گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۱

امروز در فراق تو دیگر به شام شد
ای دیده! پاس دار که خفتن حرام شد
بیش احتمال سنگ جفا خوردنم نماند
کز رقت اندرون ضعیفم چو جام شد
افسوس خلق می‌شنوم در قفای خویش
کاین پخته بین که در سر سودای خام شد
تنها نه من به دانهٔ خالت مقیدم
این دانه هر که دید گرفتار دام شد
گفتم «یکی به گوشه چشمت نظر کنم»
چشمم در او بماند و زیادت مقام شد
ای دل نگفتمت که «عنان نظر بتاب»؟
اکنونت افکند که ز دستت لگام شد
نامم به عاشقی شد و گویند «توبه کن»
توبت کنون چه فایده دارد که نام شد؟
از من به عشق روی تو می‌زاید این سخن
طوطی شکر شکست که شیرین‌کلام شد
ابنای روزگار غلامان به زر خرند
سعدی تو را به طوع و ارادت غلام شد
آن مدعی که دست ندادی به بند کس
این بار در کمند تو افتاد و رام شد
شرح غمت به وصف نخواهد شدن تمام
جهدم به آخر آمد و دفتر تمام شد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

امروز در فراق تو دیگر به شام شد
ای دیده! پاس دار که خفتن حرام شد
فراق: هجران و دوری ٫ دیگر: هم، نیز، سرانجام ٫ شام: شب ٫ پاس داشتن: مراقب بودن / تضاد: امروز، شام / معنی: امروز هم به هر روی در جدایی از تو سپری شد و به شام رسید. ای چشم، بیدار باش که در فراق، خفتن حرام است. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
بیش احتمال سنگ جفا خوردنم نماند
کز رقت اندرون ضعیفم چو جام شد
بیش: دیگر، سپس، بعد از این ٫ احتمال: تحمل ٫ رقّت: نازکی و لطیفی / تشبیه: جفا به سنگ (اضافهٔ تشبیهی) و نیز اندرون ضعیف به جام. / معنی: دیگر نمی‌توانم سنگ ستم را تحمل نمایم زیرا درونم از نازکی مثل جام بلورینی است که سنگ ستم آن را خرد خواهد کرد. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
افسوس خلق می‌شنوم در قفای خویش
کاین پخته بین که در سر سودای خام شد
افسوس: دریغ و حسرت ٫ قفا: پشت سر ٫ سودا: ۲۰٫۱ / کنایه: پخته (فهمیده و کامل) ٫ سودای خام (آرزوی دور و دراز) ٫ تضاد: پخته، خام / معنی: هنگام عبور می‌شنوم که مردم پشت سر من می‌گویند: افسوس که این آدم مجرّب به عشقی نافرجام و تصوری باطل دل سپرده است! - منبع: شرح غزل‌های سعدی
تنها نه من به دانهٔ خالت مقیدم
این دانه هر که دید گرفتار دام شد
مقیّد: اسیر و گرفتار / تشبیه: خال به دانه (اضافهٔ تشبیهی) ٫ تناسب: دانه، مقیّد، گرفتار، دام / معنی: من تنها کسی نیستم که خالت چونان دانه‌ای مرا به دام کشیده و اسیر ساخته است؛  بلکه هر کس این دانهٔ خال تو را ببیند، گرفتار دام تو خواهد شد. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
گفتم «یکی به گوشه چشمت نظر کنم»
چشمم در او بماند و زیادت مقام شد
نظر: نگاه / مقام: اقامت کردن. / معنی: با خود گفتم یک بار با گوشه چشم پنهانی به تو نظری افکنم؛ اما چشمانم آنچنان به دیدار تو خیره ماند که دیگر نتوانست چشم از آن برگیرد و در آنجا اقامت گزید. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
ای دل نگفتمت که «عنان نظر بتاب»؟
اکنونت افکند که ز دستت لگام شد
لگام: دهنه و افسار ٫ شدن: فرو‌افتادن (لغت‌نامه) / کنایه: عنان تابیدن (روی آوردن) ٫ تناسب: عنان، لگام ٫ استعارهٔ مکنیه: عنان نظر. / معنی: ای دل، آیا به تو نگفتم که دهنه نگاه را به سوی او بر مگردان و به وی منگر اکنون که عنان را از کف دادی و در برابر او اختیاری نداری تو را سرنگون خواهد ساخت. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
نامم به عاشقی شد و گویند «توبه کن»
توبت کنون چه فایده دارد که نام شد؟
نام شدن (اول): مشهور شدن ٫ توبه: ۲۰۱٫۱۰ ٫ نام شدن (دوم): آبرو رفتن / نوعی رد الصدر على العجز : نام / معنی: نام و شهرت و اعتبارم بر سر عاشقی رفت و به من می‌گویند از عاشقی دست بردار، اکنون که شهرت و اعتبارم از میان رفته توبه کردن چه سودی دارد؟ - منبع: شرح غزل‌های سعدی
از من به عشق روی تو می‌زاید این سخن
طوطی شکر شکست که شیرین‌کلام شد
کنایه: سخن زاییدن (سخن گفتن و سخن‌پردازی کردن). شکر شکستن طوطی (شکر‌شکن شدن طوطی، شیرین‌زبان گشتن طوطی). شیرین‌کلام شدن (فصیح و بلیغ شدن کلام) /  تناسب: شکر و شیرین، سخن و کلام ٫ واج آرایی: تکرار حرف «ش» ٫ تشبیه مرکب:  مصراع اول مشبه، مصراع دوم مشبّهٌ‌به / معنی: در اثر عشق ورزیدن به روی جمیل توست که من این گونه شیرین سخن شده‌ام، هم بدآن سان که طوطی به دلیل شکّر‌شکنی شیرین‌سخن گشته است. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
ابنای روزگار غلامان به زر خرند
سعدی تو را به طوع و ارادت غلام شد
ابنا: جمع ابن، فرزندان ٫ طوع: میل و رغبت ٫ ارادت: دوستی از روی اخلاص و توجه خاص / معنی: مردم روزگار با صرف زر برای خود غلام می‌خرند؛ اما سعدی با فرمانبرداری و میل و رغبت بندهٔ تو شده است. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
آن مدعی که دست ندادی به بند کس
این بار در کمند تو افتاد و رام شد
مدعی: ۱۸٫۲۰ / کنایه: دست به کسی دادن (مهر و محبت به کسی دادن، عاشق کسی شدن) / معنی: آن ادعا کننده‌ای که اسیر بند کسی نمی‌شد و به کسی دل نمی‌باخت، این بار به دام تو افتاد و سرکشی فرو‌گذاشت. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
شرح غمت به وصف نخواهد شدن تمام
جهدم به آخر آمد و دفتر تمام شد
به آخر آمدن: به پایان رسیدن / معنی: شرح کردن غمی که از تو به دل دارم، با توصیف پایان نمی‌پذیرد. من نهایت تلاش خود را به کار بردم و دفتر هم به پایان رسیده اما هنوز چیزی از آن هم گفته نیامده است. - منبع: شرح غزل‌های سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی

خوانش ها

غزل ۲۱۱ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۱۱ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۲۱۱ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۱۱ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۱۱ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۱۱ به خوانش نازنین بازیان

حاشیه ها

1393/02/14 00:05
بهار

بیت پنجم مصرع دوم باید باشه: «چشمم درو بماند و ...»
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1399/07/06 03:10
علی

<<دفترعمر»
#ابوعطا
#محمدرضا_شجریان
#فرهنگ_شریف
#علی_اصغر_بهاری
#منصورنریمان
#حسن_ناهید
غزل سعدی
امروز دیگرم به فراق تو شام شد
درانتظار وصل تو عمرم تمام شد

1401/05/04 13:08
م ر ن

سعدی به اختیار و ارادت غلام شد

1402/02/23 22:04
فاطمه یاوری

آن مدعی که دست ندادی به بند کس

این بار در کمند تو افتاد و رام شد.....(:

.

این دانه هرکه دید گرفتار دام شد...........!

1402/07/28 00:09
فاطمه زندی

۱_امروز در فراق تو دیگر به شام شد

 

ای دیده پاس دار که خفتن حرام شد

 

فِراق: جدایی. به شام: شد به شب رسید.

 

معنای بیت: امروز هم در جدایی تو سپری شد و به شب رسید. ای چشم من، اکنون نوبت نگهبانی و بیداری توست زیرا (از یار خبری نشد،و این به معنای آن است که نباید به خواب بروی.

 

۲_بیش احتمال سنگ جفا خوردنم نماند

 

کز رِقت اندرون ضعیفم چو جام شد

 

احتمال: تحمل. جفا: بی‌مهری، بی وفایی، (سنگ جفا تشبیه صریح) رقت: نازکی. اندرون: دل. جام: شیشه. معنای بیت:بیش از این دیگر نمی‌توانم بی‌مهری‌ها و آزارهایی را که مانند سنگ بر سرم می‌بارد تحمل کنم، زیرا دل ناتوانم از نازکی مثل شیشه شده است و با سنگی دیگر می‌شکند.

 

۳_افسوس خلق می‌شنوم در قفای خویش

 

کین پخته بین که در سر سودای خام شد

 

افسوس ۱_ ریشخند، تمسخر ۲_ دریغ حسرت. در قفای خویش: از پشت سرم.

 

کین:در اینجا بیانی است« که این» در سر چیزی شدن: فدای چیزی شدن. سودای خام: خیال خام، آرزوی بیهوده و عبث.

 معنای بیت: از هر جا می‌گذرم ریشخند با دریغ و تاسف مردم را می‌شنوم که پشت سرم می‌گویند: این آدم پخته و سرد و گرم روزگار چشیده را تماشا کنید که فدای خیالی خام و آرزویی عبث شده است.

 

۴_تنها نه من به دانه خالت مقیدم

 

این دانه هر که دید گرفتار دام شد

 

دانۀ خال: تشبیه صریح. مقید اسیر، گرفتار.

 

۵_گفتم یکی به گوشه چشمت نظر کنم

 

 

چشمم دَروُ بماند و زیادت مُقام شد

 

زیادت شدن: افزایش پیدا کردن.

معنای بیت: با خود فکر کرده بودم که نیم نگاهی به او بیندازم (وقتی نگاه) زیبایی او چشمم را خیره کرده و مقام او در نظرم افزایش یافت.

 

۶_ای دل نگفتمت که عنان نظر بتاب

 

اکنونت افکند که ز دستت لگام شد

 

عنان: افسار، زمام"عنان نظر"(اضافه استعاری) بتاب: از مصدر تافتن تابیدن) برگرداندن. عنان تافتن به کنایه یعنی روی گرداندن، دوری کردن در این بیت نظر به اسب یا مرکب تشبیه شده و برای آن افسار و دهنه یی تصور شده است.

 

 

۷_نامم به عاشقی شد و گویند توبه کن

 

توبت کنون چه فایده دارد که نام شد

 

افکند: به زمین می‌اندازد،از پای در می‌آورد فاعل این فعل همان "نظر" است.

دستت لگام شد: لگام اسب نظر از دستت خارج شد، لگام از دستت شدن به کنایه یعنی اختیار خود را از دست دادن.

معنای بیت:ای دل به تو نگفته بودم که لگام اسب وحشی نگاه را برگردان( و از نظر بازی دور کن؟اما گوش ندادی ، حالا که دیگر لگام از دستت خارج شده و اختیار خود را از دست داده‌یی، تو را به زمین می‌زند.

 

 

۸_از من به عشق روی تو می‌زاید این سخن

 

طوطی شکر شکست که شیرین کلام شد

شکر شکن: قند خوردن.

 معنای بیت: این شعر شیرین که از درون من می‌جوشد و بیرون می‌آید ،به عشق روی توست،طوطی قند می‌خورد که شیرین سخن می‌شود عشق تو مانند قند،کام طبع مرا شیرین می‌کند.

 

۹_ابنای روزگار غلامان به زر خرند

 

سعدی تو را به طوع و ارادت غلام شد

 

ابنای: روزگار. به طوع و ارادت: با کمال میل و از روی اخلاص، بی هیچ توقعی.

 

۱۰_آن مدعی که دست ندادی به بند کس

 

این بار در کمند تو افتاد و رام شد

 

مدعی: در اینجا بیشتر به معنای مدعی زهد و تقوا و پرهیزگاری است، کسی که مدعی بوده که هیچ زیبارویی نمی‌تواند دل او را برباید.

 

دست دادن: در اینجا یعنی حاصل شدن، اتفاق افتادن. کمند:ریسمانی که یک سرش را به صورت حلقه گره زده‌اند به نحوی که با کشیدن ریسمان حلقه تنگ‌تر شود از کمند برای شکار و بالا رفتن از جاهای بلند و اسیر کردن دشمن در جنگ استفاده می‌کردند در شعر گیسوی معشوق را از جهت بلندی و حالت حلقه وار زلف و قدرت اسیر کردن عاشق به کمند تشبیه کرده اند.

معنای بیت: آن مدعی زهد و مقاومت دربرابر زیبا رویان که در دام هیچ دلبری نمی‌افتاد این بار در دام تو افتاد و رام شد به نظر می‌آید که نخستین مصداق این مدعی خود شاعر است و با این سخن به خود طعنه زده است.

 

۱۱_شرح غمت به وصف نخواهد شدن تمام

 

جهدم به آخِر آمد و دفتر تمام شد

 

جهد: تلاش کوشش. به آخِر آمد: به پایان رسید دفتر تمام شد به کنایه یعنی بیش از این دیگر چیزی نمی‌توان گفت مجالی برای سخن باقی نمانده است.

 

به شرح : محمد علی فروغی 

حبیب یغمایی

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

1403/10/22 01:12
جلال ارغوانی

چون روی یار گفته سعدی به هر طریق

در حسن وجاه به خوبی ماه تمام شد