گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱

تفاوتی نکند قدر پادشایی را
که التفات کند کمترین گدایی را
به جان دوست که دشمن بدین رضا ندهد
که در به روی ببندند آشنایی را
مگر حلال نباشد که بندگان ملوک
ز خیل‌خانه برانند بی‌نوایی را
و گر تو جور کنی رای ما دگر نشود
هزار شکر بگوییم هر جفایی را
همه سلامت نفس آرزو کند مردم
خلاف من که به جان می‌خرم بلایی را
حدیث عشق نداند کسی که در همه عمر
به سر نکوفته باشد در سرایی را
خیال در همه عالم برفت و بازآمد
که از حضور تو خوشتر ندید جایی را
سری به صحبت بیچارگان فرود آور
همین قدر که ببوسند خاک پایی را
قبای خوشتر از این در بدن تواند بود
بدن نیفتد از این خوبتر قبایی را
اگر تو روی نپوشی بدین لطافت و حسن
دگر نبینی در پارس پارسایی را
منه به جان تو بار فراق بر دل ریش
که پشه‌ای نبرد سنگ آسیایی را
دگر به دست نیاید چو من وفاداری
که ترک می‌ندهم عهد بی‌وفایی را
دعای سعدی اگر بشنوی زیان نکنی
که یحتمل که اجابت بود دعایی را

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل ۲۱ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۱ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۲۱ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۲۱ به خوانش سهیل قاسمی
غزل ۲۱ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۱ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۲۱ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲۱ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۱ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۲۱ به خوانش یاسین ریاحی
غزل شمارهٔ ۲۱ به خوانش امیر اثنی عشری

حاشیه ها

1394/03/15 20:06
جی ۷

حدیث عشق نداند کسی که در همه عمر
به سر نکوفته باشد در سرایی را
آخ سر شکسته به که سرشکسته

1394/03/16 20:06
برزو

خیال در همه عالم برفت و بازآمد
که از حضور تو خوشتر ندید جایی را

خیال روی کسی در سرست هر کس را
مرا خیال کسی کز خیال بیرونست

1394/04/30 20:06
۷

خیال در همه عالم برفت و بازآمد
که از حضور تو خوشتر ندید جایی را
چه زیبا چه ناب

1394/04/06 12:07
شایق

با سلام ( هزار شکر بگویم هر جفایی را ) شکر چیست و چگونه انسان می تواند شکر گزار باشد خداوند می فرماید ( و قلیل من عبادی الشکور بندگان بسیار کمی شکر گزارند ) از این فرمایش خداوند معلوم میشود که شکری را که ما بر زبان جاری میکنیم و می گوییم الهی شکر , شکر محسوب نمیشود سعدی نیز می فرماید ( از دست و زبان که بر اید کز عهده شکرش بدر اید) بنابراین این سوال مطرح است که شکر چیست؟ و چه شکری باعث میشود که ( شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند) بنظر میرسد باید برای موارد شکر تفکیک قایل شد مثلا شکر مال اینست که بدون هیچ روی و ریایی و بدون هیچ منت و ازاری یرای رفع مشکلات مردم خرج گردد و مصداق (جمع مالا وعدد ) نگردد و انسان نگهبان مال نگردد و شکر سلامتی انست که انسان بدون هیچگونه انتظاری از خلق خدا وحتی بدون انتظار باداش از خدا خود وبدن خود را وقف خدمت به خلق کند و شکر عبادت انست که انسان از کبر وریا و از خود خواهی و بد اخلاقی و فحشا و حرفهای بیهوده و از تهمت و غیبت وکلا از همه رذایل اخلاقی دوری کند و ادم شود اینها همه شکر داراییهای انسان است اما شکر نداری انسان چیست ؟ ایا وقتی انسان بینوا میگردد و یا دچار درد و مرض یا نقص عضوی میگردد چگونه باید شکر گزاری کند گویند شخصی نان خشک و کفک زده ای را در جوی اب میزد و با سختی میخورد وبا هر لقمه میگفت خدایا شکر دیگری به او گفت اخر اینچنین لقمه شکرش چیست گفت اگر او بفهمد از صد فحش برایش بدتر است بهر حال برخی فکر میکنند این موارد شکر ندارد در حالیکه الگو در این موارد حضرت ایوب است که بدترین شرایط ممکن برایش بوجود امده بود و از دلبر محبوب خود و با جفای او بی وفایی نکرد و با جان و دل از او راضی بود ومصداق ایه ( یا ایتها النفس المطمینه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی فادخلی جنتی یعنی ای نفس مطمین بسوی بروردگار خود بیا در حالیکه از او راضی هستی بیا نزد بندگان من و وارد بهشت من شو ) بس در بدترین حالات شکر انست که از او راضی باشی و منظور سعدی از شکر در این غزل این شکر است

1402/11/15 11:02
شهرام .

از شما ممنونم بابت توضیحاتتون ، امیدوارم اون یقین و توکل نصیب هممون بشه

1394/04/06 17:07
دکتر ترابی

شایق گرامی
داستان نان خشک و آب جوی مرا به یاد شآعر بی نوا محمد ابن احمد افریقی انداخت؛
وی در پاسخ همسر که به نمازش میخواند، چنین میگوید:
من با افلاس و درویشی نماز نخواهم خواند، نماز را آنان که بر بستر آسایش غنوده اند بخوانند.
من که هیچ ندارم ، نماز بخوانم و شکر خدای به جای آورم، منافق خواهم بود.

1394/04/06 21:07
شایق

با سلام وسلام ویژه و ارادت خدمت دکتر ترابی این جناب شاعر بسیار صادقانه گفته من مرد این راه نیستم ودل شیر ندارم که به خرابات روم این داستان اکثریت ماست که فقط ادعای عاشقی داریم ودر عمل لافی بیش نیست عشق ابراهیم خلیل را میطلبد که معشوقش به او میگوید زن وفرزند شیر خوارت را در بیابان خشک و بی اب و علف رها کن و برو و ابراهیم بدون چون وچرا انجام می دهد و باز بیست سال بعد خدا به او میگوید اگر عاشق منی فرزند جوانت را قربانی کن وعاشق تر از بدر فرزند که به بابا میگوید ( یا ابتی افعل ما تومر بابا انچه را به ان امر شده ای انجام بده ) حال انصاف بدهید چنین کاری در توان کدامیک از ماست واینست که ( عشق اسان نمود اول ولی افتاد مشکلها) مثالی ساده عرض کنم فرض کنیم جوانی عاشق زیبا رویی شده و ان زیبا روی عاشق دیگری است ایا این جوان حاضر است بخاطر همدردی وهمراهی با معشوقه اش این معشوقه با شخص مورد نظرش ازدواج کند اگر چنین جوانی یافتید اولا سلام صمیمانه مرا به او برسانید وثاتیا به او بگویید عشق یعنی این و ما بقی لاف و خود برستی است (عشقهایی کز بی رنگی بود عشق نبود عاقبت ننگی بود ) بهر حال امثال سعدی زهر از دست دوست را بر شربت دشمن ترجیح میدهند و به دوست وفادار میمانند انوقت می بینی که عاشق و ماندگارند وبه دوست وفادار نه عاقل وحسابگر که دوست را برای خود بخواهند نه خود را برای دوست لذا خداوند تمام کسانی را که مدعی هستند او را دوست دارند هزاران امتحان میکند گاهی با مکنت و ثروت گاهی هم با فقر و بینوایی و کسی صادق است که از همه این امتحانات سر بلند بدر اید با صرف ادعا چیزی درست نمی شود

1395/03/10 18:06
ramin

جناب شایق عزیز
خواستم بابت توضیحاتی که ذیل هز شعر می دهید تشکری کرده باشم. حقیقتاً علم فراوانی (لااقل نسبت به بنده) دارید و قلم زیبایی.

1399/03/16 13:06
مسعود صالحی

استاد محمد رضا شجریان در برنامه موسیقی ایرانی

1399/05/22 14:07
محسن

و گر تو جور کنی رای ما دگر نشود
هزار شکر بگوییم هر جفایی را
به یاد این شعر افتادم از اقای احمد سهیلی خوانساری با صدای شیرین استاد شجریان
زخـــم دگـــر بــزن بــدل مــرهــم اگر نـمــی‌نـهی
درد دگـــر بــده اگـــر خــســتــه دوا نـمــی‌کـنی

1401/01/01 01:04
محمد ابراهیمی

با سلام سالهای خیلی قبل شاید ۱۵ سال قبل که من اوایل دوران جوانی ام بود مجله ای خواندم که صفحه وسط آن مصاحبه ای بود با سرکار خانم کتایون خوانساری همسر استاد شجریان. 

ایشان در جایی در این مصاحبه اعلام کرده بودند که استاد شجریان همیشه این بیت از سعدی را در گوشم نجوا میکند 

" خیال در همه عالم برفت و باز آمد 

که از حضور تو خوشتر ندید جایی را "

"چه زیبا و عاشقانه"

درود جاودان خداوند بر استاد  محمد رضا شجریان  

1401/06/30 21:08
فاطمه زندی

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن (بحر مجتثّ مثمّن مخبون اصلم)

 

١. تفاوت: عیب و نقص (لغت نامه) / التفات: توجّه و عنایت

تضاد: پادشایی، گدایی.

معنی: اگر پادشاهی به فقیری درمانده التفاتی کند، چیزی از مقام و ارزش او کاسته نمی شود.

٢. به جان دوست: قسم به جان دوست.

تضاد: دوست، دشمن/ تناسب: دوست، آشنا.

معنی: به جان دوست سوگند می خورم که حتّی دشمن هم از این که در به روی آشنا ببندند و او را از دیدار محروم سازند، خشنود نیست.

٣. مگر: قید تاکید است، همانا، به تحقیق/ خیل خانه: خانه و دودمان، محل اقامت خدمتکاران و درباریان.

معنی: بی تردید روا نیست که خدم و حشم فرمانروایان، بی نوایی را از درگاه پادشاه برانند.

٤. دگر شدن: تغییر یافتن.

پارادوکس: جمع بین جفا و شکر که فقط به لحاظی که سعدی در ظر دارد ممکن است.

معنی: و چنانچه تو ستم بورزی، نظر ما در باب تو تغییر نمی کند و در ازای هر جفای تو هزار شکر به جای خواهیم آورد.

٥. سلامت نفس: سلامت تن، ایمنی/ خلاف من : برخلاف من، برعکس من.

معنی: همه ی مردم برای تن خویش سلامت و عافیت می طلبند؛ برعکس من که بلا را با نهایت میل می پذیرم.

  ٦. معنی: کسی که در تمام زندگانی خویش، سر خود را به در سرایی نکوفته و عشق را تجربه نکرده باشد، سخن و ماجرای عشق را در نمی یابد.

٧.خیال: فکر و اندیشه، وهم و گمان

استعاره مکنّیه: خیال.

معنی: نیروی خیال همه ی عالم را زیر پا گذاشت و سرانجام به محضر تو بازگشت؛ زیرا این محضر را بهترین مکان برای جولان یافت؛ یعنی جز تو چیزی در خیال نمی گنجد و تو بهترین دست مایه ی خیال هستی.

٨.کنایه: سر فرود آوردن(تسلیم شدن، پذیرفتن، مطیع و منقاد گشتن).

معنی: سرت را در همنشینی با درماندگان فرودآور؛ نه از آن روی که تسلیم آنان گردی بل

از آن جهت که آنان مجال و افتخار بوسیدن خاک پایی را بیابند.

٩.قبا: جامه ای بلند که جلوی آن تا پایین باز است و معمولا با بند و قیطان بسته می شود.

قلب مطلب: قبای نیکو در بدن، بدن نیکو در قبا/ نوعی ردّالصّدر علی العجز: قبا.

معنی: جامه ای نیکوتر از این می توان برای بدن یافت؛ امّا بدنی بدین نیکویی را 

نمی توان در جامه ای دید.

١٠.لطافت: نرمی و لطف، طراوت و تازگی/ حسن: جمال و زیبایی.

جناس زاید: پارس، پارسا/ جناس لاحق: اگر، دگر.

معنی: اگر تو روی لطیف و جمیل خود را نپوشانی، هرگز در پارس پرهیزگاری باقی نخواهد ماند.

١١. ریش: آزرده و مجروح.

تشبیه: فراق به بار(اضافه ی تشبیهی) /جناس زاید: بار، بر/ جناس تام: بر(حرف اضافه) بر (بن مضارع در نبرد) / تشبیه مرکّب:تحمّل بار فراق برای دل ریش همانندحمل سنگ آسیا بر دوش پشّه است.

معنی: تو را با جان خودت سوگند می دهم که فراق و جدایی ات را به سان بار گران بر دل مجروح من مگذار؛ درست همانطور که پشّه ای ناتوان نمی تواند سنگ آسیایی را حمل کند؛ تحمّل بار جدایی تو برایم مشکل است.

١٢.تضاد: وفادار، بی وفا.

معنی: دیگر وفاداری چون من یافت نمی شود؛ زیرا عهد و پیمان خویش را به جرم بی وفایی پیمان شکنان ترک نخواهم کرد.

١٣. دعا: خواندن جمله های مأثوره، نیایش، درخواست، مدح، تضّرع/ یحتمل: احتمال دارد، ممکن است/ اجابت: پاسخ دادن، قبول کردن، برآوردن.

نوعی ردّالصّدر علی العجز: دعا

معنی: اگر دعا و درخواست سعدی رابشنوی، زیان نخواهی کرد؛ زیرا احتمال دارد که دعا پاسخ مناسب بیابد و روا گردد.

شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

با تشکر از دوست خوبم خانم پروین اختیار زاده 

شاد و تندرست باشید ..