گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۰

چه کسی؟ که هیچ کس را به تو بر نظر نباشد
که نه در تو باز ماند مگرش بصر نباشد
نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی
که ز دوستی بمیریم و تو را خبر نباشد
مکن ار چه می‌توانی که ز خدمتم برانی
نزنند سائلی را که دری دگر نباشد
به رهت نشسته بودم که نظر کنی به حالم
نکنی که چشم مستت ز خمار بَر نباشد
همه شب در این حدیثم که خنک تنی که دارد
مژه‌ای به خواب و بختی که به خواب در نباشد
چه خوش است مرغ وحشی که جفای کس نبیند
من و مرغ خانگی را بکشند و پَر نباشد
نه من آن گناه دارم که بترسم از عقوبت
نظری که سر نبازی ز سر نظر نباشد
قمری که دوست داری همه روز دل بر آن نه
که شبیت خون بریزد که در او قمر نباشد
چه وجود نقش دیوار و چه آدمی؟ که با او
سخنی ز عشق گویند و در او اثر نباشد
شب و روز رفت باید قدم روندگان را
چو به مأمنی رسیدی دگرت سفر نباشد
عجب است پیش بعضی که تَر است شعر سعدی
ورق درخت طوبی‌ست چگونه تر نباشد؟

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه کسی؟ که هیچ کس را به تو بر نظر نباشد
که نه در تو باز ماند مگرش بصر نباشد
به تو بر: بر تو / نظر: نگاه / بازماندن: عاجز و ناتوان و حیران شدن / بصر: بصیرت و بینایی / تناسب: نظر، بصر. / معنی: تو کیستی که هیچ کس نمی‌تواند به تو بنگرد و متحیر و سرگردان نشود؟ بی‌تردید آن که بر تو نظر افکند و حیران نگردد بصیر نیست. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی
که ز دوستی بمیریم و تو را خبر نباشد
مهربانی: محبت و عاشقی / معنی: اینکه ما در راه تو جان ببازیم و تو از ما خبری نداشته باشی، نه با شیوهٔ دوستی سازگار است و نه با شرط مهرورزی و مهربانی. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
مکن ار چه می‌توانی که ز خدمتم برانی
نزنند سائلی را که دری دگر نباشد
خدمت: درگاه و پیشگاه / سایل: خواهنده و گدا / آرایه جناس قلب: ار، را / معنی: اگرچه قادری گدایان کویت را بزنی و برانی اما چنین مکن؛ زیرا گدایی را که در دیگری نمی‌داند، از درگاه راندن از جوانمردی به دور است. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
به رهت نشسته بودم که نظر کنی به حالم
نکنی که چشم مستت ز خمار بَر نباشد
نظر: نگاه، توجه و عنایت ٫ چشم مست: چشم زیبا و خمار ٫ بر‌نبودن: باز نبودن / تناسب: نظر و چشم، مست و خمار / معنی: من بر سر راهت نشسته بودم تا بر حال زارم نظری بیفکنی و تو از آن روی که چشم  مستت از خماری گشوده نمی‌شود به من ننگریستی. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
همه شب در این حدیثم که خنک تنی که دارد
مژه‌ای به خواب و بختی که به خواب در نباشد
همه شب: سراسر و تمام شب، هر شب ٫ حدیث: سخن، گفتگو ٫ خنک: صوت است، خوشا و نیکا ٫ بخت: سعادت و اقبال / کنایه: در خواب نبودن بخت (بیدار بخت و سعادتمند بودن) / معنى: تمام طول شب را با خود چنین می‌گویم: خوشا به حال آن زیبارویی که مژگانش به خواب رفته اما خود بختی بیدار دارد. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
چه خوش است مرغ وحشی که جفای کس نبیند
من و مرغ خانگی را بکشند و پَر نباشد
مرغ وحشی: پرندگان غیر اهلی که اُنسی به جایی ندارند ٫ مرغ خانگی: پرنده و مرغ اهلی که در خانه‌ها پرورده می‌شود. ٫ معنی: خوشا به حال مرغ وحشی که جفای کسی را تحمل نمی‌کند! اما من همانند مرغ خانگی هستم که ستم می‌بیند، ولی پر پرواز و گریختن ندارد. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
نه من آن گناه دارم که بترسم از عقوبت
نظری که سر نبازی ز سر نظر نباشد
عقوبت: کیفر و جزا / نظر: (اول) نگاه ٫ از سر نظر نبودن: از روی بصیرت و آگاهی نبودن / کنایه: سر باختن (جانبازی کردن، خود را در راه کسی فدا کردن) ٫ جناس تام بین دو «نظر» / آرایهٔ التفات: از متکلم (گناه دارم) به مخاطب (سر نبازی) / معنی: من از آن گناهکارانی که از عقوبت بیم دارند نیستم. آن نگاهی که به معشوق می‌کنی و در آن راه سر نمی‌بازی، آن نگاه از سر بصیرت و آگاهی نیست. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
قمری که دوست داری همه روز دل بر آن نه
که شبیت خون بریزد که در او قمر نباشد
همه روز: سراسر روز، هر روز / نوعی رد الصدر على العجز: قمر ٫ استعارهٔ مصرحه: قمر (اول) (معشوق) ٫ کنایه: دل بر چیزی نهادن ( عاشق و گرفتار شدن) ٫ تضاد: روز، شب / معنی: تمام روز را به معشوقی که چون ماه می‌درخشد دل ببند و بدو بپرداز؛ زیرا او تو را در شبی ظلمانی که ماهی در آن نمی‌درخشد، از فراق خواهد کشت. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
چه وجود نقش دیوار و چه آدمی؟ که با او
سخنی ز عشق گویند و در او اثر نباشد
معنی: اگر با آدمی حدیث عشق بگویند و متأثّر نگردد، میان او با نقش دیوار فرقی نیست. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
شب و روز رفت باید قدم روندگان را
چو به مأمنی رسیدی دگرت سفر نباشد
مأمن: جای امن و آسایش / کنایه: روندگان (سالکان طریقت عاشقان) / معنی: پیوسته باید از روندگان راه طریقت عشق پیروی نمایی تا به مقام امن و آسایش  برسی، از آن پس است که دیگر نیازی به ادامه سفر نداری. - منبع: شرح غزل‌های سعدی
عجب است پیش بعضی که تَر است شعر سعدی
ورق درخت طوبی‌ست چگونه تر نباشد؟
تر: با طراوت و تازه / ورق: برگ / طوبی: -> ۹۴٫۱ / معنی: در نگاه برخی از مخاطبان، شعر سعدی، تر و نغز بودن آن موجب تعجّب گشته است. شعر سعدی مثل برگ درخت طوبی است، پس چگونه می تواند تر و تازه نباشد؟! - منبع: شرح غزل‌های سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی 

خوانش ها

غزل ۲۰۰ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۲۰۰ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۲۰۰ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۲۰۰ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل ۲۰۰ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۰۰ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۰۰ به خوانش نازنین بازیان

حاشیه ها

1389/12/27 16:02
ناشناس

در بیت 10 چو به مامنی رسیدی صحیح است
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1393/12/07 11:03
بهار

معنای بیت اول چیست؟

1393/12/07 18:03
محسن شفیعی

چه کسی؟
که هیچکس را به تو بر نظر نباشد که نه بر تو ماند،
مگرش بصر نباشد
در واقع بیت به این صورت است
میفرماید تو چه کسی هستی که هرکسی بر تو نظر کند از بس زیبایی نگاهش بر تو مات میماند مگر کسی که کور باشد

1394/06/06 17:09
ناشناس

همه شب در این حدیثم که خنک تنی که دارد
مژه‌ای به خواب و بختی که به خواب درنباشد
قمری که دوست داری همه روز دل بر آن نه
که شبیت خون بریزد که در او قمر نباشد
چه وجود نقش دیوار و چه آدمی که با او
سخنی ز عشق گویند و در او اثر نباشد
عجبست پیش بعضی که ترست شعر سعدی
ورق درخت طوبیست چگونه تر نباشد

1394/06/06 17:09
مانا

عجبست پیش بعضی که ترست شعر سعدی
ورق درخت طوبیست چگونه تر نباشد
روانت شاد

1395/09/27 22:11
۷

چه کسی که هیچ کس را به تو بر گذر نباشد
که نه در تو بازماند مگرش بصر نباشد
کسی نیست که گذرش به تو نیفتد و مبهوت نشود مگر چشم نداشته باشد
شب و روز رفت باید قدم روندگان را
چو به مآمنی رسیدی دگرت سفر نباشد
مآمن:جان پناه،امانگه،سامه

1396/04/06 19:07
فرشید

چه فرقی بین دیوار و آدم هست که وقتی از عشق سخن بگی در او اثر نکند

1396/12/20 04:03
MAYaghoubi

با سلام. در بیت 5 مصراع دوم در نباشد، بصورت درن باشد نوشته شده است. لطفا تصحیح فرمایید.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1401/04/16 13:07
مهرگان

بیت چهارم یعنی چی؟

1401/10/16 01:01
سهیل قاسمی

به رهت نشسته بودم که نظر کنی به حالم

نکنی که چشم مستت ز خمار بر نباشد

بر سر ِ راه ِ تو نشسته بودم (به این امید) که به رویِ من نظر کنی. (اما تو) این کار را نکنی (نمی کنی)! (چون) که چشم ِ مست ِ تو از بس که خمار است، اصلن باز نمی شود که بخواهد به من نگاه کند

1402/04/09 16:07
فاطمه زندی

#غزل شمارهٔ _ ۲۰۰

وزن :  فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن
(رمل مثمن مشکول مشکول)


۱_ چه کسی؟ که هیچ کس را به تو بَر نظر نباشد
که نه در تو بازمانَد مگرش بَصَر نباشد

چه کسی: چه کسی هستی؟ کیستی؟‍‌ «ی »در اینجا شناسه است .«ز ماندن در اینجا به معنای از حرکت باز ایستادن »است و به این اعتبار «در» به معنای پیش ،نزد یا« به سبب »خواهد بود. می‌توان «بازماندن »را به معنای«فرو ماندنو حیران شدن»نیز گرفت. چشم بصر، چشم ، چشم بصیرت .معنای بیت :تو کیستی که هر کس گذرش به تو بیفتد (با دیدن جمالت) از حرکت باز می‌ایستد و پیش تو میخکوب می‌شود، مگر اینکه چشم بصیرت نداشته باشد در این صورت به سادگی از کنار تو خواهد گذشت).


۲_ نه طریقِ دوستان‌ست و نه شرطِ مهربانی

که ز دوستی بمیریم و تو را خبر نباشد

نه طریق دوستان است: این راه رسم را  دوستی نیست، ز دوستی بمیریم: از شدت مهر و محبت بمیریم.

۳_مَکُن! اَر چه می‌توانی که ز خدمتم برانی

نزنند سائلی را که دَری دگر نباشد

سایل: نیازمند .معنای بیت: اگرچه می‌توانی مرا از حضور خود طرد کنی، اما چنین کاری نکن، وقتی تنها یک در برای گدایی وجود داشته باشد و گدا نتواند به در دیگری روی آورد ،نباید او را طرد کرد.

۴_ به رَهَت نشسته بودم که نظر کنی به حالم

نَکُنی، که چشمِ مستت، ز خُمار، بَرنباشد

چشم مست :چشم خمار،  بر نباشد: باز نیست. «بر» در اینجا به معنای« باز و بالا» است.

۵_ همه شب در این حدیثم که خُنُک تَنی که دارد
مُژه‌ای به خواب و بختی که به خواب دَرنباشد

 

همه شب: سراسر شب .همه شب در این حدیثم: تمام شب با خود می‌گویم. خنک تنی: خوشا به حال کسی .مژه :در اینجا مراد« چشم» است .به خواب در نباشد:در خواب نباشد «بختی که به خواب در نباشد یعنی بخت بیدار و مساعد.
۶_ چه خوش‌ست مرغِ وحشی که جفایِ کَس نبیند
من و مرغِ خانگی را بکُشند و پَر نباشد

جفا :بی مهری معنای بیت:خوشا به حال پرنده وحشی که قدرت پرواز دارد و از هیچ کس بی‌مهری و آزار نمی‌بیند( بی‌مهری و آزار کسی را تحمل نمی‌کند)، من و مرغ خانگی را با این که می‌کشند ،قدرت پرواز نداریم.

۷_ نه من آن گناه دارم که بترسم از عُقوبَت

نظری که سَر نبازی، ز سَرِ نظر نباشد

نظر:۱_نگاه۲_ نظر در زبان عرفان به دیدن و احساسی لطیف و معنوی اطلاق می‌شود که به وسیله آن می‌توان حقیقت را دریافت. در واقع «نظر» چشم حقیقت بین  باطنی ست. پس اهل نظر یا صاحب نظر کسی است که بینش درست و دقیق و ذوق زیبایی شناس دارد. معنای بیت:من گناهی نکرده‌ام که از مجازات آن بترسم نظربازی و نگاهی که در راه آن از جان خود نگذری از روی صاحب نظری نیست و ارزشی ندارد

۸_ قَمَری که دوست داری، همه روز دل بر آن نِهْ!

که شَبیت خون بریزد که در او قمر نباشد

قمر ماه:ماه، استعاره از «معشوق زیبارو » دل بر( چیزی )نهادن: به کنایه یعنی« پذیرفتن ،تن در دادن، آمادهٖ( چیزی) نهادن معنای بیت: اگر ماه رویی را دوست داری همواره باید آماده آن باشی که در شبی تاریک و بی مهتاب(در شب تاریک جدایی )خونت را بریزد.

۹_چه وجودِ نقشِ دیوار و چه آدمی که با او

سخنی ز عشق گویند و در او اَثَر نباشد

چه... و چه:( بر یکسانی و برابری دلالت دارد)  نقش: دیوارکنایه از« انسان یا چیز بی‌روح و فاقد جاذبه» معنای بیت :آدمی که وقتی با او از عشق سخن می‌گویند تحت تاثیر قرار نگیرد، با نقش دیوار فرقی ندارد.

۱۰_ شب و روز رفت باید قَدَمِ رَوَندگان را

چو به مَأمَنی رَسیدی، دگرت سفر نباشد


روندگان :۱_مسافران ۲_ رهروان، سالکان راه حق. مأمن جای امن. پناهگاه مراد «مقام رضا» است که بعد از مقام توکل و بالاترین و آخرین مرحله سلوک است.«رضا »به معنای تسلیم شدن سالک در برابر ناملایمات و سختی‌ها بدون هیچ گونه ناخشنودی قلبی ست سفر: رفتن از شهری یا جایی به شهری یا جایی دیگر سفر در عرفان عبارت است از« توجه دل به حق» معنای بیت: همان گونه که پای مسافران (از بیم راهزنان و دزدان) باید شب و روز در حرکت باشد تا به جای امن برسند و از سفر بیاسایند. سالکان راه عشق از (بیم وسوسه‌های نفس) باید شب و روز در حرکت باشند تا به مقام رضا برسند، از آن پس دیگر و از سفر می آسایند . از این پس دیگر به تعبیر عطار در منطق الطیر،« روش»(= رفتن ،سفر، سلوک) در کار نخواهد بود، آنچه هست« کشش» است: «هفتمین وادی فقر است و فنا/ بعد از این روی روش نبود تو را 
در کشش افتی روش گم گرددت /گر بود یک قطره قٔلزوم گرددت».


۱۱_ عَجَب‌ست پیشِ بعضی که تَر است شعرِ #سعدی
ورقِ درختِ طوبیٰ‌ست چگونه تَر نباشد

تر ۱_ به عنوان صفت شعر روان آبدار لطیف تازه در مقابل خشک) سبز
: طوبی:به روایت اسلام طوبی درختی است در بهشت که خدا آن را دست قدرت خویش کاشته است که در هر نقطه ٔ بهشت شاخه بی از آن هست.گفته اند میوۀ این درخت حامهً بهشتیان است ..

شرح :محمد علی فروغی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

1402/04/11 23:07
علی خ

درود بر شما 💚

1403/09/23 00:11
جلال ارغوانی

 

نه عجب که شعر سعدی شده گفته ملائک

که به خوبی کلامش گل ونیشکر نباشد