گنجور

غزل شمارهٔ ۱۸۲

زنده شود هر که پیش دوست بمیرد
مرده دلست آن که هیچ دوست نگیرد
هر که ز ذوقش درون سینه صفاییست
شمع دلش را ز شاهدی نگزیرد
طالب عشقی دلی چو موم به دست آر
سنگ سیه صورت نگین نپذیرد
صورت سنگین دلی کشنده سعدیست
هر که بدین صورتش کشند نمیرد

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زنده شود هر که پیش دوست بمیرد
مرده دلست آن که هیچ دوست نگیرد
هوش مصنوعی: هر کسی که در حضور دوستش بمیرد، دوباره زنده می‌شود. اما کسی که هیچ دوستی ندارد و به او توجه نمی‌کند، روحش مرده است.
هر که ز ذوقش درون سینه صفاییست
شمع دلش را ز شاهدی نگزیرد
هوش مصنوعی: هر کسی که از خوشی و شوق در درون قلبش صفا و روشنی دارد، دلش را به خاطر زیبایی‌های دنیا و معشوقی نمی‌فروشد.
طالب عشقی دلی چو موم به دست آر
سنگ سیه صورت نگین نپذیرد
هوش مصنوعی: عاشقانی که به دنبال عشق هستند، باید دلی نرم و لطیف داشته باشند، مانند موم که به راحتی شکل می‌گیرد. اما اگر در دل سنگی و سختی داشته باشند، نمی‌توانند زیبایی عشق را جذب کنند.
صورت سنگین دلی کشنده سعدیست
هر که بدین صورتش کشند نمیرد
هوش مصنوعی: چهره‌ی جدی و سنگین سعدی دل‌ها را می‌کشد و هر کسی که به این چهره توجه کند، نمی‌تواند از آن دل بکند.

خوانش ها

غزل ۱۸۲ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۱۸۲ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۱۸۲ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۱۸۲ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۸۲ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۸۲ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۸۲ به خوانش نازنین بازیان

حاشیه ها

1397/10/13 19:01
ترمه

مرده‌دل است آنکه هیچ دوست "نگیرد"
سعدی فعل "گرفتن" را در این مواقع به کار میبرد. از جمله همین بیت و این بیت از غزلی دیگر:
نه چنین حساب کردم چو تو دوست می‌گرفتم
که ثنا و حمد گوییم و جفا و ناز باشد

1401/06/09 21:09
فاطمه زندی

وزن : مفتعلن فاعلات مفتعلن فع 

۱_هر آن کس که خود را در پای دوست فدا کند ، زنده می گردد و آن کسی که هیچ دوستی ندارد، دل مرده است .

[زنده شدن : شاد و مسرور شد /مرده دل : ملول و افسرده خاطر ، بی شور و هیجان / هیچ : هرگز ، اصلا و ابدا 

تضاد : زنده ، مرده .]

۲ _ هرکس که از ذوق در درون سینه ء خو صفایی دارد، دل او همانند شمع نمی تواند شاهدی نداشته باشد .

[ ذوق : اول درجه ء شهود حق ، عشق ، لذت و شادی / صفا : پاکی / شاهد : معشوق زیبا / گزیر : چاره 

تشبیه دل به شمع " اضافه ء تشبیهی "]

۳_ اگر خواهان عشق هستی   دلی نرم چون موم به دست آور   ،زیرا همان طور که سنگ سیاه استعدا  آن را ندارد  که نقش نگین بپذیرد ، دل چون سنگ هم قابل عشق نیست .

[ صورت : نقش / نگین : گوهر قیمتی که بر روی انگشتر نصب کنند ، انگشتری ]

۴_ شکل و شمایل محبوبی سنگین دل سعدی را از پای در می آورد و آن کس که بدین ترتیب کشته شود ، مرده به شمار نمی آید .

[صورت ( دوم ) : گونه ]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

1403/10/25 00:12
جلال ارغوانی

 

سعدی کلام تو دم عیسوی  به عالم شد

هر که ز شعر تو زنده گشت نمیرد