غزل شمارهٔ ۲۰
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل ۲۰ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۰ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۲۰ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۲۰ به خوانش زهرا بهمنی
غزل ۲۰ به خوانش سهیل قاسمی
غزل ۲۰ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۰ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۲۰ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲۰ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۰ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۲۰ به خوانش امیر اثنی عشری
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
مثل سایر غزلیات استاد بحق سخن بسیار لطیف ودلکش است
در بعضی نسخ : "یا غم عشق خورد یا غم رسوایی را"
شیخ را به حق مادر زبان فارسی می خوانند، و زبان فاخر وی را زبان معیار ببینید که خودستایی او هم در حد کمال است: حد همین است سخن دانی و زیبایی را.
می گویند (و بر گردن آنان که می گویند) قاآنی شبی پس از خواندن بیت معروف :
ببند یک نفس ای آسمان دریچه ی صبح برآفتاب
که امشب خوش است با قمرم.
جمله دفتر و دیوان خویش در آتش افکنده است
و عهد......
دوستان فرهیخته
به نظر شما در بیت پنجم
همه دانند که من سبزه خط دارم دوست
درست تر نیست که "سبزه خطی" باشد
چون اگه به شکل نوشته تلفظ شود ، مصرع سکته دارد که ممکن نیست چنین باشد
نسخۀ مرحوم فروغی را چک کردم که آورده " سبزۀ خط"
در اینصورت دوستان میتونند راهنمایی کنن که این ترکیب سبزۀ خط چه معنایی دارد ؟
سپاس
دیده را فایده انست که دلبر بیند
ور نبیند چه بود فایده بینایی را
با تمام وجود معنای این بیت را درک کردم وقتی موجود دوست داشتنی ای را دیدم .
دریافتم که دیدن ان همه افاق و انفس همه مقدمه ای بود برای درک و لذت بردن از زیبایی دلبر . تازه ان وقت بود که معنای لذت دیدن را درک کردم .
خوشا و خرما که یار یافته اید، زندگی همه جستجوی اوست، و چون مییابیم آرام
می گیریم ؟؟ آرام گرفته اید؟؟ دستتان بر سر ما
آن ما ای بسا همین نزدیکی ها باشد و نمی بینیم ، چشمهارا باید بگشاییم بهتر ببینیم
نکند آنچه خود داریم از بیگانه تمنا می کنیم؟؟؟
اگر به مقام عشق رسیده باشیم به محض ان که ملاقاتش کنیم او را در می یابیم .
اشتباه نمی کنیم .
به محض دیدار می گوییم خودش است و پس از سالها نیز می گوییم خودش بود .
اگر کسی را یار بپنداریم به خطا ، خطا از ماست نه ازو .
در یک لحظه دیدار اطلاعات شگفت انگیز بیکرانی ردو بدل می شود . به شرطی که خوب نگاه کنیم .
سیاوش بابکان گرامی
هر که دلارام دید از دلش آرام رفت ...
با سلام در این غزل نکات بسیاری را سعدی در نهایت اختصار بیان فرموده که توضیح ان واقعا نیاز به یک کتاب دارد ولی از انجا که گفته اند اب دریا را گر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید من فقیر در حد بضاعت وبصورت فشرده نکاتی را بیان میکنم 1 - کلمه لاابالی در بیت اول به معنی بی قید و بی بند و بار است ودر فرهنگ عامه به سخصی گفته میشود ( به خصوص بیشتر در مورد زنان بکار میرود ) که نسبت به مسایل جنسی قید و بندی ندارد و هنجارهای عرفی را رعایت نمی کند اما در فرهنگ عرفانی معنای دیگری از این کلمه اراده میکنند و ان اینست که وقتی عارف به درجه بندگی خداوند رسید از بسیاری از قید و بندهای مرسوم در اجتماع رهایی می یابد (چونکه در بند توام ازادم ) مثلا دیگر در قید قضاوت مردم نسبت به خود نمی باشد و فقط کاری را که درست میداند انجام مبدهد و یا کمک به مردم میکند ودر قید این نیست که کسی از او تشکر کند یا نکند حتی در قید تشکر خداوند و ثواب و عقاب هم نیست خلاصه به چنین شخصی که از همه این قیود رهایی یافته لاابالی میگویند 2- کلمه دانایی باز اشاره به بحث مفصل تقابل عقل و عشق در عرفان دارد برای درک این تقابل باید شان عقل و عشق را بدانیم عقل نهایت کاری را که انجام میدهد اینست که ما را به دانایی می رساند و این در صورتی است که هیچ اشتباهی در محاسباتش رخ نداده باشد که اگر عقل اشتباه کند ما جهل مرکب بیدا میکنیم یعنی مطلبی را نمیدایم و فکر میکنیم که میدانیم و متاسفانه اغلب دانستهای ما از این قبیل است اما عشق ما را به بینایی می رساند شما در عشق به جایی میرسید که حقیقت را می بینید و با حقیقت یکی میشوید بنابراین هیچ اشتباهی رخ نمیدهد و شما به یقین می رسید برای درک تفاوت ایندو تصور کنید شما صحنه قتلی را دیده اید و قاتل را شناخته اید اما شخص دیگری را بجای قاتل گرفته اند و همه ادله نیز علیه این شخص است و حتی او را اعدام میکنند ایا در باور شما خللی در مورد قاتل نبودن او وارد میشود مسلما نه بنابراین عرفا با اینکه در مسایل جزیی نهایت استفاده از عقل را می نمایند اما در مسایل عرفانی اعتنایی به ان نمیکنند و میگویند بای استدلالیان چوبین بود بای چوبین سخت بی تمکین بود 3- با توجه به مطالب فوق معنی بیت اول چنین است دانایی به درد لاابالی رهیده از ما سوی الله نمی خورد و بنابراین عاشق گوش به حرف عاقل نمیکند و نصیحت بی فایده است واینکه برخی از دوستان اشاره کرده اند که فلان شاعر با خواندن این غزل دفتر و دستک خود را اتش زد بدین معنیست که ان شاعر متوجه شده که دانسته های او بدردش نمی خورد و باید عاشق شد و دید و به حقیقت رسید 4- در بیت دوم عشق و شکیبایی مطرح میشود عرفا در بعضی جاها گفته اند عشق انسان را صبور و شکیبا میکند و جاهایی گفته اند عشق انسان را نا ارام و نا شکیبا میکند وظاهرا این دو کلام با هم در تناقض اند و این تناقض در این بیت حافظ بوضوح به چشم می خورد که می فرماید (هر که دل ارام دید از دلش ارام رفت دیده ندارد قرار هر که در این دام رفت ) از طرفی میگوید دل ارام واز طرف دیگر او را مایه نا ارامی وبی قراری توصیف میکند برای درک این تناقض یا تضاد باید توجه کرد که وقتی انسان به دلبر حقیقی و ان معبود یکتا می رسد ارام میگیرد واز هست ونیست دنیا و از بیش و کم ان رهایی می یابد و با خود میگوید (چون ترا نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور )و بقول خداوند الا بذکر الله تطمین القلوب اما از جهت دیگر انسان شوق می یابد که دمادم به وصل او برسد واین شوق قرار را از انسان میگیرد بنابراین از این جهت عشق با شکیبایی دمساز نیست 5 - در بیت سوم سعدی یک سوال مطرح میکند که بر گرفته از قران است ( الم نجعل له عینین ایا ما به انسان دو چشم ندادیم) و می برسد فایده این دو چشم چیست ؟ مگر نه اینست که با ان به زیبایی مطلق نگاه کند و ان دلبر یگانه را ببیند و بقول خودش با دیدن برگ درخت او را ببیند (برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتریست معرفت گردگار ) 6-بیت چهارم توضیح لغت لاابالی است 7 -در بیت بنجم یکی از جنجالی ترین اصطلاحات عرفانی را مطرح میکند که کاربرد چنین اصطلاحاتی باعث شده که برخی نسبت به امثال سعدی و حافظ گمان بد ببرند و انان را فاسق و فاجر ببندارند حافظ میفرماید (من دوستدار روی دلکشم مدحوش چشم مست و می صاف بیغشم من ادم بهشتیم ام در اید سفر حالی اسیر عشق جوانان مهوشم شهریست بر کرشمه حوران ز شش جهت چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم ) در این اشعار در نگاه اول حافظ شخصی لاابالی به معنای عام ان بنظر میرسد و برای درک معنای اراده شده از این کلمات توجه شما را به چند نکته جلب میکنم اول اینکه شخص عارف فوق زمان است واز زمان عبور کرده است و بنابراین سالک در هر سنی باشد جوان است درست مانند افرادی که به بهشت می روند و کلا بعد از مرگ همه جوان میشوند و عارفان همه قبل از موت به مرحله موت ارادی میرسند و از زمان می گذرند و جوان میگردند چنانچه مولوی خطاب به شمش که حدود هفتاد سال داشته است میگوید ای بسر و در قران نیز خداوند در مورد بهشتیان می فرماید ( و یطوف علیهم ولدان مخلدون جوانان وبسرانی به دور انان م چرخند ) و اما نکته دوم اینکه وقتی عارفی در دنیای معنوی به لذتی میرسد و می خواهد انرا برای دیگران تعریف کند برای اینکه ما بتوانیم ان لذت را درک کنیم ناچار است انرا در قالب کلماتی بریزد که برای ما بیشترین مفهوم لذت را افاده کند که صد البته هرگز عمق ان معانی قابل بیان نخواهد بود بنابراین سعدی میفرماید من عاشق ان سبزه خطها هستم نه مثل دیگران عاشق سبزه خطهای این دنیا 8 - اما در مورد اینکه برخی از دوستان فرموده اند سعدی خود ستایی کرده است اینچنین نیست بلکه در ان بیت میگوید (خطاب به خداوند ) زیبایی تو بینهایت است و کسی بیش از این جمله نمیتواند در مورد زیبایی تو بگوید و سخنی بیش از این نمی توان گفت با عرض معذرت از دوستان زیاده گویی کردم
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین
سپاس از شما شایق !
در قسمت شمارۀ (4-) همان بیت دوم، مبحث عشق و شکیبایی؛ دو بیت از عبدالرحمان جامی به خاطرم آمد:
محنت قرب ز بعد افزون است / جگر از هیبت قربم خون است
هست در قرب همه بیم زوال / نیست در بعد جز امید وصال
خب، چون رمضان است ، یک بیت عرض کنم، شاید رهی ببرم:
صَمت و جُوع و سَهر و عُزلت و ذِکری بدوام
نا تمامان جهان را کند این پنج تمام
مهجور را در لیالی قدر در مظان استجابت دعا ، از دعای خیر فراموش نفرمایید .
بمنه و کرمه ،
مجتبی خراسانی
جمشید پیمان
یک ـــ خوشبختانه دیوان قاآنی شیرازی از گزند انواع آتش ها ـــ از جمله آتشی که گفته اند خود قاآنی افروخت ــــ در امان مانده است و در دسترس علاقه مندان قرار دارد. دو ــــ داستان در آتش افکندن قاآنی آثارش را، که هیچ مبنای مستندی ندارد، مربوط می شود به کتابی که گویا( باز هم؛ گــــویــــا!) قاآنی به سبک گلستان سعدی نوشته بوده است .وقتی کتاب را به پایان می رساند ، سحرگاهان کسی از کوچه ی او گذر می کرده و این شعر از سعدی را به آواز می خواندهاست: دوش مرغی به صبح می نالید/ عقل و صبرم ربود و طاقت و هوش.... الی آخر. قاآنی با شنیدن این شعر منقلب می شود و از کار تقلیدی خود بیزار می گردد. پس کتاب را بر می دارد و در میان شعله های آتش می افکند. سه ـــ پرستو گرامی با سلام به شما . سعدی در بیت مورد نظرتان نمی گوید : " همه دانند که من سبزه خط دارم دوست " . البته اگر چنین می سرود وزن مصرع غلط می شد. جناب سعدی اما فرموده است: " همه دانند که من سیره ی خط دارم دوست. ( بصورت مضاف و مضاف الیه) . به این ترتیب ملاحظه می کنید که سعدی در رعایت وزن مرتکب خطائی نشده است و بنا بر این نیازی هم به ایجاد تغییر در مصرع نیست. پایدار و سبز بمانید
در توضیح مطلبی که خانم پرستو گفتن: کلمه ی«خط» که اشاره کردین باید به کسر خ خونده بشه و به معنای موهای نازک دور صورت زنان هست که قاعدتا به دلیل کم پشتی که داره سایه به نظر نمی رسه و رنگی که میشه باهاش توصیفش کرد سبز هست که حرف ه که به انتهاش چسبیده پسوند همگونی هست.. مثل سفیه و زرده تخم مرغ یا سیاهه و ... از طرفی به دلیل شکل رویشی که داره باز هم به سبزه شبیه ترینه..
*سایه: می بایست سیاه نوشته میشد
در پاسخ به پرستو و دیگر ادیبان جمع
بیت؛ همه دانند که من سبزه خطی دارم دوست به نحوی که در متن غزل آمده صحیح است.
کلمه سبزه با سکون ه و متصل به خطی خوانده می شود
همه دانند که من سبزه خطی دارم دوست
وزن شعر بی اشکال است
دیده را فایده آن است که دلبر بیند...
جناب شائق
"هر که دل آرام دید ..." غزلی از سعدی است نه حافظ
راهتان روشن و پر نور باد
در پاسخ به پرستو:
نه شاید اول اینطور به نظر برسه ولی شعر درسته! اگر اشتباه نکنم منظور از "خط" همون "خطا" در این شعر باشه : سعدی دگر بار از وطن عزم سفر کردی چرا?/از دست آن ترک "خطا" یرغو به قاآن میبرم... خطا اسم یک مکان و سرزمینه... در این شعر هم "سبزه ی خط" خونده میشه فک کنم و با توجه به اینکه در مصرع بعدش که میگه "سبزه ی صحرایی" پس اونی که شما مدنظرتون هست اشتباهه...
البته این برداشت و نظر بنده است.
در آوازی که جناب رضا قلی میرزا ظلی این غزل را خوانده است، در بیت دوم بجای واژه «قول»، واژه «بار» را به کار می برند. یعنی بدین شکل؛
آب را بار تو با آتش اگر جمع کند
نتواند که کند عشق و شکیبایی را
با سلام
چرا واقعا چرا خودتان را فریب میدهید.اینکه استاد سخن سبزه خطی (بدون شک مذکر) دوست دارد اصلا نباید باعث باد کردن رگ گردن بچه مرشدانش باشد.
باور کنید زمانی که پذیرفتید مرحله ای دشوار از فهم ادبیات کهن را پشت سر می گذارید و بی شک لذت بیشتری از مطالعه چنین آثاری خواهید برد.
امیدوارم روزی از دانستن حقیقت نهراسید و لذت آنرا درک کنید.
دیده را فایده آن است که دلبر♥ بیند...
عزیز علیّ ان اری الخلق و لا تری...
:(
:(
با درود واحترام در پاسخ به مطالب"پرستو"و مزدک"پیشنهاد می کنم کتاب شاهد بازی از دکتر شمیسا را مرور فرمایندتوضیح های کاملی در باره "سبزه خط"در مقدمه داده اند
با سلام خدمت دوستان ، بیت آخر آیا "یا مگر صبح نباشد..." نیست ؟
با عرض سلا و ادب خدمت کلیه افرادیکه مبنای تفکر عقلانی را انتخاب نموده اند
سرورا گرام، هر فردی میتواند در ذهن خود، اشیا، موجودات حتی عوالم خرق عادت را مجسم سازد که هیچگونه قواعد علمی شامل حال این تجسملت ذهنی نمیگردد. مهمترین این تخیلات، که با هیچ دلیل عقلی قابل اثبات نیستند « عرفان» که ذات اصلی آن را میتوان «توهمات صادره از شعور و ذهن انسانها» نامید و تحت هیچگونه قوانین اثبات شده با استغاده از علوم جاری، قابل اثبات نیستند. شما با استفاده از علوم عقلی مانندریاضیات، فیزیک ، و.... قادر به اثبات آین توهمات یا عر فان نیستید. بلکه با استفاده از « نقل» یا استفاده از قراردادهای اجتماعی، مانند علم اخلاق، بطور ذهنی ، اثباتی ارائه دهید. با توجه به اینکه قوانین اجتماعی و اخلاقی، در جوامع مختلف، ممکن است متفاوت باشند، لذا نمیتوانند برای اثبات موضوعی از انها استفاده نمود.
همنطور که یکی از دوستانی که حاشیه بر غزل مطروحه دربحث نگاشته اند، از آیات قرانی و گفتار عرفابرای حقانیت شیخ اجل سعدی درغزل سروده توسط او استفاده کرده اند، فارغ از اینکه سروده شیخ اجل نیز یک راه ارائه شده توسط او برای لذت بردن از زیبائی کلام و گفتار، توسط اهلش، و توصیه پاره ای اخلاقیات میباشد که امروز نیز جاری و ساری در جوامع است،ولی برای آ اخلاق فردا ممکن
است قابل توصیه نباشد. آخرین عرضم اینست که دین، پیامبران و مباحث دینی نیز از مباحثی
هستند که قایل اثبات عقلی نیستند.. ولی معترفم که گفته های شیخ اجل در هرقالبی، در قله بلاغت و زیبائ قرار دارد ، که در گذشته رقابت پذیر نبود، و در آینده نیز بعید بنظر میرسد. با احترام
حمید ستوده
در توضیح سبزه خط : به موهای روییده شده بر گرد صورت غلام بچگان مذکر می گفتند و چون در حین شباب و زیبایی آنان بوده از این ترکیب شعرا برای وصف زیبایی معشوق استفاده می کردند همانند چیزهای دیگر از قبیل چشم و ابرو و چاه زنخدان و.... که به زیبایی معشوق اشاره داشته است. ودر برخی اشعار این سبزه را فقط از روی ظاهر کلمه با سبزی به معنای رنگ سبز مقایسه می کردند واز طریق تشبیه تفضیل آنرا برتر از هر سبزی می دانستند.
وزن:فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن(بحر رمل مثمن مخبون اصلم)
1- لاابالی:فعل مضارع منفی صیغه متکلم وحده از مصدر مبالاة، بی پروا و بی ترس،
بی قید/ وعظ:پند و نصیحت / سودا:یکی از اخلاط اربعه که غلبه ی آن موجب عشق و هوس و خیال (مالیخولیا) می شود/ سر سودایی : سر سودازده و گرفتار عشق.
ایهام : سر سودایی 1 - ترکیب وصفی (که پارادوکس به وجود می آورد.) 2- ترکیب اضافی(سر انسان سودازده).
معنی: دفتر دانش و دانایی به کار عاشق بی پروا نمی آید؛ همچنانکه سر سودازده تاب شنیدن نصیحت را ندارد.
2. تضاد: آب و آتش، عشق و شکیبایی.
معنی: اگر بتوانی در کلام یا پندار خویش آب و آتش را در کنار هم قرار دهی(ضدّین را آشتی دهی،) هرگز نمیتوانی میان عاشقی و شکیبایی آشتی برقرار کنی.
3. جناس اشتقاق: دیده، بیند، نبیند، بینایی.
معنی: فایده چشم روشن این است که به یاری آن دلبر را ببیند؛ وگرنه در بینایی فایده ای وجود ندارد.
4. تضاد: دشمن، دوست.
معنی: عاشقان از ملامت خودی و بیگانه بیمی ندارند؛ زیرا عاشق یا باید غم دوست را تحمّل کند یا غم رسوایی را.
5. خط: موهای تازه رسته ای که گرد رخسار خوب رویان بر آمده باشد.
تشبیه: خط به سبزه (اضافه تشبیهی).
معنی: همه می دانند که من خط سبز مانند چهره ی نگار را که تازه رسته است، دوست می دارم؛ نه همانند آدمیان دیگر که سبزه ی صحرایی را دوست دارند. ( حیوان به قرینه ی سبزه ایهامی هم به چهار پا داردکه از عشق بی خبر و سرگرم سبزه ی صحرایی است.)
6. مقیّد: اسیر و دلبسته/ دلبر یغمایی : دلبر غارتگر و یغماپیشه، و نیز یغما نام شهری است در ترکستان که به داشتن معشوقان زیبارو معروف است.
جناس تام: بین دو ((یغما)) / ایهام: دلبر یغمایی 1- دلبر یغماگر 2- دلبر اهل یغما.
معنی: من همان روزی که پای بند و دلبسته ی آن زیبا روی یغمایی و غارتگر دل شدم، دل و صبرم به تاراج رفت.
7.گذاشتن:رها کردن/ رعنا:زیبا و خوب رو.
معنی: سرو را با وجود آنکه قد و قامتی کشیده دارد، رها کن و به او بگو که به جلوه گری های زیبا و حرکات موزون نگار ما بنگر.
8. دکّه ی حلوایی: دکان حلوا فروش و شیرینی فروش.
تناسب: مگس، دکّه ی حلوایی/ ایهام تناسب: بین ((باز)) در معنای غیر منظورش با ((مگس)) / استعاره ی مرکّب: تمام بیت.
معنی: اگر مگس را از دکّان شکرفروش برانی نمی رود، اگر هم برود، ناچار باز میگردد؛ زیرا مگس چاره ای جز گرد حلوا گشتن ندارد؛ یعنی ای معشوق، مرا از خود مران؛ زیرا بی تو زیستن نمی توانم.
9. حدیث: سخن، در اینجا شعر و شاعری، سخنوری/ حسن: جمال و زیبایی/ حد: اندازه و مقدار.
لفّ و نشر مرتّب: حدیث با سخندانی، حسن با زیبایی/جناس زاید: حدیث، حد.
معنی: هیچ کس قادر نیست چیزی بر سخنوری و شاعری من و زیبایی و ملاحت تو بیفزاید؛ چرا که نهایت سخندانی و زیبایی همین است که من و تو داریم.
10. نوبت: ((نواختن دهل و نای و امثال آن روزی چند بار در ساعات معلوم بر درِ پادشاهان و امرا.)) (لغت نامه) / نوبتی: منسوب به نوبت، نقاره چی و دهل زن/ مگر: آیا.
تضاد: شب و روز، امشب و صبح/ تناسب: نوبتی و دهل.
معنی: آیا امشب بر خلاف عادت، دهل زن طبل بیداری فرو نمی کوبد؟ یا شب فراق و تنهایی صبحی از پی ندارد؟
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
با تشکر از دوست خوبم خانم پروین اختیار زاده
شاد و تندرست باشید ..