غزل شمارهٔ ۱۸۱
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۱۸۱ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۱۸۱ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۱۸۱ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۱۸۱ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۸۱ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۸۱ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۸۱ به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
سه بیت آخر شاهکاره
وزن : مفعول مفاعلن مفاعیل (بحر هزج مسدس اخرب مقبوض مقصور)
1 .باد بهاری، نسیم صبحگاهی / عنبر: - بیت ۷ غزل ۵۷ / بادام: درخت بادام
معنی: باد، وزیدن گرفت و بوی خوش عنبر را به همراه اورد و درخت بادام چتری از شکوفه بر سر کشید
2 .گل: گل سرخ، از : به سبب / اضطراب : / پریشانی و شوریدگی / در اوردن: سر بیرون کشیدن.
معنی: شاخ گل در اثر شوریدگی بلبل با وجود آن همه خار ر برآورد و بالید.
3 .تا : حرف ربط است در معنی بگذار که، تا اینکه.
معنی: بگذار تا پای مبارک قاصدی را که پیغامی از دلبر اورده است، ببوسم.
4 .ناقه: - غزل ۱۷۶ بیت دوم / مشک : ماده ای سیاه رنگ روغنی شکل در زیر شکم جنس نر آهوی ختن قرار دارد.و بسیار خوشبو و معطر است /اذفر: خوشبو و معطر.
جناس الحق : نافه.
معنی: ما نامه ای به او سپرده بودیم تا به دوست رساند، اما باد به جای نامه بوی خوش معشوق را آورد.
7.معنی: هرگز نشیده ام که تاکنون بادی توانسته باشد بوی گلی را که از تو خوشبو تر باشد،بیاورد.
1 .خوب روی : زیباروی.
تناسب: فرزند، مادر.
معنی: کسی نشنیده است که هیچ مادری فرزندی زیباتر از تو به دنیا آورده باشد.
7.نماز دیگر: وقت عصر ، نماز عصر.
کنایه : روز را به نماز آوردن (روز را به عصر رساندن و سپری کردن).
معنی: کسی که در جدایی از تو یک روز خود را به وقف نماز دیگر، یعنی نماز عصر برساند،ادم بی چاره ای است.
8.صدف: غالف مروارید / گوهر: مروارید. بیت اشاره است به نظر قدما در باره به وجود آمدن مروارید و انچنان است که
یک قطره باران نیسان )اردیبهشت ( در نهان صدف می افتد و مروارید ایجاد می شود. )فرهنگ اشارات ذیل مروارید(
تشبیه : دل به صدف مانند شده است / استعاره مصرحه : گوهر(شعر)/ تناسب : صدف، قطره،گوهر.
معنی: ای سعدی، ضمیر تابناکت مثل صدف هر قطره ای را به درون میبرد از آن گوهری به وجود می آورد.
9 .طبع: سرشت و قریحه / متمیزان : جمع متمیز،تمیز دهندگان حق و باطل و خوب وبد،دانایان.
کنایه: شور از کسی برآوردن ( به ناله و فغان در آوردن،مغلوب کردن) / ایهام تضاد:بین "شور" در معنا"معروف" آن که
در این جا مراد نیست با"شیرینی" / استعاره مصرحه، دختران طبع ،اشعار زیبای حافظ که از طبع او زاییده شده است.
معنی: زیبایی و شیرینی دوشیزگان طبع شعر تو ،در دل صاحبان بصیرت شور و غوغایی به پا کرده است ، یعنی شعرهایت در اهل تمیز شور برانگیخت،
11.شاید: از مصدر شایستن شایسته و سزاوار است.
استعاره مصرحه: دختر (شعر)/ تلمیح: اشاره به رسم عرب جاهلیت که دختران را زنده در گور می کردند.
معنی: شایسته است که هر کس در روزگار تو دختری آورد،یعنی شعری بسراید آن را هنگام تولد به دست فراموشی بسپارد
و زنده به گور کند.
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
سعدی سخن ترا چه دانم
بحریست که جمله گوهر آورد
گیتی به شبش ستاره دارد
سعدی شب وروز اختر آورد