غزل شمارهٔ ۲۰۷
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۲۰۷ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۰۷ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۲۰۷ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۰۷ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۰۷ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲۰۷ به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
دو چشم از ناز در پیشت فراغ از حال درویشت
مگر کز خوبی خویشت نگه در ما نمیباشد
آنچنان به زیبایی خویش مینازی و با ناز و ادا پیش را مینگری که گوشه چشمی به درویش بیچاره نداری
جهانی در پیت مفتون به جای آب گریان خون
عجب میدارم از هامون که چون دریا نمیباشد
با این همه خونی که جهانی از پی تو میبارند شگفتا جهان که خشکی هایش دریای خون نشده است.
1.چو نتوان ساخت بی رویت بباید ساخت با خویت
2.که ما را از سر کویت سر دروا نمیباشد
2:بست نشین سر کویت شویم
دربست آویزانتیم البته از گیسو
#غزل شمارۀ۲۰۷
وزن :مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
(هزج مثمن سالم )
۱_تو را خود یک زمان با ما سر صحرا نمی باشد
چو شمست خاطر رفتن به جز تنها نمیباشد
صحرا :باغ ،بیرون شهر .چو شمست: تو را مانند خورشید ضمیر «ت» متعلق به نمیباشد است. و مصرع چنین است: «چو شمس خاطر رفتن به جز تنها نمی باشد» معنای بیت ی برای لحظهای میل نداری که با ما در باغ و دشت گردش کنی به خورشید میمانی که همیشه تنها حرکت میکند.
۲_دو چشم از ناز در پیشت فراغ از حال درویشت
مگر کز خوبی خویشت نگه در ما نمیباشد
دو چشمت از ناز در پشت: ضمیر« ت »متعلق به «چشم» است دو چشمت از ناز در پیش (است) ناز در اینجا یعنی« بیاعتنایی» و البته یادآور معانی «زیبایی و عشوه» هم هست درویش: فقیر، نیازمند. معنای بیت: چشمهایت را از روی بیاعتنایی و ناز به رو دوختهیی و میروی( به این سو و آن سو نگاه نمیکنی ،حتی گوشی چشمی به عاشق خود نداری) نسبت به حال و روز عاشق نیازمند توجهی ندارید، لابد از بس محو زیبایی خود شدهای نگاهی به ما نمیاندازی.
۳_ملک یا چشمه نوری پری یا لعبت حوری
که بر گلبن گل سوری چنین زیبا نمیباشد
مَلَک فرشته. چشمۀ نور کنایه از «خورشید »پری :جن ،استعاره از «زن بسیار زیبا» خصوصیت پری گریزان بودن و از چشم مردم پنهان ماندن است .لعبت: محبوب زیبا روی. این واژه در اصل به معنای «عروسک» است
حور:زنان سیاه چشم بهشتی، در فارسی به صورت مُفرد به کار میرود« لعبت حور» زیبا روی سیاه چشم بهشتی .گلبن: درخت گل. گل سوری: نوعی نوعی گل سرخ پرپر که بسیار خوشبوست، گلبن درخت گُل. گُل ِ سوری: نوعی گل سرخ پُرپَر که بسیار خوش بوست. معنای بیت :تو فرشته هستی یا خورشید، پری هستی یا زیبا رویِ سیاه چشمِ بهشتی ؟(نمیتوانم تو را به درخت گل تشبیه کنم) زیرا حتی گل سوری بر درخت گل این همه زیبا نیست.
۴_پری رویی و مه پیکر سمن بویی و سیمین بر
عجب کز حسن رویت در جهان غوغا نمیباشد
پری رو: دارای چهرهای زیبا مانند پری .مه پیکر: دارای تنی به زیبایی و روشنی ماه.
سمن: یاسمن، نام درختچه و گلی معطر به رنگ سفید یا زرد .سمن بو :خوشبو مانند گل یاسمن. سیمین بر: سیمین تن ،سفید اندام.
۵_چو نتوان ساخت بی رویت بباید ساخت با خویت
که ما را از سر کویت سر دروا نمیباشد
دروا :معنای سرگشتگی ،حیرت در اینجا مناسب نیست. بنابراین «دروا» را در اینجا به معنای «بلند شدن، برخاستن» است دروا مخفف« اندر وای» در هوا ،به معنای« معلق» است .بنابراین میتوان گفت که خود را به غبار و خاک نشسته در سر کوی یار تشبیه کرده است با این تفاوت که به هیچ قیمت حاضر نیست از سر کوی او برخیزد و به هوا بلند شود .معنای بیت: وقتی بی تو نمیتوان به سر برد چارهیی جز ساختن با خلق و خوی تو و تحمل بیمهری و آزار تو نیست ،زیرا ما قصد نداریم از سر کوی تو برخیزیم و برویم (حاضر نیستیم از تو چشم بپوشیم).
۶_مرو هر سوی و هر جاگه که مسکینان نیند آگه
نمیبیند کست ناگه که او شیدا نمیباشد
جاگه :مخفف« جایگاه» مسکینان: بینوایان، فقیران .در اینجا به معنای« نظربازان و صاحب نظران» به کار رفته است.
شیدا: عاشق.
معنای بیت: به هر طرف و هرجا نرو، زیرا نطربازان بینوا آگاه نیستند( که تو چه فتنهای هستی)، کسی نیست که چشمش ناگهان به تو بیفتد و عاشق و دلباخته تو نشود.
۷_جهانی در پیت مفتون به جای آب گریان خون
عجب میدارم از هامون که چون دریا نمیباشد
جهانی :مردم یک جهان، آدمهای بسیار.
در پِیَت: به دنبال تو ،مفتون: شیفته. هامون: خشکی (در مقابل دریا )نمی باشد: نمیشود.
۸_همه شب میپزم سودا به بوی وعده فردا
شب سودای سعدی را مگر فردا نمیباشد
سودا: پختن آرزوی بی حاصل و دور و دراز در سرپروراندن، دل خود را به امید چیزی خشک کردن .
سودا :فکر و خیال، جنون عشق.
معنای بیت: تمام شب نمیبرد و به امید وعدۀ فردای تو آرزوی دور و دراز در سر میپرورانم، آیا شب جنون عشق سعدی هیچگاه پایانی ندارد و صبح وصال طلوع نمیکند.
۹_چرا بر خاک این منزل نگریم تا بگیرد گل
ولیکن با تو آهن دل دمم گیرا نمیباشد
منزل :مراد« کوی یار یا محل اقامت او»است آهن دل :کسی که دلش از آهن است. بیرحم. گیرا: مؤثر .
معنای بیت: باید آنقدر بر خاک این کوی گریه کنم و اشک بریزم تا گِل همه جا را بگیرد اما (افسوس) که دم گرم من در آهن دل تو اثر نمیکند (دلت نرم نمیشود).
بشرح محمدعلی فروغی حبیب یغمایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
شده سعدی غزل گویت خورد سوگند بر رویت
که چون شعر ونگارمن دگر زیبا نمی باشد