گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۲

جنگ از طرف دوست دل‌آزار نباشد
یاری که تحمل نکند یار نباشد
گر بانگ برآید که سری در قدمی رفت
بسیار مگویید که بسیار نباشد
آن بار که گردون نکشد یار سبک‌روح
گر بر دل عشاق نهد بار نباشد
تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی
تا شب نرود صبح پدیدار نباشد
آهنگ دراز شب رنجوری مشتاق
با آن نتوان گفت که بیدار نباشد
از دیده‌ی من پرس که خوابِ شبِ مستی
چون خاستن و خفتن بیمار نباشد
گر دست به شمشیر بری عشق همان است
کانجا که ارادت بود انکار نباشد
از من مشنو دوستی گل مگر آن‌گاه
که‌ام پایِ برهنه خبر از خار نباشد
مرغان قفس را المی باشد و شوقی
کان مرغ نداند که گرفتار نباشد
دل آینه صورت غیب است ولیکن
شرط است که بر آینه زنگار نباشد
سعدی حیوان را که سر از خواب گران شد
در بند نسیم خوش اسحار نباشد
آن را که بصارت نبود یوسف صدیق
جایی بفروشد که خریدار نباشد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جنگ از طرف دوست دل‌آزار نباشد
یاری که تحمل نکند یار نباشد
جفا از سوی معشوق، دل‌‌آزار نیست بلکه آن عاشق که نتواند جفا و تلخی دوست را تحمل کند عاشق حقیقی نیست.
گر بانگ برآید که سری در قدمی رفت
بسیار مگویید که بسیار نباشد
سر باختن در عشق، کمترین کار است.
آن بار که گردون نکشد یار سبک‌روح
گر بر دل عشاق نهد بار نباشد
هوش مصنوعی: وقتی که چرخ زمان، محبوب خوش‌روح را از ما دور کند، اگر هم بر دل عاشقان بار سنگینی بگذارد، دیگر آن بار نخواهد بود.
تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی
تا شب نرود صبح پدیدار نباشد
هوش مصنوعی: برای آنکه به پاداش و نتیجه‌ای خوب دست پیدا کنی، باید سختی و رنج را تحمل کنی. همچنین، تا زمانی که شب سپری نشود و صبح نرسد، روشنایی و شفافیت ظاهر نخواهد شد.
آهنگ دراز شب رنجوری مشتاق
با آن نتوان گفت که بیدار نباشد
هوش مصنوعی: در دل شب طولانی و پر از رنج، انسان مشتاق نمی‌تواند بیدار بماند و از درد و غم خود سخن بگوید.
از دیده‌ی من پرس که خوابِ شبِ مستی
چون خاستن و خفتن بیمار نباشد
هوش مصنوعی: از من بپرس که خواب شب هنگام مستی چگونه است، چرا که برخاستن و خوابیدن در این حالت مانند بیماری نیست.
گر دست به شمشیر بری عشق همان است
کانجا که ارادت بود انکار نباشد
هوش مصنوعی: اگر به شمشیر دست بزنی، عشق همان‌جاست که ارادت وجود دارد و در آنجا انکاری نیست.
از من مشنو دوستی گل مگر آن‌گاه
که‌ام پایِ برهنه خبر از خار نباشد
فقط آنگاه ادعای عشقِ گُل را از من بپذیر که پای برهنه‌ام خار (جفای) گل را حس نکند.
مرغان قفس را المی باشد و شوقی
کان مرغ نداند که گرفتار نباشد
هوش مصنوعی: پرندگان در قفس دردی دارند و شوقی از آزادی، چرا که آن پرنده‌ای که در قفس است، نمی‌داند که آزاد بودن چه حالتی دارد.
دل آینه صورت غیب است ولیکن
شرط است که بر آینه زنگار نباشد
هوش مصنوعی: دل مانند آینه‌ای است که حقیقت و واقعیت‌های پنهان را نمایش می‌دهد، اما برای اینکه این نمایش واضح و روشن باشد، باید دل از آلودگی‌ها و زنگارها پاک باشد.
سعدی حیوان را که سر از خواب گران شد
در بند نسیم خوش اسحار نباشد
هوش مصنوعی: سعدی می‌گوید: کسی که از خواب عمیق بیدار می‌شود، دیگر تحت تأثیر نسیم خوش صبحگاهی نخواهد بود. این جمله به این معناست که اگر شخصی در حالتی عمیق و غفلت باشد، زیبایی‌های اطرافش را نمی‌تواند درک کند و نمی‌تواند از آن لذت ببرد.
آن را که بصارت نبود یوسف صدیق
جایی بفروشد که خریدار نباشد
هوش مصنوعی: کسی که بینا نیست و نمی‌تواند واقعیت‌ها را ببیند، نمی‌تواند یوسف را در جایی بفروشد که کسی خواهان خرید او نباشد.

خوانش ها

غزل ۲۰۲ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۲۰۲ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۰۲ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۲۰۲ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۰۲ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۰۲ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۰۲ به خوانش نازنین بازیان

حاشیه ها

1387/02/24 10:04
احسانالله

"کن مرغ " اشتباه، و "کان مرغ" صحیح است.
---
پاسخ: با تشکر از شما تصحیح شد.

1392/04/03 11:07
غلامرضا

آن را که بصیرت نبود یوسف صدیق درست است

1393/09/28 22:11
ناشناس

بعد از آهنگ دراز (و) دارد

1393/12/18 09:03
behzad

بسیار زیبا
گر بانگ برآید که سری در قدمی رفت//بسیار مگویید که بسیار نباشد

1397/03/01 20:06
۷

بیت 8
باور مکن عشق مرا به گل مگر پاپتی باشم و بی خبر از خار آن

1397/03/01 20:06
۷

گر دست به شمشیر بری عشق همان است
کانجا که ارادت بود انکار نباشد
دست گلت درد نکند اگر مرا کشتی دوست اراتمند شما سعدی

1397/07/10 19:10
محمد ثنائی

بیت 8
اگر ادعا کردم عاشق گلم باور نکن، مگر اینکه پای برهنه ام از شوق وصال گل متوجه خار (خار هایی که پای برهنه ام را می خراشد) نشود
بیت 9
مرغان قفس را المی باشد و شوقی / کان مرغ نداند که گرفتار نباشد
در مورد این بیت این معنی به نظرم می رسد که گمان می برم درست تر است، اگر اساتید فن اطلاع بیشتر دارند، بفرمایند:
مرغان قفس (عاشقان گرفتار عشق)، درد واشتیاقی را تجربه میکنند (تجربه عشق برایشان هم سخت و هم دلکش است) که آن مرغی که در قفس نیست (انسانی که عاشق نیست) این تجربه را نمی فهمد

1401/03/14 19:06
تابش

بیت سوم :

آن بار که گردون نکشد یار سبکروح

گر بر دل عشاق نهد بار نباشد

پیشنهاد :

آن بار که افلاک نکردند بر آن صبر

گر بر دل عشاق نهی بار نباشد

 

بیت  7:

گر دست به شمشیر بری عشق همان است

کانجا که ارادت بود انکار نباشد

پیشنهاد :

آنجا که نبینی خود و بینی رخ محبوب

آنجاست که عشق آمد و انکار نباشد

 

 بیت 8:

از من مشنو دوستی گل مگر آن گاه

کم پای برهنه خبر از خار نباشد

در این بیت از قانون ریاضی منفی در منفی مساوی مثبت استفاده شده که درک معنی را کمی دشوار می کند

پیشنهاد :

بر شاخ گل ای دوست نهادند بسی خار

گل نیست که بر شاخه ی آن خار نباشد

 

1401/11/12 06:02
Mokoshle

پیشنهاد میدی؟!؟؟

شما در مقامی نیستی که بخوای پیشنهاد بدی برای جایگزینی اشعار سعدی

شما یا واقعا نمیفهمید یا...

1403/04/29 17:06
سرو روان

شما ذوق ادبی واقعا خوبی دارین ، 

پیشنهاد میکنم ادامه بدین بلکم چیزی شدین.

منتهی پیش از پیشنهاد دادن ، یه دور اشعارتونو تقطیع کنید ...

من یه دانش آموز دوازدهمی ام ، و خیلی راحت متوجه شدم که ابیاتتون از لحاظ وزنی سرشار از ایراد اند و نه تنها با شعر ، بلکه با یکدیگر هم تناسب ندارند .

1402/02/22 20:04
رضا صادقی نژاد

سلام خدمت تمامی گنجور ها معنی مصرع ۲ بیت ۲ رو نمیدونم ممنون میشم کسی پیامم رو سین کنه 

1402/02/23 08:04
رضا از کرمان

سلام جناب صادقی نژاد عزیز

مطلبی که در مصرع اول این بیت عنوان شده بصورت یک ضرب المثل یا بهتر بگویم یک تعارف عامیانه در افواه عمومی جاری است حداقل در گویش وزبان عامیانه ما کرمانیها در موقع ورود میهمان زیاد کاربرد دارد وما میگیم "سری به قدمی می ارزه" ومعنی آن این است که فدا کردن سر وجان در پیشگاه قدوم دوست ناقابل است  وارزش داره ودر کل معنی جان نثار نمودن وجانبازی در راه دوست رو میده

حالا جناب سعدی با عنایت به این معنا میفرمایند اگر در ره دوست ودر پیش قدوم ایشان بنده از سر وجانم گذشتم کار بسیار بزرگی رو انجام ندادم که نیاز به تعریف وتمجید وپرگویی داشته باشه 

البته یک برداشت دیگه هم میشه کرد وآن اینکه سرهایی که در راه دوست یا معشوق فدا شده ومیشوند زیاد است واین جانبازی من زیاد اهمیت نداره واین مساله مهم نیست.

در بیت هشتم هم میفرمایند دوستی من را با گل باور مکن مگر آنکه ببینی که با پای برهنه بر سر خارها به شوق گل پا میگذارم (کم =که مرا)

شاد وسرافراز باشی 

1402/04/20 09:07
فاطمه زندی

#غزل شمارهٔ_ ۲۰۲

وزن : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن 

(هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)

 

         

۱_جنگ از طرف ِ دوستْ دل آزار نباشد 

 

یاری که تَحَمّل نکند یار نباشد 

 

هرگز از ناسازگاری یار دل گیر و آزرده خاطر نمی شوم 

زیرا یاری که تحمل سختی نکند یار نیست. 

  

 

 ۲_گر بانگ برآید که سری در قدمی رفت 

بسیار مَگویید که بسیار نباشد 

 

بانک برآید: فریادی بلند شود یا به گوش رسد که: بیانی است به معنای که می‌گوید، مُشعِر بر این که، به این مضمون که.

سری در قدمی رفت: سر عاشق فدای پای معشوق شد، جان عاشقی نثار قدم یاری شد.

بسیار نباشد :موضوع کوچک و پیش پا افتاده یی است، حادثه مهم و عجیبی اتفاق نیفتاده است.  

 

۳_آن بار که گردون نَکَشَد یارِ سبکروح

 

گر بر دلِ عُشّاق نَهَد بار نباشد

 

بار: در ( معنای مجازی) غم و اندوه و در اینجا غم عشق. گردون: آسمان. نکشد: تحمل نمی‌کند. سبک روح: ۱_خوشحال، خندان۲_بی تکلف بی تکبر. معنای بیت: اگر معشوق شاد و خندان بار سنگین غم عشق را که حتی آسمان قادر به تحمل آن نیست بر دل عاشقان بگذارد بار سنگینی نیست و عاشقان باید بتوانند آن را تحمل کنند ). مضمون این بیت گوشه چشمی دارد به آیه امانت اصحاب عارفان امانتی را که آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها از تحمل آن سرباز زدند به عشق تفسیر کردند.

 

۴_تا رنج تَحَمل نَکُنی گنج نَبینی

 

تا شب نَرَوَد صُبح پَدیدار نباشد

 

تا رنج و سختی را تحمل نکنی به گنج نخواهید رسید .شب بر زنده داران بسیار سخت می گذرد تا شب سپری نشود صبح از راه نخواهد رسید .

 

 

۵_آهنگ ِدراز ِشب ِرنجوری ِ مشتاق

 

با آن نَتوان گفت که بیدار نباشد

آهنگ دراز شب: شب دراز آهنگ شب طولانی و دیرپای واژه آهنگ در این ترکیب به معنای استمرار و تداوم است رنجوری: دردمندی. معنای بیت: با کسی که به خواب خوش فرو رفته است و رنج شب زنده داری نکشیده است نمی‌توان از دیرپای شب دردمندی عاشق سخن.

 

۶_از دیدهٔ من پُرس که خوابِ شبِ مَستی

 

چون خاستن و خُفتن ِ بیمار نباشد

 

خواب شب مستی؛: سعدی این تعبیر را در جای دیگری نیز به کار برده است: (احوال دو چشم من برهم ننهاده/ با تو نتوان گفت به خواب شب مستی )و در هر دو جا به معنای خواب خوش و سنگین است و صد البته کسی که به خواب خوش مستی فرو رفته،معشوق است یا کسی که به درد عشق مبتلا نیست. معنای بیت: آهنگ دراز شب رنجوری مشتاق را )از چشم بی‌خواب من بپرس( به چشم من نگاه کن تا بدانی که عاشق دردمند ،شب دیر پای جدایی را چگونه سپری می‌کند ) زیرا تو به خوابی خوش و سنگین فرورفته‌ای و من دردمند سراسر شب را به بیدارخوابی سپری می‌کنم و این کجا و آن کجا؟

 

 

۷_گر دست به شمشیر بری عشق همان َست

 

کانجا که ارادت بُوَد اِنکار نباشد

 

ارادت دوستی: از روی اخلاص مراد عشق ورزیدن پاک بازانه است.

انکار :زشت و ناپسند شمردن رفتار کسی توبیخ معنای بیت: اگر دست به شمشیر ببری تا خونم را بریزی عشق من به تو همچنان به قوت خود باقی خواهد و تغییری نمی‌کند (هیچ کار تو از نظر من زشت و ناپسند نیست) زیرا جایی که دوستی و سرسپردگی وجود دارد ،توبیخ و سرزنش جایی ندارد.

 

۸_از من مَشِنو دوستی گُل مَگَر آنگاه

 

کِم پایْ برهنه خَبَر از خار نباشد

 

مشنو: در اینجا یعنی نپذیر باور نکن کِم: که ام : که مرا. معنای بیت: اگر ادعا کنم که عاشق گل هستم باور نکن مگر زمانی که با پای برهنه روی خار راه بروم و متوجه درد و سوزش پایم نشوم.

 

 

۹_مرغان ِ قفس را اَلَمی باشد و شوقی

 

کان مرغ نَدانَد که گرفتار نباشد

 

الم: درد. معنای بیت پرندگان،اسیر قفس،دردی و اشتیاقی دارد که پرنده آزاد هرگز آن را احساس نمی‌کند و در نمی‌یابد.

 

۱۰_دل آیِنهٔ صورت ِ غیب است ولیکن

 

شرط است که بر آیِنه زَنگار نباشد

 

صورت غیب: چهره عالم غیب.

زنگار در قدیم آیینه ها را از فلز‌هایی مانند آهن و روی می‌ساختند و برای آنکه زنگ نزنند مرتب آن را صیقل می‌زدند و پاک می‌کردند .معنای مجازی واژه زنگار کدورت و تیرگی است و مراد از آن در ای۹‌نجا هوای نفس است.

معنای بیت: دل آینه غیب نماست چهره عالم غیب را در آینه دل می‌توان دید اما به این شرط که زنگار هوای نفس آن را تیره نکرده باشد.

 

۱۱_سعدی حَیَوان را که سَر از خواب گران شد

 

در بَند ِ نسیم ِ خوش ِ اسْحار نباشد

 

سر از خواب گران شد: سرش در اثر خواب و آلودگی سنگین شد و پایین افتاد و به خواب رفت. اسحار: جمع سحر.

 

۱۲_آن را که بَصارَت نَبُود یوسف ِ صِدّیق

 

جایی بِفُروشد که خریدار نباشد

بَصارت: بصیرت بینایی. یوسف صدیق: یوسف پسر یعقوب از انبیای بنی اسرائیل که برادرانش از فرط حسد او را در چاه انداختند و کاروانی او را یافت و به عنوان بنده در مصر به بهای بسیار ناچیز فروختند لقب «صدیق»(بسیار راستگو) حضرت یوسف به تعبیر خواب و بیان حقیقت مشهور است دل نیز در صورت پاک بودن از عالم غیب خبر می دهد.

 

شرح : محمدعلی فروغی 

حبیب یغمایی

 سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

1403/08/17 20:11
بهروز قدرتی

سلام دوست عزیز 

شما یک استاد هستی و من یک سوال از شما دارم که در انتها نوشتم ممنون می شم پاسخ بدید چون به قول حافظ گر در سرت هوای وصال است حافظا باید که خا ک درگه اهل هنر شوی منم خاک درگه شما می شم 

ولی خوب من در کنارم می خواستم  از دید راه درست  شناخت یا همون عرفان  یک نکته ای بگم

نمی دونم هوای نفس همون هوس یا نه ولی هوس  در حقیقت  باعث تعادل حیات هست پس هوس به خودی خود چیز بدی نیست  یعنی در زمانی که نادانی وجود داره هوس مسیر درستی نشون نمی ده ولی بعد از دانایی و در زمانی که بین جسم و نفس یا همون جان و روان هارمونی وجود داشته باشه و هر کدوم کارشون درست انجام بدن هوس چیز خوبیه چون باعث تعادل حیاته ولی خوب وقتی نفس صیقل نیافته کدورتهای دل در هوس ما تاثیر می زاره و ما حس درستی نداریم که در نتیجه هوس درستی هم نداریم و خواسته درستی هم نداریم پس باید نفس تزکیه بشه تا هوس کار خودش درست انجام بده ولی  حالا ما با تزکیه نفس صیقل می دیم جانمون و کدورتها رو از روش پاک می کنیم ولی وقتی نفس تزکیه پیدا کنه دیگه نفس به اطمینان می رسه و درست حس می کنه البته در اون زمینه خاص  که در نتیجش ماام درست می فهمیم . در نتیجه هوای نفس یا هوس چیز بدی نیست چون باعث تعادل حیات ما می شه ولی بعضی کدورتهای دل یا همون زنگار ها باعث می شه که ما درست نتونیم حس کنیم مثال می زنم شما می خوای آشپزی کنی اول با تکرار و مرور و حس اولیه ای که نفس یا همون جانت داشته به فهم رسیدی و فهمیدی که چطوری مثلا یک کیک درست کنی ولی حالا برای اکتساب هنر پختن کیک لازمه عمل کنی چون بدون عمل اکتساب صورت نمی گیره و اکتساب مربوط می شه به جان یا همون نفس که از طریق عمل ولی یادگیری مربوط می شه به  جسم که از طریق تکرار و مرور به هر حال  بعد از عمل کردن طبق اصول درست و باید هاست یعنی حقیقت چون حقیقت کاری که باید انجام بدی و درست انجام دادنش  که به اکتساب می رسی و نفس اکتساب می کنه که ما بهش می گیم درک یعنی بعد از فهمیدن اگه به حقیقتی عمل کنی و اون حقیقت اکتساب کنی بهش می گیم درک حقیقت چون درک یعنی رسیدن چون تو قرآن می گه اذا درک جهنم یعنی  وقتی به جهنم رسیدند  در واقع درک یعنی رسیدن و از جهاتی هم این درک و این سعی و خطا که ممکن هست فتنه هایی یعنی آشفتگی هایی حتی باعث بشه که بیشتر نفس یا جان صیقل بخوره یعنی مثلا یکبار بسوزه و ما ناامید بشیم و عصبانی بشیم ولی صبر می کنیم و ثابت قدم هستیم واینطوری صبوری اکتساب می کنیم و جانمونم یا همون نفسمونم صیقل می دیم وقتی طبق راز حل مساله  خیلی حی و قیوم مثل خدا یعنی  با ثبات قدم و انرژی و سرزندگی به تلاشمون ادامه می دیم در واقع یعنی با اشتیاق چون این یک حقیقت که تا اشتیاق نباشه انگیزه نیست و به نظر من  تا انگیزه نباشه انرژی نیست و  به نظر من سرزندگی نیست به هر حال کم کم شعله حسهایی مثل خشم و حسد و طمع و غیره رو در وجود خودمون تنظیم می کنیم و کم می کنیم و صبوری بیشتر اکتساب می کنیم و درکمون از صبوری بیشتر می شه  تا زمانی که نفسمون صیقل پیدا کنه و ما هنر آشپزی با عمل اکتساب کنیم و مهارت کافی برای آشپزی اکتساب کنه نفسمون و به  درک درستی از نحوه پختن کیک برسیم پس در واقع همواره برای به درک رسیدن و برای بیشتر شدن عمق درک ما تا عمق هفتم درک نیاز داریم به عمل کردن به باید ها و طبق حقیقت و از همه مهمتر سالم جون به در بردن از فتنه ها یا اوضاع آشفته که بیشتر از هر چیزی می تونه جان ما رو صیقل بده و زنگار جانمون پاک کنه و تزکیه کنه نفسمون  و عمل کردن به اون چیزی که باید باشه یعنی حقیقت مثلا حقیقت اینه که در برابر این مصیبتها باید صبور باشیم و خوب این شعر در مورد آیه 155 و 156 و 157 سوره بقره هم می تونه باشه که اونجا خدا نشون می ده و اشاره می کنه که  ما با چه نوع مصیبتهایی در زندگی مورد امتحان قرار می گیریم تا بتونیم صبوری اکتساب کنیم و انسان صبوری بشیم البته اونجایی به ترس و گرسنگی هم اشاره می کنه و خوب مثلا با عمل صبر کردن در این مواقع مصیبتها ما می تونیم  همون طوری که خدا وعده داد ما جانشینش در روی زمین بشم در حد ظرفیتمون برای کلمات خدا هدایت بشیم و  مثلا بشیم صبور یا حالا هر کلمه دیگه ای که خداوند  تعالی می خواد ما رو برای اون کلمه هدایت کنه   مثل حضرت ابراهیم که برای یک سری کلمات خدا مورد امتحان قرار گرفت و وقتی امتحاناش به اتمام رسید امام شد یعنی راه نما شد برای مردم به اذن خداوند تعالی   و مثلا بگیم یکیش مثلا کلمه حنیف بود و مثلا شد ابراهیم حنیف یا ابراهمیم خلیل  یا مثلا مثل حافظ که بعد از اینکه آزمایش های حافظ بودن تموم کرد برای کلمه حافظ خدا  هدایت شد و شد حافظ لااقل تاجایی که ما می دونیم می دونیم که برای کلمه حافظ هدایت شد حالا شاید برای کلمات دیگه ای هم هدایت شده ولی خودش نگفته  به هر حال سعدی باز کرده که منظور اون آیه از نقص در اموال یا نفسها یا ثمرات چه چیزایی هست و مشخص کرده که منظور از صبر کردن در برابراین مصیبتها به چه گونه هست مثلا گفته اگه من به عشق گل خبر از خار نداشتم منو صبور بدونید  البته من خودم حاضرم پولمو از دست بدم ولی چیزی یاد بگیرم به هر حال خار همیشه هست باید ثابت قدم بود  خوب سوال اینه آیا ما می تونیم تنها با دونستن این موارد صبور بشیم یعنی یادگیری کافیه یا نه  طبیعتا نه ما نیاز داریم صبور بودن اکتساب کنیم چطوری با عمل کردن به صبر یعنی صبر کردن   مثلا یه نمونش وقتی پدر من عیب جویی و طعنه زنی می کنه من سکوت می کنم و همیشه اهل تقوی هستم یعنی اهل مراقبه هستم یعنی مراقب هستم که باهاش بزرگوارانه صحبت کنم تحت هیچ شرایطی من غیر بزرگوارانه باهاش صحبت نمی کنم وقتی با عصبانیت داد می زنه سرم فقط سکوت می کنم خشم تو وجود خودم می خورم به خودم یادآوری می کنم امر خدا رو بهروز تو باید بزرگوارانه با پدرت صحبت کنی اگه لحن خشم توی کلامت هست صبر کن تا وقتی بتونه شعله خشم رو تو وجود خودت کنترل کنی و بتونی بزرگوارانه صحبت کنی چون امر همینه و از طرفی به قول فیلم فرزند عزیز کنترل نظم می یاره و قوانین نظم می یاره و نظم مهمترین چیز در زندگی هست . تمیزی،دیسیپلین یا قانون مداری و احترام به خودم می گم   تو نباید فاسق باشی یعنی  نباید نافرمانی کنی از امر خدا تو باید باور داشته باشی که این حقیقت یعنی کاری که باید بکنی پس انجامش بده پس بزرگوارانه صحبت کن  تا درکش اکتساب کنی و بتونی این آیه رو درک کنی  باید عمل کنی تا به درک برسی ان شاالله به درک بطن هفتم و پس تنها راه اکتساب از طریق عمل هست همونطوری که در قرآن می گه در روز قیامت اعضای شما به اعمالی که اکتساب کردن گواهی می دهند که نشون می ده اکتساب تنها از طریق عمل اتفاق می افته  . پس ما از طرفی یاد گیری داریم که توسط تکرار و مرور و با همون حس اولیه نفسی که هنوز در ابتدای راه و تمیز نشده و تزکیه نشده و نفس یا جانی که صیقل نیافته  وحسهای غلطی در وجودش هست که نیاز داره اصلاح بشه با عمل کردن به حقیقت و به هر حال  با همون نفس مورد دار  فهمیده شده  از طریق حس و بعدش در ادامه عمل به اصول و بایدها یا همون حقایق داریم که باعث تزکیه نفسمون می شه  که باید مثلا برای عشقمون جونمون بدیم و پولمونم بدیم یا در ترس و گرسنگی و نقص در اموال و نفسها و ثمرات صبور باشیم و مثلا  پس اگر سری در قدمی رفت بسیار نگویید که بسیار نباشد قاعده همینه کسی که عاشق بایددددد جونش در راه معشوق بده همینه چیز زیادی ام نیست درستش همینه و  جز این راهی نداره بایدش همینه  گر دست به شمسیر بری عشق همان است و خلاصه  پس اگه ما به تمام مواردی که در این شعر گفته شده و درآیه 155 بقره گفته شده در واقع عمل کردیم و صبر کردیم در زمانی که تحت این آزمایش ها و این مصیبتها در زندگی خودمون قرار گرفتیم  اون زمان که صبور بودن  رو جان ما یا نفس ما اکتساب می کنه و ما صبور می شیم و در این آیات می گه بشارت باد و مژده می ده به انسانهای صبور که سلام و تحیت یا همون زنده باشی خودمون و دعای خدا یعنی صلوات خدا  برای ما می رسه  که ما انسانهای صبوری شدیم و صبور بودن نفسمون اکتساب کرده با صبر کردن در برابر این سری مصیبتها   و بعد در ادامه می گه نشونه این آدمهای صبور اینه که می گن وقتی این مصیبتها بهشون رسید چه درد و بیماری بود چه نقص در سوددهی بود یا هر کدوم از موارد دیگه که در این آیه و در این غزل آورده شده قرآن می گه که درستش اینه و درستم هست یعنی قرآن داره می گه  در واقع چیزی که باید باشه همینه که وقتی کسی به این مصیبتها گرفتار شد می گه ما از خداییم و به سوی خدا برمی گردیم که اینو من نمی فهمم و سوالم اینه و  در واقع برای پیدا کردن این معنی من در ادامه جستجو به این شعر رسیدم ولی نتونستم جوابم بگیرم ممنون می شم منو راهنمایی کنید استاد عزیز چون من اینو نمی فهمم ودرک نمی کنم  اگه شما دوست عزیز توضیح بدی ممنون می شم یعنی چی  آخه که یک آدم صبور نشونش اینه که وقتی دچار این مصیبتهای بیماری یا نقص در اموال یا بقیه موارد شد که درآیه 155 بقره  هست و در این غزل هست  می گه ما از خداییم و به سوی او بر می گردیم یا به قول شاعر ما ز بالاییم و بالا می رویم خوب گیرم گفتیم این چطوری نشونه صبور بودن ماست یعنی من خودم همین الان یجورایی خیلی از این مصیبتها سرم اومده و یعنی عمل کردم به این آیه و صبر کردم پس باید درک این آیه رو اکتساب می کردم  ولی هنوز درکشو اکتساب نکردم یعنی اصلا در قدم اول نمی تونم حس کنم یعنی چی تا بفهمم چه برسه به درک ممنون می شم منو راهنمایی کنید استاد عزیز

 

1402/11/04 08:02
دکتر صحافیان

آن روز می‌رسد که در میخانه‌ها دوباره باز شوند و حال خوش فراگیر شود؟ و گشایشی در عشق فروبسته‌مان ایجاد شود؟(خانلری: باشد ای دل- غیر سوالی هم می‌توان خواند)
۲- اگر میخانه را جهت خشنودی زاهد خودبین بسته‌اند، ایمان واثق داشته باش که برای خدا خواهند گشود(ایهام: تضاد خودبینی و خدابینی)
۳- به زلالی دل رندانی که شراب صبح‌گاهی زده‌اند و سرخوش، درهای بسته بسیاری را با کلید نیاز و شوق می‌گشایند( خانلری: که صبوحی‌زدگان- گشایندگان می‌تواند همین صبوحی‌زدگان باشند)
۴- برای گشایش میخانه، سوگ‌نامه دختر تاک(شراب) را بنویسید، تا یاران اشک خونین از چشم‌ها ببارند!
۵- و نیز تارهای چنگ را چون گیسوان عزاداران، پریشان کنید تا در تعزیت شراب همه یاران چنین کنند(خانلری: مصراع دوم دو بیت فوق جابجا هست- گیسو بریدن از اعمال آیینی سوگواری که پیشینه دیرینه دارد، مثلا سکاها مرده را روی ارابه‌ای می‌نهادند و کسان او پس از بریدن بخشی از گیسوی خود زاری‌کنان به دنبال ارابه راه می‌افتادند.سکاها- ترجمه رقیه بهزادی، ۹۵)
۶-خدایا! اکنون که در میخانه بسته شده و حال خوش از میان رفته، باز شدن در دورویی و ریا را برایمان نپسند!
۷- ای حافظ! در آینده خواهی دید که در زیر این خرقه عارفانه‌ات، به ستم کمربند نادرستی خواهند گشود( خانلری: به جفا- نسخه بدل خانلری: به خفا)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

پیوند به وبگاه بیرونی

1403/05/01 23:08
نیما نجاری

هویار؛

گر بانگ برآید که سری در قدمی رفت

بسیار مگویید که بسیار نباشد

 

 

در تحمل محب و تحمل یار و آزمایشات وصل و وصال یار

... پیر ما جناب مولاناعطار [رحمت الله علیه] فرمود؛

و گفت: اعرابیی دیدم در طواف، تنی نزار و زرد و استخوان بگداخته. 

بر او گفتم: تو مُحبّی؟

گفت: بلی.

گفتم: حبیب تو به تو نزدیک است یا از تو دور؟

گفت: نزدیک.

گفتم: موافق است یا ناموافق؟ 

گفت: موافق.

گفتم:سبحان الله! محبوب تو به تو قریب (نزدیک)، و تو بدین زاری و نزاری؟!

اعرابی گفت: ندانسته‌ای که عذاب قُرب و

موافقت سخت‌تر بُوَد هزار بار از عذاب بُعد و مخالفت!

 

[تذکره الاولیاء ذکر مولانا ذوالنون مصری]

1403/09/23 00:11
جلال ارغوانی

شاید به گه گفتن سعدی سخن گوی

بلبل هوسش نغمه وگفتارنباشد