غزل شمارهٔ ۲۰۸
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۲۰۸ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۰۸ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۲۰۸ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۰۸ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۰۸ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۰۸ به خوانش نازنین بازیان
توضیحات غزل ۲۰۸ به خوانش حمیدرضا محمدی
حاشیه ها
آیا این شعر را هم سعدی خطاب به خدا گفته یا معشوقه جفاکار ؟
به لطف اگر بخرامد هزار دل ببرد
به قهر اگر بستیزد هزار تن بکشد
کسان عتاب کنندم که ترک عشق بگوی
به نقد اگر نکشد عشقم این سخن بکشد
به دوستی گله کردم ز چشم شوخش گفت
عجب نباشد اگر مست تیغ زن بکشد.
در بیت هفتم :
به شرع عابد اوثان اگر بباید کشت
مرا چه حاجت کشتن که خود وثن بکشد.
اوثان در مصرع اول به معنی بت ها میباشد که مفرد آن وثن هم به معنی بت در مصرع دوم آمده است.
چقدرررر زیباست
ممنون از توضیحات شما اقای محمدی . بسیار عالی و مفید بود.
#غزل_ شمارۀ ۲۰۸
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
(مجتث مثمن مخبون محذوف)
۱_مرا به عاقبت این شوخ سیمتن بکشد
چو شمع سوخته روزی در انجمن بکشد
شوخ :عشوهگر ،طناز ،لَوند. سیم تن: دارای تنی به رنگ سفید .
انجمن :محفل. بکشد: خاموش کند .
معنای بیت: این عشوهگر سفیداندام سرانجام مرا خواهد کشت ،و مانند شمعی که سراپا سوخته و آب شده و چیز چندانی از آن باقی نمانده، شعله حیات مرا در میان جمع خاموش خواهد کرد.
۲_به لطف اگر بخرامد هزار دل ببرد
به قهر اگر بستیزد هزار تن بکشد
به لطف :به روی مهربانی. بخرامد :با ناز راه برود .به قهر :از روی خشم.
۳_اگر خود آب حیاتست در دهان و لبش
مرا عجب نبود کان لب و دهن بکشد
آب حیات: بر پایۀ آنچه در داستانها آمده آب حیات چشمهای است در ناحیه تاریک از شمال به نام «ظلمات»که که هر کس از آن بنوشد،عمر جاودان پیدا میکند. کان: که آن .معنای بیت: اگرچه لب و دهانش چشمه آب حیات است و هر کس از آن بنوشد عمر جاودانه پیدا میکند اما اگر همین لب و دهان حیات بخش مرا بکشد تعجبی نخواهم کرد.
۴_گر ایستاد حریفی اسیر عشق بماند
و گر گریخت خیالش به تاختن بکشد
ایستادن در اینجا یعنی ایستادگی کردن از میدان در نرفتن حریف طرف مقابل جنگجو خیالش" ش"ضمیر مفعولی است و مرجع آن حریف است معنای بیت: اگر جنگجویی کسی که خود را مرد زورآزمایی با عشق او میداند در میدان عشق او ایستادگی کند،برای همیشه اسیر و مغلوب عشق او میماند،و اگر از میدان عشق بگریزد،خیال این عشوهگر سفید اندام رهایش نخواهد کرد و بر او حمله میبرد و او را میکشد.
۵_مرا که قوت کاهی نه کی دهد زنهار
بلای عشق که فرهاد کوهکن بکشد
زنهار: امان. فرهاد کوه کن: عاشق شیرین که از عشق او به کندن کوه پرداخت. معنای بیت: بنای کمرشکن عشق که فرهاد کوهکن را از پا در میآورد چگونه ممکن است به منی که حتی توان برداشتن پر کاهی را ندارم همان دهد؟
۶_کسان عتاب کنندم که ترک عشق بگوی
به نقد اگر نکشد عشقم این سخن بکشد
عتاب: سرزنش. به نقد: فی الفور:همین حالا
معنای بیت: کسانی سرزنشم میکنند و میگویند دست از عشق بشوی. اگر عشق مرا نکشد،این سخن همین حالا جانم را میگیرد.
۷_به شرع عابد اوثان اگر بباید کشت
مرا چه حاجت کشتن که خود وثن بکشد
به شرع: طبق موازین شرعی. عابد :اَوثان بت پرست.«اوثان» جمع« وَثَن» به معنای بت است. معنای بیت: اگر طبق موازین شرعی بت پرستی را باید کشت،نیازی نیست که من بت پرست را کسی بکشد،زیرا بت من معشوق من خود این کار را میکند.
۸_به دوستی گله کردم ز چشم شوخش گفت
عجب نباشد اگر مست تیغ زن بکشد
چشم شوخ: ۱_ چشم زیبا و افسونگر ۲_ چشم گستاخ. مست: صفت همان چشم شوخ است به معنای خمار. تیغ زن: شمشیرزن مراداز تیغ در اینجا غمزه یا نگاه معشوق است که عاشق را مانند ضربه شمشیر از پای در میآورد.
معنای بیت: از دست چشم افسونگر و گستاخ او پیش دوستی گله کردم گفت: تعجبی ندارد اگر مست شمشیر به دست،خون آدم را بریزد.
۹_به یک نفس که برآمیخت یار با اغیار
بسی نماند که غیرت وجود من بکشد
به یک نفس: برای مدت یک لحظه . برآمیخت: همنشین شد. اغیار: جمع غیر، بیگانگان. بسی نماند: چیزی نماند. وجود: در اینجا یعنی تن بدن.
۱۰_به خنده گفت که من شمع جمعم ای سعدی
مرا از آن چه که پروانه خویشتن بکشد
شمع جمع: شمع انجمن،کسی که حضورش به مجلس جلوه و گرمی و روشنی میبخشد و همه نگاهها متوجه اوست کنایه از معشوق است. آن چه: به من چه؟به چه درد من میخورد؟به درد من نمیخوره. معنای بیت: با خنده گفت: سعدی من شمع انجمنم اگر پروانه (=عاشق )خود را به شعله من بزند و بکشد خونش به گردن خودش است به من ربطی ندارد.
شرح: محمدعلی فروغی حبیب
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید ..
بخواند گفته سعدی فرشته بر آدم
که خاطر بداندیش اهرمن بکشد