گنجور

غزل شمارهٔ ۱۸۱

باد آمد و بوی عنبر آورد
بادام شکوفه بر سر آورد
شاخ گل از اضطراب بلبل
با آن همه خار سر درآورد
تا پای مبارکش ببوسم
قاصد که پیام دلبر آورد
ما نامه بدو سپرده بودیم
او نافه مشک اذفر آورد
هرگز نشنیده‌ام که بادی
بوی گلی از تو خوشتر آورد
کس مثل تو خوبروی فرزند
نشنید که هیچ مادر آورد
بیچاره کسی که در فراقت
روزی به نماز دیگر آورد
سعدی دل روشنت صدف وار
هر قطره که خورد گوهر آورد
شیرینی دختران طبعت
شور از متمیزان برآورد
شاید که کند به زنده در گور
در عهد تو هر که دختر آورد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باد آمد و بوی عنبر آورد
بادام شکوفه بر سر آورد
هوش مصنوعی: نسیمی وزید و عطر خوش عطر عنبر را به همراه آورد و شکوفه‌های بادام را بر سر درختان نشاند.
شاخ گل از اضطراب بلبل
با آن همه خار سر درآورد
هوش مصنوعی: شاخه گل به خاطر نگرانی و اضطراب بلبل، حتی با وجود تمام موانع و مشکلاتش، سر از خاک بیرون آورد.
تا پای مبارکش ببوسم
قاصد که پیام دلبر آورد
هوش مصنوعی: به خاطر دریافت پیامی از محبوب، منتظر قاصدی هستم تا او را به خاطر ورود پیامش احترام بگذارم و پای او را ببوسم.
ما نامه بدو سپرده بودیم
او نافه مشک اذفر آورد
هوش مصنوعی: ما نامه‌ای را به او سپرده بودیم و او هدیه‌ای خوشبو مانند نافه مشک آورد.
هرگز نشنیده‌ام که بادی
بوی گلی از تو خوشتر آورد
هوش مصنوعی: هرگز بادی را نشنیده‌ام که بوی گلی بهتر و خوش‌تر از بوی تو را بیاورد.
کس مثل تو خوبروی فرزند
نشنید که هیچ مادر آورد
هوش مصنوعی: هیچ کس مثل تو خوش آب و رنگ و زیبا نیست که مادرش چنین فرزندی را به دنیا آورده باشد.
بیچاره کسی که در فراقت
روزی به نماز دیگر آورد
هوش مصنوعی: کسی که در فاصله جدایی تو، روزی را به عبادت و نماز سپری کند، واقعاً بیچاره است.
سعدی دل روشنت صدف وار
هر قطره که خورد گوهر آورد
هوش مصنوعی: دل روشن تو مانند یک صدف است که هر قطره‌ای که به آن برسد، مروارید به ارمغان می‌آورد.
شیرینی دختران طبعت
شور از متمیزان برآورد
هوش مصنوعی: شیرینی دختران طبیعت، شور و هیجان خاصی را از کسانی که از دیگران متمایزند، به وجود می‌آورد.
شاید که کند به زنده در گور
در عهد تو هر که دختر آورد
هوش مصنوعی: شاید در زمانی که تو حضور داشته باشی، کسانی که دختر به دنیا می‌آورند، در نظر دیگران مانند مردگان در گور به حساب بیایند.

خوانش ها

غزل ۱۸۱ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۱۸۱ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۱۸۱ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۱۸۱ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۸۱ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۸۱ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۸۱ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1400/07/11 14:10
سینا

سه بیت آخر شاهکاره

1401/06/09 20:09
فاطمه زندی

وزن : مفعول مفاعلن مفاعیل (بحر هزج مسدس اخرب مقبوض مقصور)

1 .باد بهاری، نسیم صبحگاهی / عنبر: - بیت ۷ غزل ۵۷ / بادام: درخت بادام

معنی: باد، وزیدن گرفت و بوی خوش عنبر را به همراه اورد و درخت بادام چتری از شکوفه بر سر کشید

2 .گل: گل سرخ، از : به سبب / اضطراب : / پریشانی و شوریدگی / در اوردن: سر بیرون کشیدن.

معنی: شاخ گل در اثر شوریدگی بلبل با وجود آن همه خار ر برآورد و بالید.

3 .تا : حرف ربط است در معنی بگذار که، تا اینکه.

معنی: بگذار تا پای مبارک قاصدی را که پیغامی از دلبر اورده است، ببوسم.

4 .ناقه: - غزل ۱۷۶  بیت دوم / مشک :  ماده ای سیاه رنگ روغنی شکل در زیر شکم جنس نر آهوی ختن قرار دارد.و بسیار خوشبو و معطر است /اذفر: خوشبو و معطر.

جناس الحق : نافه.

معنی: ما نامه ای به او سپرده بودیم تا به دوست رساند، اما باد به جای نامه بوی خوش معشوق را آورد.

7.معنی: هرگز نشیده ام که تاکنون بادی توانسته باشد بوی گلی را که از تو خوشبو تر باشد،بیاورد.

1 .خوب روی : زیباروی.

تناسب: فرزند، مادر.

معنی: کسی نشنیده است که هیچ مادری فرزندی زیباتر از تو به دنیا آورده باشد.

7.نماز دیگر: وقت عصر ، نماز عصر.

کنایه : روز را به نماز آوردن (روز را به عصر رساندن و سپری کردن).

معنی: کسی که در جدایی از تو یک روز خود را به وقف نماز دیگر، یعنی نماز عصر برساند،ادم بی چاره ای است.

8.صدف: غالف مروارید / گوهر: مروارید. بیت اشاره است به نظر قدما در باره به وجود آمدن مروارید و انچنان است که

یک قطره باران نیسان )اردیبهشت ( در نهان صدف می افتد و مروارید ایجاد می شود. )فرهنگ اشارات ذیل مروارید(

تشبیه : دل به صدف مانند شده است / استعاره مصرحه : گوهر(شعر)/ تناسب : صدف، قطره،گوهر.

معنی: ای سعدی، ضمیر تابناکت مثل صدف هر قطره ای را به درون میبرد از آن گوهری به وجود می آورد.

9 .طبع: سرشت و قریحه / متمیزان : جمع متمیز،تمیز دهندگان حق و باطل و خوب وبد،دانایان.

کنایه: شور از کسی برآوردن ( به ناله و فغان در آوردن،مغلوب کردن) / ایهام تضاد:بین "شور" در معنا"معروف" آن که

در این جا مراد نیست با"شیرینی" / استعاره مصرحه، دختران طبع ،اشعار زیبای حافظ که از طبع او زاییده شده است.

معنی: زیبایی ‌و شیرینی دوشیزگان طبع شعر تو ،در دل صاحبان بصیرت شور و غوغایی به پا کرده است ، یعنی شعرهایت در اهل تمیز شور برانگیخت،

11.شاید: از مصدر شایستن شایسته و سزاوار است.

استعاره مصرحه: دختر (شعر)/ تلمیح: اشاره به رسم عرب جاهلیت که دختران را زنده در گور می کردند.

معنی: شایسته است که هر کس در روزگار تو دختری آورد،یعنی شعری بسراید آن را هنگام تولد به دست فراموشی بسپارد

و زنده به گور کند.

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

1403/10/25 00:12
جلال ارغوانی

سعدی سخن ترا چه دانم

بحریست که جمله گوهر آورد

گیتی به شبش ستاره دارد

سعدی شب وروز اختر آورد