گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۰

خواب خوش من ای پسر دست‌خوش خیال شد
نقد امید عمر من در طلب وصال شد
گر نشد اشتیاق او غالب صبر و عقل من
این به چه زیردست گشت آن به چه پایمال شد
بر من اگر حرام شد وصل تو نیست بوالعجب
بوالعجب آن که خون من بر تو چرا حلال شد؟
پرتو آفتاب اگر بدر کند هلال را
بدر وجود من چرا در نظرت هلال شد؟
زیبد اگر طلب کند عزت ملک مصر دل
آن که هزار یوسفش بندهٔ جاه و مال شد
طرفه مدار اگر ز دل نعرهٔ بی‌خودی زنم
کآتش دل چو شعله زد صبر در او محال شد
سعدی اگر نظر کند تا نه غلط گمان بری
کاو نه به رسم دیگران بندهٔ زلف و خال شد

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خواب خوش من ای پسر دست‌خوش خیال شد
نقد امید عمر من در طلب وصال شد
ای پسر از روزی که تو را دیدم خواب خوش و آرام من بازیچه خیال تو شد و از سرم پرید و سرمایهٔ امید عمر من در تلاش رسیدن به تو بر باد رفت
گر نشد اشتیاق او غالب صبر و عقل من
این به چه زیردست گشت آن به چه پایمال شد
اگر آرزوی وصال تو بر صبر و عقل من چیره نشده است، پس چرا عقل من که فرمانروای کشور وجود من است به فرمانبرداری محکوم تبدیل شده است که سخنش خریدار ندارد و چرا صبر من پایمال شده و در هم شکسته است؟
بر من اگر حرام شد وصل تو نیست بوالعجب
بوالعجب آن که خون من بر تو چرا حلال شد؟
اگر وصال و رسیدن به تو برای من حرام و غیرممکن شد عجیب نیست؛ بلکه شگفت این است که چگونه هلاک کردن من از درد عشق برای تو حلال شد؟
پرتو آفتاب اگر بدر کند هلال را
بدر وجود من چرا در نظرت هلال شد؟
اگر نور خورشید هلال ماه را به قرص کامل تبدیل می کند، پس چرا تن بدر مانند من در نظر چهرهٔ خورشید مانند تو رو به نقصان گذاشت و لاغر و کمانی شد؟
زیبد اگر طلب کند عزت ملک مصر دل
آن که هزار یوسفش بندهٔ جاه و مال شد
کسی که هزار یوسف زیبارو و صاحب مقام و مال بندهٔ او شده‌اند ،اگر خواهان مقام ارجمند پادشاهی در کشور دل شود بجاست (چنان زیباست که حق دارد بر دل من فرمانروایی کند.)
طرفه مدار اگر ز دل نعرهٔ بی‌خودی زنم
کآتش دل چو شعله زد صبر در او محال شد
اگر از اعماق وجود فریاد مستی سر دهم و از خود بی خود شوم، تعجب نکن؛ زیرا هنگامی که عشق درون دل نشست، صبر کردن بر آن غیرممکن شد.
سعدی اگر نظر کند تا نه غلط گمان بری
کاو نه به رسم دیگران بندهٔ زلف و خال شد
سعدی نظر باز است، اما مبادا به اشتباه تصور کنی که نظربازی او مانند شیوه نظربازی دیگران است که در بند زلف و خط و خال معشوق اند، غرضِ او از نظر بازی چیزی نیست جز تماشای جلوهٔ جمال معشوق اَزَلی.

خوانش ها

غزل ۲۱۰ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۱۰ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۲۱۰ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۱۰ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۱۰ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۱۰ به خوانش نازنین بازیان

حاشیه ها

1387/05/12 00:08
س. ص.

غلط املائی در بیت اول، مصرع دوم:
بجای "وصل" باید "وصال" باشد.
با تشکر
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1402/02/23 22:04
فاطمه یاوری

بر من اگر حرام شد وصل تو نیست بوالعجب...

بوالعجب آن که خون من بر تو چرا حلال شد...؟((:

؛

سعدی اگر نظر کند تا نه غلط گمان بری

کاو نه به رسم دیگران بنده‌ ی زلف و خال شد........!

1402/06/21 03:09
فاطمه زندی

غزل شماره ۲۱۰ حکیم سخن سعدی 

 

۱_خواب خوش من ای پسر دستخوش خیال شد

نقد امید عمر من در طلب وصال شد

 

دستخوش: بازیچه ،ملعبه. معنای" عاجز "زبون و در "معرض" نیز در اینجا مناسب است. نقد امید: تشبیه صریح سرمایه امید. شد: رفت، بر باد رفت. معنای بیت: ای پسر از روزی که تو را دیدم خواب خوش و آرام من بازیچه خیال تو شد و از سرم پرید و سرمایۀ امید عمر من در تلاش رسیدن به تو بر باد رفت. آمدن واژۀ« پسر» در این بیت نباید شائبه انحراف جنسی و همجنس بازی را پدید آورد حتی در شعر کاملاً عارف مسلک، «نظربازی با جوانان نوخط» دیده می‌شود علاوه بر این باید به خاطر داشته باشیم که تغزل به یاد پسران در جا معۀ آن روزگار سنت ادبی پابر جایی بود که جامعه آن را کم و بیش تحمل می‌کرد تا نام دختران و زنان پرده‌نشین بر سر زبان‌ها نیفتد.

 

۲_گر نشد اشتیاق او غالب صبر و عقل من

 

این به چه زیردست گشت آن به چه پایمال شد

 

این: اشاره دارد به عقل. به چه: به چه دلیل؟ چرا؟ آن: اشاره به «صبر». معنای بیت: اگر آرزوی وصال تو بر صبر و عقل من چی چیره نشده است، پس چرا عقل من که فرمانروای کشور وجود من است به فرمانبرداری محکوم تبدیل شده است که سخنش خریدار ندارد و چرا پا صبر من پایمال شده و در هم شکسته است.

 

 

۳_بر من اگر حرام شد وصل ِ تو نیست بوالعجب

 

بوالعجب آن که خون ِ منْ بر تو چرا حلال شد

 

بوالعجب :عجیب، شگفت.

 

 

۴_پرتو آفتاب اگر بدر کند هلال را

 

بدر وجود من چرا در نظرت هلال شد

 

 

بدر: ماه تمام ،قرص کامل ماه. وجود: در اینجا یعنی "تن، بدن"بدر وجود "(تشبیه صریح )هلال: ماه نو. مظهر پاکی و لاغری و خمیدگی است و در مصراع دوم معنا مراد است. معنای بیت:اگر نور خورشید هلال ماه را به قرص کامل تبدیل می‌کند، پس چرا تن بدر مانند من در نظر چهرۀ خورشید مانند تو رو به نقصان گذاشت و لاغر و کمانی شد؟

 

۵_زیبد اگر طلب کند عزت ملک مصر دل

  

آن که هزار یوسفش بنده جاه و مال شد

 

زیبد: (از مصدر زیبیدن) شایسته است، به جاست. عزت: سرافرازی، ارجمندی. ملک: پادشاهی، مصر دل: تشبیه صریح )دل خود را به کشور مصر تشبیه کرده است. یوسف در مصر به مقام خزانه‌داری _ و بنا به برخی روایات_ پادشاهی رسید مصرع اول در چاپ یغمایی چنین است: «شاید اگر طلب کند عزت ملک مصر را »یوسف: پسر یعقوب، از پیامبران بنی اسرائیل. در زیبایی مَثَل است. در چاپ یغما «ای که هزار یوسفت» آمده است معنای بیت :کسی که هزار یوسف زیبارو و صاحب مقام و مال بندۀ او شده‌اند اگر خواهان مقام ارجمند پادشاهی در کشور دل شود بجاست (چنان زیباست که حق دارد بر دل من فرمانروایی کند.

 

۶_طرفه مدار اگر ز دل نعره بیخودی زنم

 

کآتش دل چو شعله زد صبر در او محال شد

 

طرف مدار: تعجب نکن .در او یعنی: در دل

 

۷_سعدی اگر نظر کند تا نه غلط گمان بری

 

کاو نه به رسم دیگران بنده زلف و خال شد

 

نظر کند: نظربازی کند، جمال پرستی کند، به چهره زیبا رویان نگاه کند. تا نه: مبادا .کو: که او. معنایی بیت: سعدی نظر باز است، اما مبادا به اشتباه تصور کنی که نظربازی او مانند شیوه نظربازی دیگران است که در بند زلف و خط و خال معشوق اند، غرض ِ او از نظر بازی چیزی نیست جز تماشای جلوۀ جمال معشوق اَزَلی.

 

 

به شرح : محمد علی فروغی 

حبیب یغمایی

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

1402/11/14 20:02
جاوید رضایی

درود بر سرکار خانم زندی

1403/09/22 00:11
جلال ارغوانی

سعدی اگر سخنوری پیشه کند فرشته ای

با توکجا برابر است در هوسی محال شد