرمایی بگوید
ور حریف مجلست را زهر فرمایی بنوشد
شمع پیشت روشنایی نزد آتش می‌نماید
گل به دستت خوبرویی پیش یوسف می‌فروشد
سود بازرگان دریا بی‌خطر ممکن نگردد
هر که مقصودش تو باشی تا نفس دارد بکوشد
برگ چشمم می‌نخوشد در زمستان فراقت
وین عجب کاندر زمستان برگ‌های تر بخوشد
هر که معشوقی ندارد عمر ضایع می‌گذارد
همچنان ناپخته باشد هر که بر آتش نجوشد
تا غمی پنهان نباشد رقتی پیدا نگردد
هم گلی دیدست سعدی تا چو بلبل می‌خروشد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن (رمل مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر که شیرینی فروشد مشتری بر وی بجوشد
یا مگس را پر ببندد یا عسل را سر بپوشد
جوشیدن: فوران کردن، ازدحام کردن / کنایه: شیرینی فروختن (زیبایی خود را آشکار کردن، سخنان زیبا و شیرین گفتن) ٫ جناس لاحق: هر، بر، پر، سر ٫ جناس خط: بر، پر ٫ تناسب: شیرینی و عسل، مگس و پر، فروشد و مشتری /  تشطیر: فروشد و بجوشد، بندد و بپوشد. / معنی: هر کسی که شیرینی می‌فروشد، ناچار خریداران بر او گرد می‌آیند و ازدحام می‌کنند؛ یا باید پر مگس را ببندد تا بر شیرینی او ننشیند و یا روی عسل را بپوشاند. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
همچنان عاشق نباشد ور بود صادق نباشد
هر که درمان می‌پذیرد یا نصیحت می‌نیوشد
نیوشیدن: شنیدن / سجع در شعر: عاشق، صادق / معنی: بی گمان آن کسی که دردش به درمان می‌رسد و یا به اندرز سلامتگران گوش فرا می‌دهد، یا عاشق نیست و یا در عشق صداقتی ندارد. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
گر مطیع خدمتت را کفر فرمایی بگوید
ور حریف مجلست را زهر فرمایی بنوشد
حریف: یار یکدل و یکرنگ، دوست هم‌پیاله و باده‌نوش / معنی: اگر به کسی که در خدمتت فرمانبرداری می‌کند دستور دهی که کفر بگوید، می‌گوید و چنانچه به حریف مجلس خود نوشیدن زهر را فرمان دهی، زهر خواهد نوشید. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
شمع پیشت روشنایی نزد آتش می‌نماید
گل به دستت خوبرویی پیش یوسف می‌فروشد
نمودن: جلوه کردن ٫ خوب‌رویی: زیبارویی ٫ یوسف: ۵۷٫۳ ٫ فروختن: تفاخر، خودنمایی کردن، نازیدن / تناسب: شمع، روشنایی، آتش ٫ تشطیر: روشنایی، خوب‌رویی ٫ تشبیه تفضیلی: تشبیه چهرهٔ معشوق به شمع و آتش و گل و یوسف و برتری چهره یار بر آنها. / معنی: شمع در برابر رخسار زیبا و درخشانت گویی در مقابل آتش جلوه‌گری و نورافشانی می‌کند و گل در دستان تو به قدری زیبا و دلفریب می‌شود که در برابر زیبایی یوسف اظهار وجود می‌کند. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
سود بازرگان دریا بی‌خطر ممکن نگردد
هر که مقصودش تو باشی تا نفس دارد بکوشد
مقصود: مراد و آرزو / معنی: بازرگانی که برای تجارت سفر دریایی اختیار می‌کند سودش بی‌خطر نخواهد بود؛ همان طور که اگر تو مورد نظر کسی باشی، از خطر کردن بیمی ندارد و تا آخرین نفس برای رسیدن به تو دست از تلاش بر‌نمی‌دارد. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
برگ چشمم می‌نخوشد در زمستان فراقت
وین عجب کاندر زمستان برگ‌های تر بخوشد
خوشیدن: خشک و پژمرده شدن ٫ تر: تازه و آبدار / تشبیه: چشم به برگ و فراق به زمستان (اضافهٔ تشبیهی) ٫ جناس لاحق: در، تر ٫ استعارهٔ مصرّحه: برگ چشم (پلک چشم) / معنی: چشم اشکبارم چونان برگی است که حتی در دوری از تو که به زمستان می‌ماند، خشک نمی‌شود و من از این در شگفتم؛ زیرا برگ‌های تر و آبدار در زمستان خشک و  پژمرده می‌شوند. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
هر که معشوقی ندارد عمر ضایع می‌گذارد
همچنان ناپخته باشد هر که بر آتش نجوشد
گذاردن: گذراندن، طی کردن و سپری نمودن. / کنایه: ناپخته (خام و بی‌تجربه) ٫ مجاز: جوشیدن (سوختن) ٫ استعارهٔ مصرحه: آتش (عشق) ٫ تشطیر: ندارد، باشد. / معنی: هر کس که دلداری ندارد عمر خویش را تباه می‌سازد و هر کس بر شعله‌های بلای عشق نجوشد، هنوز خام و بی‌تجربه است. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
تا غمی پنهان نباشد رقتی پیدا نگردد
هم گلی دیدست سعدی تا چو بلبل می‌خروشد
رقّت: نازکی و لطافت ٫ هم: بازهم، همانا و همچنین. / استعارهٔ مصرّحه: گل (معشوق) ٫ خروشیدن: ناله و فریاد کردن ٫ تشبیه مرکب: مصراع اول مشبه، مصراع دوم مشبه‌به ٫ تناسب: گل، بلبل ٫ تشبیه: سعدی به بلبل مانند شده است. / معنی: تا آدمی در درون خویش اندوهی نداشته باشد، نرمی و رقّتی در وی به وجود نمی‌آید. سعدی هم گلی (معشوق) را دیده است که مثل بلبل به هیجان آمده و نعره عشق سر داده است. - منبع: شرح غزل‌های سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی 

خوانش ها

غزل ۲۱۲ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۱۲ به خوانش مهدی سروری
غزل ۲۱۲ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۲۱۲ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۲۱۲ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۱۲ به خوانش تناز پیراسته
غزل شمارهٔ ۲۱۲ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۱۲ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲۱۲ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1399/05/21 13:08
همایون ویسی شیخ رباط

تا غمی پنهان نباشد رقتی پیدا نگردد....
درد بر روان سعدی

1402/02/23 22:04
فاطمه یاوری

هرکه مقصودش تو باشی؛

تا نفس دارد،

بکوشد!

1402/07/04 20:10
فاطمه زندی

#غزل شمارۀ _۲۱۲

وزن :فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن

رمل مثمن سالم 

          

۱_هر که شیرینی فروشد مشتری بر وی بجوشد

 

یا مگس را پر ببندد یا عسل را سر بپوشد

 

 

بجوشد: فوران کند در اینجا یعنی «ازدحام می‌کند» مگس را پَر" یعنی "پر مگس "عسل را یعنی "سر عسل"

معنای بیت: هرکس که شیرینی می‌فروشد مشتریان بر سرش ازدحام می‌کنند، چنین کس یا باید بال مگس را ببندد یا سر ظرف عسل را بگذارد. معشوق زیباروی شیرین نیز خواستاران بسیار دارد یا باید خواستاران را منع کند و یا زیبایی خود را بپوشاند.

۲_همچُنان عاشق نباشد ور بود صادق نباشد

 

هر که درمان می‌پذیرد یا نصیحت می‌نِیوشد

 

همچنان: همان گونه،به همین ترتیب. ور بود: و اگر هم (عاشق) باشد.

به همین ترتیب که درد عشقش درمان‌پذیر است و یا نصیحت دیگران را گوش می‌کند و می‌پذیرد (که دل از معشوق بکند) عاشق نیست و اگر هم عاشق باشد عاشق صادق و پاک باز نیست.

 

۳_گر مطیع خدمتت را کفر فرمایی بگوید

 

ور حریف مجلست را زهر فرمایی بنوشد

 

مطیع خدمتت: کسی که در خدمتگزاری و بندگی تو فرمانبردار است. کفر فرمایی: به کفر گویی امر کنی .زهر فرمایی: به نوشیدن زهر امر کنی.

۴_شمع پیشت روشنایی نزد آتش می‌نِماید

 

گل به دستت خوب رویی پیشِ یوسُف می‌فروشد

خوب رویی: زیبارویی «خوب رویی» فروختن یعنی «زیبایی خود را به رخ کشیدن و به آن نازیدن». معنای بیت: شعله شمع در برابر آتش چهره تو فروغی ندارد، و گل در دست تو هیچ جلوه‌ای ندارد، زیرا به آن می‌ماند که بخواهند در برابر زیبایی یوسف به زیبایی خود بنازد.

 

 

۵_سود بازرگان دریا بی خطر ممکن نگردد

 

هر که مقصودش تو باشی تا نفس دارد بکوشد

 

معنای بیت: عاشق مانند تاجر دریاست که بدون خطر کردن نمی‌تواند سودی به چنگ آورد کسی که بخواهد به وصال تو برسد باید تا واپسین دم تلاش کند.

 

۶_برگ چشمم می نَخوشد در زمستان ِ فراغت

 

وین عجب اندر زمستان برگ های تر بخوشد

 

برگ چشم«برگ چشم»۱_اگر برگ چشم را تشبیه صریح بگیریم در این صورت چشم دست کم از نظر شکل به برگ درخت تشبیه شده است و برگ چشم به معنای خود چشم خواهد بود ۲ می‌توان برگ چشم را کنایه از پلک گرفت.

می‌نخوشد: از مصدر خوشیدن خشک نمی‌شود. زمستان فراق: تشبیه صریح زمستان جدایی دوران سخت و سرد جدایی. معنای بیت: برگ چشم من چشم یا پلک چشم من در زمستان جدایی تو همیشه تر واشک بار است و هیچگاه خشک نمی‌شود و عجب اینجاست که برگ‌های تر در زمستان خشک می‌شوند.

همچنان ناپخته باشد هر که بر آتش نجوشد

 

 

۷_هر که معشوقی ندارد عمر ضایع می گذارد

 

همچنان ناپخته باشد هر که بر آتش نجوشد

ضایعمی گذارد :بیهوده سپری می کند، تلف می کند. آتش:مراد آتش عشق.

 

۸_تا غمی پنهان نباشد رقتی پیدا نگردد

 

هم گلی دیده َ ست سعدی تا چو بلبل می‌خروشد

 

رقت نازک دلی، لطف احساس. هم: نیز هم گلی دیده َست سعدی یعنی سعدی نیز گلی دیده است

شرح :محمدعلی فروغی ،حبیب یغمایی

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

1403/10/22 01:12
جلال ارغوانی

شربتی از شعر سعدی برلبان خود چکاند

هرکه می خواهد زآب چشمه کوثر بنوشد