گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۴

گر گویمت که سروی سرو این چنین نباشد
ور گویمت که ماهی مه بر زمین نباشد
گر در جهان بگردی و آفاق درنوردی
صورت بدین شگرفی در کفر و دین نباشد
لعل است یا لبانت، قند است یا دهانت
تا در برت نگیرم، نیکم یقین نباشد
صورت کنند زیبا بر پرنیان و دیبا
لیکن بر ابروانش سحر مبین نباشد
زنبور اگر میانش باشد بدین لطیفی
حقا که در دهانش این انگبین نباشد
گر هر که در جهان را شاید که خون بریزی
با یار مهربانت باید که کین نباشد
گر جان نازنینش در پای ریزی ای دل
در کار نازنینان جان نازنین نباشد
ور زان که دیگری را بر ما همی‌گزیند
گو برگزین که ما را بر تو گزین نباشد
عشقش حرام بادا بر یار سروبالا
تردامنی که جانش در آستین نباشد
سعدی به هیچ علت روی از تو برنپیچد
الا گرش برانی علت جز این نباشد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر گویمت که سروی سرو این چنین نباشد
ور گویمت که ماهی مه بر زمین نباشد
تشبیه مضمر تفضیلی و جمع: تشبیه یار به سرو و ماه و برتری او بر این دو / معنی: اگر تو را سرو بنامم سرو بدین‌سان نیست و اگر تو را ماه بخوانم، جای ماه در آسمان است. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
گر در جهان بگردی و آفاق درنوردی
صورت بدین شگرفی در کفر و دین نباشد
آفاق: جمع افق، کرانه‌ها و سرزمین‌ها، جهان / درنوردیدن: طی کردن، گشتن / شگرف: بدیع و زیبا ٫ کفر و دین: سرزمین و مملکت کفر و دین / تشطیر: بگردی، نوردی / معنی: اگر تمام دنیا را بگردی و آفاق را زیر پا گذاری، چهره‌ای بدین زیبایی و شگفت‌انگیزی در میان کافران و مسلمانان نمی‌توانی یافت. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
لعل است یا لبانت، قند است یا دهانت
تا در برت نگیرم، نیکم یقین نباشد
هوش مصنوعی: آیا لب‌هایت مثل لعل (سنگ قیمتی) هستند یا دهانت مانند قند؟ تا زمانی که در آغوشت نگیرم، به خوبی نمی‌توانم مطمئن شوم.
صورت کنند زیبا بر پرنیان و دیبا
لیکن بر ابروانش سحر مبین نباشد
صورت کردن: تصویر کردن، صورت کشیدن / پرنیان: پارچهٔ حرير منقّش ٫ دیبا: پارچهٔ ابریشمی و حریر منقّش / سحر: جادو و افسون / مبین: روشن و آشکار / تشطير و جناس لاحق: زیبا، دیبا / معنی: نقاشان بر روی بومی از حریر و ابریشم چهره را می‌نگارند، ولیکن آن چهره ابروانی که آشکارا جادوگری کند نخواهد داشت. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
زنبور اگر میانش باشد بدین لطیفی
حقا که در دهانش این انگبین نباشد
میان: کمر ٫ لطیف: نازک و باریک ٫ حقّا: در‌حقیقت، به‌درستی ٫ انگبین: شهد و عسل / تناسب: زنبور، انگبین ٫ تشطیر: میانش، دهانش / معنی: اگر زنبور میانی لطیف و باریک همچون میان تو داشته باشد، به‌راستی که دهانش چونان دهان تو پر از شهد نیست. - منبع: شرح غزل‌های سعدی  
گر هر که در جهان را شاید که خون بریزی
با یار مهربانت باید که کین نباشد
شاید: از مصدر شایستن، شایسته و سزاوار است ٫ کین: دشمنی و ستیزه / جناس لاحق: شاید و باید، را و با ٫ جناس زاید: با، باید / معنی: اگر می‌شاید که خون هر کس را در جهان بر زمین ریزی، باید با یار مهربان خویش بر سر کین‌ورزی نباشی. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
گر جان نازنینش در پای ریزی ای دل
در کار نازنینان جان نازنین نباشد
نازنین: با ناز و زیبا، گرامی و دوست داشتنی / معنی: ای دل، اگر جان عزیز خویش را در پایش نثار کنی، اهمیتی ندارد؛ زیرا در کار عشق‌ورزی با یاران لطیف و نازنین جان بهایی ندارد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
ور زان که دیگری را بر ما همی‌گزیند
گو برگزین که ما را بر تو گزین نباشد
معنی: اگر یار، کسی دیگر را بر می‌گزیند و بر ما ترجیح می‌دهد، به او بگو که دیگری را اختیار کن، اما ما هیچ انتخاب دیگری جز تو نداریم. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
عشقش حرام بادا بر یار سروبالا
تردامنی که جانش در آستین نباشد
بالا: قد و قامت / کنایه: تردامن (گناهکار و آلوده دامن). جان در آستین بودن (در دسترس و آماده خدمت بودن، مهیّای جان نثار کردن) ٫ جناس لاحق وتشطير: بادا، بالا در سروبالا / معنی: هر آلوده‌دامنی که جان خویش را برای نثار کردن به پای یار در آستین و آماده تقدیم کردن ندارد،  عشق او بر یار سرو‌قد حرام باد. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
سعدی به هیچ علت روی از تو برنپیچد
الا گرش برانی علت جز این نباشد
هوش مصنوعی: سعدی هرگز به هیچ دلیلی از تو روی برنمی‌گرداند، مگر اینکه خودت او را دور کنی، و جز این دلیلی برای دوری او وجود ندارد.

خوانش ها

غزل ۲۰۴ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۰۴ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۲۰۴ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۲۰۴ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۰۴ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۰۴ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۰۴ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۲۰۴ به خوانش محمدرضاکاکائی

حاشیه ها

1394/09/30 22:11
شمس شیرازی

ایرانی نژاده ای بوده است ، شیخ شیراز
می فرماید : تا دربرت نگیرم یقینم نباشد که لبت لعل و دهانت قند است.

1395/05/19 01:08
داتیس

این بیت غزل:
ور زان که دیگری را بر ما همی‌گزیند
گو برگزین که ما را بر تو گزین نباشد
یادآور بیت حافظ است که:
اگر بر جای من غیری گزیند دوست، حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان بجای دوست بگزینم

1395/08/20 02:11
۷

عشقش حرام بادا بر یار سروبالا
تردامنی که جانش در آستین نباشد
تردامن=عوضی،پیمان شکن،نانجیب،بدگهر،نامرد
مقابل خشک دامن،پاک جامه
آستین در گذشته جای نگهداری همیان بوده.
جانش در آستین نباشد به زبان امروزی دست به نقد نباشد=چکش برگشت نخورد
چو کودک به دست شناور برست
نترسد وگر دجله پهناورست
تو بر روی دریا قدم چون زنی
چو مردان که بر خشک تردامنی

1399/09/11 00:12
:)

لعل است یا لبانت ، قند است یا دهانت
تا در برت نگیرم ، آروم نمیگیگیرم

1400/07/23 13:09
بیدل بی نشان

سعدی اندازه ندارد که چه شیرین سخنی ...

1401/03/02 18:06
سارا م

چـــــــــــــــــــــــقدر زیبا:)
انصافا حیف شعر به این زیبایی نیست که بیایم الکی به خدا و عرفان ربطش بدیم؟ اصلا کسر شأن خدا و سعدیه اینطوری.

1403/09/23 00:11
جلال ارغوانی

شعرت برفت سعدی تا آسمان هفتم

گفتا فلک که هرگز شعر این چنین نباشد