گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۶

در پای تو افتادن شایسته دمی باشد
ترک سر خود گفتن زیبا قدمی باشد
بسیار زبونی‌ها بر خویش روا دارد
درویش که بازارش با محتشمی باشد
زین سان که وجود توست ای صورت روحانی
شاید که وجود ما پیشت عدمی باشد
گر جمله صنم‌ها را صورت به تو مانستی
شاید که مسلمان را قبله صنمی باشد
با آن که اسیران را کشتی و خطا کردی
بر کشته گذر کردن نوع کرمی باشد
رقص از سر ما بیرون امروز نخواهد شد
کاین مطرب ما یک دم خاموش نمی‌باشد
هر کاو به همه عمرش سودای گلی بوده‌ست
داند که چرا بلبل دیوانه همی‌باشد
کس بر الم ریشت واقف نشود سعدی
الا به کسی گویی کاو را المی باشد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در پای تو افتادن شایسته دمی باشد
ترک سر خود گفتن زیبا قدمی باشد
دم: لحظه / کنایه: در پای کسی افتادن (مطیع و فرمانبردار کسی شدن، خود را فدای کسی کردن )، ترک سر کردن (از خود گذشتگی کردن) ٫ جناس زاید: دم، قدم ٫ تضاد: پا، سر / معنی: چه لحظه شایسته‌ای است آن لحظه‌ای که آدمی به پای تو افتد و قدم نهادن در راه سر باختن برای تو چه گام نیکویی است! - منبع: شرح غزل‌های سعدی
بسیار زبونی‌ها بر خویش روا دارد
درویش که بازارش با محتشمی باشد
درویش: فقیر و تهی‌دست / محتشم: صاحب حشمت، خواجه و رییس / معنی: هر فقیری که سروکارش با ثروتمندی افتد، باید خواری‌های بسیاری را بر خود روا دارد و تحمّل نماید. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
زین سان که وجود توست ای صورت روحانی
شاید که وجود ما پیشت عدمی باشد
صورت روحانی: چهرهٔ لطيف جان پرور ٫ شاید: از مصدر شایستن، شایسته و سزاوار است / تضاد: وجود، عدم / معنی: ای معشوق لطیف جان‌پرور اگر هستی تو بدین‌سان است که مشاهده می‌گردد،  شایسته است که وجود ما در قبال تو عدمی بیش به‌شمار نیاید. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
گر جمله صنم‌ها را صورت به تو مانستی
شاید که مسلمان را قبله صنمی باشد
صنم: بت/ مانستن: مانند شدن ٫ شاید: از مصدر شایستن، شایسته و سزاوار است. ٫ تصویر: صورت ٫ تناسب: مسلمان، قبله / معنی: اگر صورت تمام بت‌ها به تو شبیه بود، شایسته بود که قبله مسلمانان نیز بتی باشد. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
با آن که اسیران را کشتی و خطا کردی
بر کشته گذر کردن نوع کرمی باشد
نوع:  گونه‌ای و قسمی / معنی: با وجود آنکه اسیران را از پای درآوردی و این کارت خطا بود، اما گذر کردن بر این کشتگان گونه‌ای از جوانمردی است. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
رقص از سر ما بیرون امروز نخواهد شد
کاین مطرب ما یک دم خاموش نمی‌باشد
مطرب: به طرب آرنده، رامشگر و نوازنده / کنایه بیرون شدن از سر (دور شدن) ٫ تناسب: رقص، مطرب / معنى: اکنون اندیشه رقص و پایکوبی از سر ما بیرون نخواهد رفت؛ زیرا این مطرب ما لحظه‌ای از نواختن باز نمی‌ایستد. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
هر کاو به همه عمرش سودای گلی بوده‌ست
داند که چرا بلبل دیوانه همی‌باشد
سودا: عشق - ۲٠٫١ ٫ گل و بلبل - ۱۱۴٫۸ ٫ دیوانه: مجنون و عاشق / استعارهٔ مصرّحه: گل (معشوق زیبا) / معنی: هر کسی که در تمام عمر عشق گلی (معشوق زیبا) را در سر پرورانده باشد، درمی‌یابد که چرا بلبل چنین دیوانه گشته است. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
کس بر الم ریشت واقف نشود سعدی
الا به کسی گویی کاو را المی باشد
الم: درد و رنج ٫ ریش: جراحت و زخم ٫ الّا: حرف ربط، به‌جز، مگر / معنی: ای سعدی، هیچ کس از درد و جراحت و خستگی تو آگاهی نمی‌یابد، مگر اینکه درد خویش را با کسی در میان نهی که دردی داشته باشد. - منبع: شرح غزل‌های سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی 

خوانش ها

غزل ۲۰۶ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۰۶ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۲۰۶ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۰۶ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۰۶ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲۰۶ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1395/05/20 22:08
جلال

دوبیت اول این شعر زیبا ، توسط سید خلیل عالی نژاد ، در یک ترانه زیبا ، در مدح مولا علی بن ابی طالب ، خوانده شده است.

1397/08/21 15:11
جاوید

ریشت یعنی چی توی بیت اخر؟؟

1397/08/21 16:11
یکی بودم

جاوید جان
الم درد و سختی
ریش هم یعنی زخم
ایام به کام

1398/08/12 11:11
سیامک یوسفی

الم به فارسی میشود بیماری و درد. ریش فارسی است و یعنی زخمی و درد آور مثل اینک بگوئیم دلم ریش است. پریشان هم از واژه ریش است. الم ریشت یعنی بیماری درد آور تو.

1399/01/07 08:04
عبدالرضا

رقص از سر ما بیرون امروز نخواهد شد
کاین مطرب ما یک دم خاموش نمی‌باشد
قافیه ندارد.

1399/01/07 12:04
nabavar

گرامی عبدالرضا
درین غزل ” می “ در تمام ابیات قافیه است و” باشد “ ردیف

1400/01/20 11:04
ب م

اِلَم تلفظ درست است

1402/05/18 09:08
فاطمه زندی

#غزل شمارهٔ _۲۰۶

وزن :مفعول مفاعیل مفعول مفاعیل 

(هزج مثمن اخرب )

                

                      

۱_در پای تو افتادن شایسته دمی باشد

 

ترک سر خود گفتن زیبا قدمی باشد

 

در پای کسی افتادن: به پای کسی افتادن, به کنایه یعنی نهایت فروتنی و کوچکی خود را در برابر کسی نشان دادن.

 

ترک سر خود گفتن :به کنایه یعنی از خود گذشتن، از خود چشم پوشیدن.

 

۲_بسیار زبونی‌ها بر خویش روا دارد

 

درویش که بازارش با محتشمی باشد

 

درویش: فقیر، نیازمند. بازار :کنایه از سَر و کار» محتشم :توانگر ، مالدار. معنای بیت: وقتی سر و کار درویش با توانگر بیفتد باید خواری و زبونی بسیاری را بر خود روا دارد و تحمل کند، عاشق نیازمند جمال و لطف معشوق است و معشوق از نظر زیبایی و لطف توانگر است.

 

۳_زین سان که وجود توست ای صورت روحانی

 

شاید که وجود ما پیشت عدمی باشد

 

وجود: هستی ،در زبان سعدی به معنای تن هم هست. صورت روحانی: جسمی که از روح آفریده شده، پیکر ملکوتی، معنای بیت: اگر وجود آن است که تو داری ای پیکر ملکوتی، در این صورت سزاوار است که هستی ما را در برابر هستیِ تو نیستی به حساب آید.

 

۴_گر جمله صنم‌ها را صورت به تو مانستی

 

شاید که مسلمان را قبله صنمی باشد

 

 

جمله :همگی.

 صنم: بت .صورت چهره ،اندام .مانستی:( از مصدر مانستن) می‌مانست، شباهت داشت. معنای بیت: اگر چهره اندام همه بت‌ها به تو شباهت داشته باشند، به جاست که مسلمانان بتی را قبله خود کنند.

 

۵_با آن که اسیران را کشتی و خطا کردی

 

بر کشته گذر کردن نوع کرمی باشد

 

نوع کرمی: نوعی بزرگواری ،نوعی لطف. معنای بیت: با آنکه اسیران عشق خود را کشتی چنان آزار دادی که دیگر حتی رمقی برای آنها باقی نمانده است، و با این کار خطا کردی( زیرا اسیر را نباید کشت)اما همین که از کنار کشته‌هایت می‌گذری خود نوعی لطف و بزرگی است.

 

۶_رقص از سر ما بیرون امروز نخواهد شد

 

کاین مطرب ما یک دم خاموش نمی‌باشد

 

 

رقص: پایکوبی، در اثر شور و وجد مجلس سما. کین: که این.

 مطرب خواننده نوازنده.

 

۷_هر کو به همه عمرش سودای گلی بودست

 

داند که چرا بلبل دیوانه همی‌باشد

 

سودا: عشق. گل: گل سرخ، استعاره از معشوق. معنای بیت: هرکس که در تمام عمر خود یک بار به معشوق گل چهره‌ای گرفتار شده است می‌داند که چرا بلبل شوریده و شیداست.

 

۸_کس بر الم ریشت واقف نشود سعدی

 

الا به کسی گویی کاو را المی باشد 

 

اَلَم :درد .ریش: زخم. واقف: آگاه .معنای بیت: سعدی ،کسی پی نمی‌برد که زخم تو چه دردی دارد مگر اینکه با کسی درد دل کنی که خود او نیز مبتلا به درد باشد.

 

شرح : محمد علی فروغی حبیب یغمایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

1402/09/18 20:12
احد

الم عربی است. جمع آن آلام.

1403/09/22 00:11
جلال ارغوانی

هر کس نشود عاشق بر شعر ترت سعدی

موجود نمی باشد شاید عدمی باشد