غزل شمارهٔ ۱۸۲
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۱۸۲ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۱۸۲ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۱۸۲ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۱۸۲ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۸۲ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۸۲ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۸۲ به خوانش نازنین بازیان
حاشیه ها
مردهدل است آنکه هیچ دوست "نگیرد"
سعدی فعل "گرفتن" را در این مواقع به کار میبرد. از جمله همین بیت و این بیت از غزلی دیگر:
نه چنین حساب کردم چو تو دوست میگرفتم
که ثنا و حمد گوییم و جفا و ناز باشد
وزن : مفتعلن فاعلات مفتعلن فع
۱_هر آن کس که خود را در پای دوست فدا کند ، زنده می گردد و آن کسی که هیچ دوستی ندارد، دل مرده است .
[زنده شدن : شاد و مسرور شد /مرده دل : ملول و افسرده خاطر ، بی شور و هیجان / هیچ : هرگز ، اصلا و ابدا
تضاد : زنده ، مرده .]
۲ _ هرکس که از ذوق در درون سینه ء خو صفایی دارد، دل او همانند شمع نمی تواند شاهدی نداشته باشد .
[ ذوق : اول درجه ء شهود حق ، عشق ، لذت و شادی / صفا : پاکی / شاهد : معشوق زیبا / گزیر : چاره
تشبیه دل به شمع " اضافه ء تشبیهی "]
۳_ اگر خواهان عشق هستی دلی نرم چون موم به دست آور ،زیرا همان طور که سنگ سیاه استعدا آن را ندارد که نقش نگین بپذیرد ، دل چون سنگ هم قابل عشق نیست .
[ صورت : نقش / نگین : گوهر قیمتی که بر روی انگشتر نصب کنند ، انگشتری ]
۴_ شکل و شمایل محبوبی سنگین دل سعدی را از پای در می آورد و آن کس که بدین ترتیب کشته شود ، مرده به شمار نمی آید .
[صورت ( دوم ) : گونه ]
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
سعدی کلام تو دم عیسوی به عالم شد
هر که ز شعر تو زنده گشت نمیرد