گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۸

مرا به عاقبت این شوخ سیمتن بِکُشد
چو شمع سوخته روزی در انجمن بکشد
به لطف اگر بخرامد، هزار دل ببرد
به قهر اگر بستیزد، هزار تن بکشد
اگر خود آب حیاتست در دهان و لبش
مرا عجب نبود کان لب و دهن بکشد
گر ایستاد حریفی، اسیر عشق بمانْد
و گر گریخت، خیالش به تاختن بکشد
مرا که قوت کاهی نه، کی دهد زنهار
بلای عشق که فرهاد کوهکن بکشد
کسان عتاب کنندم که ترک عشق بگوی
به نقد اگر نکشد عشقم، این سخن بکشد
به شرع، عابد اوثان اگر بباید کُشت
مرا چه حاجت کشتن؟ که خود وَثَن بکشد
به دوستی گله کردم ز چشم شوخش گفت
عجب نباشد اگر مستِ تیغ‌زن بکشد
به یک نفس که برآمیخت یار با اغیار
بسی نماند، که غیرت وجود من بکشد
به خنده گفت که من شمع جمعم ای سعدی
مرا از آن چه که پروانه خویشتن بکشد؟

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا به عاقبت این شوخ سیمتن بِکُشد
چو شمع سوخته روزی در انجمن بکشد
شوخ: گستاخ و بی‌پروا ٫ سیم‌تن: آن که بر و بدنی سپید و سیمین دارد / شمع سوخته: شمع برافروخته شده ٫ کشتن (دوم): خاموش کردن / جناس تام: بین دو «کشتن» / معنی: این دلبر زیبای سیمین بدن سر انجام مرا خواهد کشت و به سان شمع سوختهٔ انجمن روزی مرا خاموش خواهد کرد. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
به لطف اگر بخرامد، هزار دل ببرد
به قهر اگر بستیزد، هزار تن بکشد
لطف: نرمی در کار و کردار، رفق و مدارا، نیکویی ٫ خرامیدن: با ناز و تکبّر و تبختر راه رفتن ٫ قهر: خشم و کین / کنایه: دل بردن (شیفته و بی‌قرار کردن) / تضاد: لطف، قهر / معنی: اگر آن بت سیمین‌بدن با لطافت بخرامد از هزار عاشق دلربایی خواهد کرد و اگر با خشم ستیزه کند، هزار شخص را از میان بر‌می‌دارد. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
اگر خود آب حیاتست در دهان و لبش
مرا عجب نبود کان لب و دهن بکشد
خود: ضمیر مشترک است که در اینجا معنی تاکید می‌دهد / آب حیات ۵۳٫۳  / پارادوکس: آب حیات، بکشد / جناس زاید: دهان و دهن / معنی: اگر آنچه در لب و دهان اوست آب حیاتست، پس عجیب نیست که آن لب و دهان که باید جان بخشد، مرا بکشد؟ - منبع: شرح غزل‌های سعدی
گر ایستاد حریفی، اسیر عشق بمانْد
و گر گریخت، خیالش به تاختن بکشد
ایستادن: ایستادگی کردن، مقاومت نمودن ٫ حریف: یار و دوست ٫ خیال: تصور چیزی، تصویر معشوق / معنی: اگر حریف پای فشرد و ایستاد، اسیر عشق گشت و اگر از میدان عشق گریخت، خیال معشوق در پی او می‌تازد و او را می‌کشد. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
مرا که قوت کاهی نه، کی دهد زنهار
بلای عشق که فرهاد کوهکن بکشد
زنهار ۱۳٫۹ /  فرهاد ۵۵٫۲  / جناس لاحق: کاه، کوه / استعاره مکنیه: بلای عشق (به قرینه زنهار ندادن) /  تلمیح: به داستان فرهاد و شیرین / معنی: بلای عشق که عاشقی قدرتمند مثل فرهاد کوهکن را از پای در‌می‌آورده کی به من که توان تحمل کاهی را ندارم، امان خواهد داد؟ - منبع: شرح غزل‌های سعدی
کسان عتاب کنندم که ترک عشق بگوی
به نقد اگر نکشد عشقم، این سخن بکشد
عتاب: سرزنش، خشم و کین ٫ به نقد: اکنون، حالا، قید زمان / معنی: مردم مرا سرزنش می‌کنند و می‌گویند عشق را کنار بنه. اگر اکنون بلای عشق مرا از پای در‌نیاورد، این سخن عتاب‌آمیز آنان مرا خواهد کشت. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
به شرع، عابد اوثان اگر بباید کُشت
مرا چه حاجت کشتن؟ که خود وَثَن بکشد
شرع: شریعت، دین ٫  اوثان: جمع وثن، بت‌ها / استعاره مصرحه: وثن (معشوق زیبارو که عاشق او را چون بت تا حد پرستش می‌پرستد.)  / معنی: اگر بر اساس قوانین شریعت پرستنده بت‌ها را باید کشت، نیازی به کشتن من نیست؛ زیرا آن بت زیبا مرا هلاک خواهد ساخت. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
به دوستی گله کردم ز چشم شوخش گفت
عجب نباشد اگر مستِ تیغ‌زن بکشد
چشم شوخ: چشم زیبا و پر‌عشوه و گستاخ / ایهام: مست: ۱- صفت جانشین موصوف، شخص مست ۲ – کنایه: از چشم مست یار /  معنی: به معشوق از دست چشمان دلربا و مستش گله کردم، در پاسخ گفت: اگر مست شمشیر زنی با تیر نگاه و مژگان به کشتن دست زند، جای شگفتی نیست! - منبع: شرح غزل‌های سعدی
به یک نفس که برآمیخت یار با اغیار
بسی نماند، که غیرت وجود من بکشد
معنی: در یک لحظه کوتاهی که یار با بیگانگان نشست و برخاست کرده چیزی نمانده بود که غیرت چشم مرا تباه سازد. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
به خنده گفت که من شمع جمعم ای سعدی
مرا از آن چه که پروانه خویشتن بکشد؟
به خنده گفتن: به طنز و استهزا گفتن / کنایه: شمع جمع بودن (چون شمع درخشیدن و محفل انس را روشنی بخشیدن) / جناس لاحق: شمع، جمع ٫ تناسب: شمع، پروانه / معنی: یار با خنده و تمسخر به من گفت: ای سعدی، من مثل شمع انجمنم، به من چه اگر پروانه‌ای خود را در گرد شمع به آتش کشد و نابود سازد؟ - منبع: شرح غزل‌های سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی

خوانش ها

غزل ۲۰۸ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۲۰۸ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۰۸ به خوانش سهیل قاسمی
غزل ۲۰۸ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۲۰۸ به خوانش حجت الله عباسی
غزل شمارهٔ ۲۰۸ به خوانش نازنین بازیان
غزل ۲۰۸ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۰۸ به خوانش مائده ابوالفتحی
توضیحات غزل ۲۰۸ به خوانش حمیدرضا محمدی

حاشیه ها

1394/07/17 23:10
بهرام مشهور

آیا این شعر را هم سعدی خطاب به خدا گفته یا معشوقه جفاکار ؟

1403/12/23 09:02
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳

به نظر بنده لزوما خطاب به هیچکدام نیست 

سعدی معلم است رسم دوستی و عشق بازی را می آموزد 

به علاوه آتشی در وجود سعدی است که چون گدازه های آتشفشان اگر بیرون نریزد انفجار رخ می دهد. 

1397/07/07 16:10
امین

به لطف اگر بخرامد هزار دل ببرد
به قهر اگر بستیزد هزار تن بکشد
کسان عتاب کنندم که ترک عشق بگوی
به نقد اگر نکشد عشقم این سخن بکشد
به دوستی گله کردم ز چشم شوخش گفت
عجب نباشد اگر مست تیغ زن بکشد.

1397/07/07 16:10
ایرانی

در بیت هفتم :
به شرع عابد اوثان اگر بباید کشت
مرا چه حاجت کشتن که خود وثن بکشد.
اوثان در مصرع اول به معنی بت ها میباشد که مفرد آن وثن هم به معنی بت در مصرع دوم آمده است.

1399/03/20 01:06
جانان

چقدرررر زیباست

1399/06/13 09:09
سعیده تهرانی نسب

ممنون از توضیحات شما اقای محمدی . بسیار عالی و مفید بود.

1402/06/30 08:08
فاطمه زندی

#غزل_ شمارۀ ۲۰۸

مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن

(مجتث مثمن مخبون محذوف)

 

 ۱_مرا به عاقبت این شوخ سیمتن بکشد

چو شمع سوخته روزی در انجمن بکشد

شوخ :عشوه‌گر ،طناز ،لَوند. سیم تن: دارای تنی به رنگ سفید .

انجمن :محفل. بکشد: خاموش کند .

معنای بیت: این عشوه‌گر سفیداندام سرانجام مرا خواهد کشت ،و مانند شمعی که سراپا سوخته و آب شده و چیز چندانی از آن باقی نمانده، شعله حیات مرا در میان جمع خاموش خواهد کرد.

۲_به لطف اگر بخرامد هزار دل ببرد

به قهر اگر بستیزد هزار تن بکشد

به لطف :به روی مهربانی. بخرامد :با ناز راه برود .به قهر :از روی خشم.

۳_اگر خود آب حیاتست در دهان و لبش

مرا عجب نبود کان لب و دهن بکشد

آب حیات: بر پایۀ آنچه در داستان‌ها آمده آب حیات چشمه‌ای است در ناحیه تاریک از شمال به نام «ظلمات»که که هر کس از آن بنوشد،عمر جاودان پیدا می‌کند. کان: که آن .معنای بیت: اگرچه لب و دهانش چشمه آب حیات است و هر کس از آن بنوشد عمر جاودانه پیدا می‌کند اما اگر همین لب و دهان حیات بخش مرا بکشد تعجبی نخواهم کرد.

۴_گر ایستاد حریفی اسیر عشق بماند

و گر گریخت خیالش به تاختن بکشد

ایستادن در اینجا یعنی ایستادگی کردن از میدان در نرفتن حریف طرف مقابل جنگجو خیالش" ش"ضمیر مفعولی است و مرجع آن حریف است معنای بیت: اگر جنگجویی کسی که خود را مرد زورآزمایی با عشق او می‌داند در میدان عشق او ایستادگی کند،برای همیشه اسیر و مغلوب عشق او می‌ماند،و اگر از میدان عشق بگریزد،خیال این عشوه‌گر سفید اندام رهایش نخواهد کرد و بر او حمله می‌برد و او را می‌کشد.

۵_مرا که قوت کاهی نه کی دهد زنهار

بلای عشق که فرهاد کوهکن بکشد

زنهار: امان. فرهاد کوه کن: عاشق شیرین که از عشق او به کندن کوه پرداخت. معنای بیت: بنای کمرشکن عشق که فرهاد کوهکن را از پا در می‌آورد چگونه ممکن است به منی که حتی توان برداشتن پر کاهی را ندارم همان دهد؟

۶_کسان عتاب کنندم که ترک عشق بگوی

به نقد اگر نکشد عشقم این سخن بکشد

عتاب: سرزنش. به نقد: فی الفور:همین حالا

معنای بیت: کسانی سرزنشم می‌کنند و می‌گویند دست از عشق بشوی. اگر عشق مرا نکشد،این سخن همین حالا جانم را می‌گیرد.

۷_به شرع عابد اوثان اگر بباید کشت

مرا چه حاجت کشتن که خود وثن بکشد

به شرع: طبق موازین شرعی. عابد :اَوثان بت پرست.«اوثان» جمع« وَثَن» به معنای بت است. معنای بیت: اگر طبق موازین شرعی بت پرستی را باید کشت،نیازی نیست که من بت پرست را کسی بکشد،زیرا بت من معشوق من خود این کار را می‌کند.

۸_به دوستی گله کردم ز چشم شوخش گفت

عجب نباشد اگر مست تیغ زن بکشد

چشم شوخ: ۱_ چشم زیبا و افسونگر ۲_ چشم گستاخ. مست: صفت همان چشم شوخ است به معنای خمار. تیغ زن: شمشیرزن مراداز تیغ در اینجا غمزه یا نگاه معشوق است که عاشق را مانند ضربه شمشیر از پای در می‌آورد.

معنای بیت: از دست چشم افسونگر و گستاخ او پیش دوستی گله کردم گفت: تعجبی ندارد اگر مست شمشیر به دست،خون آدم را بریزد.

۹_به یک نفس که برآمیخت یار با اغیار

بسی نماند که غیرت وجود من بکشد

به یک نفس: برای مدت یک لحظه . برآمیخت: همنشین شد. اغیار: جمع غیر، بیگانگان. بسی نماند: چیزی نماند. وجود: در اینجا یعنی تن بدن.

۱۰_به خنده گفت که من شمع جمعم ای سعدی

مرا از آن چه که پروانه خویشتن بکشد

شمع جمع: شمع انجمن،کسی که حضورش به مجلس جلوه و گرمی و روشنی می‌بخشد و همه نگاه‌ها متوجه اوست کنایه از معشوق است. آن چه: به من چه؟به چه درد من می‌خورد؟به درد من نمی‌خوره. معنای بیت: با خنده گفت: سعدی من شمع انجمنم اگر پروانه (=عاشق )خود را به شعله من بزند و بکشد خونش به گردن خودش است به من ربطی ندارد.

شرح: محمدعلی فروغی حبیب

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید ..

       ‌‌

1403/09/23 01:11
جلال ارغوانی

 

بخواند گفته سعدی فرشته بر آدم

که خاطر بداندیش اهرمن بکشد

1403/12/23 13:02
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳

به شرع، عابد اوثان اگر بباید کُشت

مرا چه حاجت کشتن؟ که خود وَثَن بکشد

اَوثان جمع وَثَن به معنی بت‌هاست.

اگر از روی حکمِ شرع، می‌شود بت‌پرست (عبادت کننده بت‌ها) را کشت؛ نیازی به کشتن من که بت‌پرست هستم نیست چون خودِ آن بت مرا می‌کشد.

 

به دوستی گله کردم ز چشم شوخش گفت

عجب نباشد اگر مستِ تیغ‌زن بکشد

در اینجا یاء در کلمۀ «دوستی» یاء نکره یا وحدت نیست. تقریبا یاء مصدری است. اگر یاء نکره خوانده شود معنی چنین است: به یک دوست گلایه کردم!

اگر بگوید به یک دوست از چشم شوخش گله کردم یعنی هر دوستی ممکن است آن چشم شوخ را داشته باشد؛ ولی این طور نیست چون هرکسی نمی‌تواند آن چشم شوخ را داشته باشد؛ آن هم برای سعدی. به علاوه مرجع ضمیر «ش» همان است که در ابیات قبل به آن اشاره شده است؛ همان شوخ سیمتن که می‌خواهد عاشقش را بکشد.

اگر بگوییم به یک دوست از چشم شوخ معشوقم گلایه کردم آن وقت مشخص می‌شود که ما اصلا سعدی را نشناخته‌ایم. مگر سعدی گلایه معشوق را پیش کسی می‌برد؟؟ گر سَر برود سِرّ تو با کس نگشاییم.

پس درست این است که چنین معنی شود: به آن شوخ سیمتن از روی دوستی از چشم شوخش گلایه کردم. گفت این شگفت نیست که چشم مست من با آن تیغ مژه هایش کسی را بکشد.